سلام دوستان
میخوام از دردی بگم که درمون نداره و داره منو خفه میکنه . دختری هستم بالای سی سنمه
از نظر زیبایی اغلب اطرافیانم ازم تعریف میکنن . معتقد و پایبند به دینم هستم . از بچگی چشمام ضعیف بودن و همیشه از همبازیا و همکلاسیام متلک میشنیدم که تو موش کوری و ... ، با عقده عینکی بودن بزرگ شدم .
خدا رو شکر عینک نتونست مانع تحصیلم بشه و میخوام واسه دکتری بخونم . با وجود همه سختیا به خوش اخلاق بودن و بذله گویی بین دوستام و اقوام معروفم . تا اینکه خواستگار برام اومد چند سال پیش و بخاطر عینکم و اینکه من زن عینکی نمیخوام منصرف شد .
بعد اون تصمیم گرفتم عمل کنم و از شر عینک خلاص بشم و خواستگارامو به امید اینکه عینکو کنار میذارم اجازه میدادم بیان خونه و با وجود اینکه نمره چشمام بالاست هیچ کدوم بروم نیاوردن و حتی مایل بودن که وصلت سر بگیره اما چون ملاکای منو نداشتن برای ازدواج قبول نکردم .
بالاخره روز موعود رسید و متاسفانه پزشک جراح من گفت که میتونم عمل کنم ولی باز باید عینک بزنم مدام ولی با نمره پایین تر . یعنی باید عوارض عملو به جون بخرم و بازم عینکی باشم و بدون عینک تو تشخیص چهره آدما از دور مشکل داشته باشم .
دچار افسردگی شدم طوری که دیگه اصلا به ازدواج فکر نمیکنم و خودمو یه آدم ناقص میدونم
به کاشت لنز هم فکر کردم که اونم برام نه از نظر مالی و نه پزشکی میسر نیست .
به نظر شما یه پسر چرا باید با دختری مثل من ازدواج کنه ؟
اگه اولش که داغه وضعیت منو قبول کنه بعد از ازدواج پشیمون بشه چی؟
ممنون ازهمگی