خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰

سلام

من یه پسر 28 سالم. من تا حدودا 2 3 ماه پیش خواننده سایت بودم. قبل اونم یعنی حدودا 8 9 ماه پیش یکی از نویسندگان . من حدودا دو ماهه ازدواج کردم. خوشبختی و به معنای واقعی حس میکنم و عاشق همسرم هستم.

اونم منو بی نهایت دوست داره. من قبل ازدواج با ایشون شاید 20 جا خواستگاری رفتم تا اینکه این فرشته ناز نصیبم شد. هم جواب رد شنیدم و هم جواب رد دادم. اما قبل خانوم گلم، 5 6 تا دختر واقعا خوب بودن که با اونا حدودا سه چهار جلسه اشنا شدم ولی بعدا خب من گفتم به درد هم نمیخوریم.

من تا این سن با کسی دوست نبودم. قیافم متوسط و تحصیلات عالی و وضع مالی متوسط دارم. ولی اخلاقم جوریه که خیلی زود افراد مخصوصا دخترا جذبم میشه. یعنی خانومم هر روز میگه ممکن نیست مردی به مهربونی تو وجود داشته باشه. حالا مشکلم چیه:

اون دخترایی که باهاشون یکی دو جلسه اشنا شدم همشون این حرفو بهم زدن. جوری که مثلا جلسه 3 یا 4 که میرفتم خونشون خودشون برام شیرینی میپختن یا میشستن درد و دل میکردن و میگفتن تو اولین کسی هستی که باهات راحتم.

من خیلی سعی میکردم وارد فاز عاطفی نشیم و اونا هم همینطور و موقعیم که میدیدم به درد هم نمیخوریم با نهاینت ادب ازشون عذر خواهی میکردم و اونام منطقی برخورد میکردن . همه اینام در حضور خانواده ها اتفاق میافتاد.

الان مدتیه فکر میکنم که اونا منو نمیبخشن. یه جورایی خودخوری میکنم با شبا خواب بد میبینم. یه بار خانومم گفت خواب دیده که یه دختره اومده و بهش گفته تو عشق منو دزدیدی. اصلا وقتی از اون قسمت شهر که خونه اونا هس رد میشم بغض میگرتم.

خونه یکیشون تو مسیر خونه همسرمه .هر هفته رد میشم میبینم چراغ اتاقش روشنه... میگم یعنی داره چیکار میکنه، نکنه من ناراحتش کردم... این مورد که میگم براش ساعت کادو گرفته بودم... بعد 3 ماه به تفاهم نرسیدیم و قضیه منتفی شد تا 5 ماه بعدکه من در مراحل اشنایی با خانوم گلم بودم.

مادرش زنگ زد و گفت دخترش میگه نمیخواد ساعت و پس بده، میگه ما مناسب هم بودیم و فقط حرف همو خوب نهمیدیم... ولی من اون موقع دیگه قطعی شده بودم با همسرم و به مامانم گفتم بگه که صلاح نبوده و این کار شدنی نیس...

الان روزی نیس که این حرفا و فکرا اذیتم نکنه... هیچ حسی به هیشکدومشون ندارم و عاشق همسرم هستم و خوشبخت ترین مرد روی زمینم ولی یه جورایی برا گناه نکرده دارم عذاب وجدان میکشم. همش فکر میکنم ی روزی با یکیشون روردرو میشم.  چیکار کنم خلاص شم ؟

اونایی که با چند نفر دوس میشن بعد با یکی دیگه ازدواج میکنن اخه چطور اینهمه راحتن؟ ایا من خیلی حساسم؟
  • ۹۵/۰۶/۲۳
  • یه دوست

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی