سلام
- دختر مومنه سراغ دارید؟
- پسرم میخواد ازدواج کنه،فقط مومنه باشه!
- تو رو خدا دخنر مومن میشناسی معرفی کن!
.
.
.
اینها جمله هاییه که بعضی از مومنین و مومنات ( !!!!! ) که از قضا دنبال همسر برای پسرشون میگردند به واسطه ها میگن و اون ها به گوش من و خانواده ام میرسونن .
خدا به من و خانواده آبروی زیادی داده الحمدلله. خودم و پدر و مادرم بین مردم به عنوان مومن حزب اللهی شناخته میشیم ( البته اگه خدا ستارالعیوب نبود ما را نابود میکردند این جماعت! ) . پسرشون اگه اهل درس خوندن و مومن باشه بدون هیچ سوال دیگه ای اجازه میدیم تشریف بیارند و صحبت کنیم ...
اما قضیه اونجایی خنده دار میشه که بلافاصله بعد از مدت کوتاهی از آشنایی با مادر پسر میگن ای وای ببخشید پسر ما دختر سفید میخواد !!! ( روز اول روشون نشده بگن مومنه ی سفید لطفا! )
من به خودم شک کردم! من که خیلی سبزه نیستم! از بقیه پرسیدم که به چشمام مطمئن بشم! بله! همه میگن تو یکم سبزه ای ولی بانمکی!
اما حال این دختر سبزه بده ...
با وجود خانواده ی خوبم، به شدت دلم میخواد ازدواج کنم...
اما معیارهای جاهلیتی که پاشون به زندگی هامون باز شده داره حااااااااااالمو از هر چی پسر و مادر پسره بهم میزنه!
اینکه من دانشجوی فلان رشته ی خوب، تو یه دانشگاه خوب که فضای سالمی هم داره باشم، اینکه پدر و مادرم پیش همه محبوب و آبرو دارند ، خانواده ام تحصیل کرده و اصیل هستند ، خودم تمام تلاشم رو کردم که نمازم رو حتی فرادا و تو خونه نخونم و اهل مسجد باشم ، جوونیم رو صرف درسم کردم و پرورش درست فکرم و فعالیت های اجتماعی متناسب با اعتقادم ، از نظر بقیه اخلاق و روابط اجتماعی خیلی خوبی دارم ، قد بلندی دارم! ، توقعات مالی ندارم و فقط اخلاق و ایمان و روحیه ی انقلابی و تلاش و اهل مطالعه و تحصیل بودن برام مهمه ... اینها همه کشششکه تا وقتی که من سفید و بلوری نیستم؟؟؟؟!!!
همه ی دارایی هام رو خدا داده! ولی حالا پوست سفید نداده! یکم سبزه داده که خیلی هم عالیه از نظر خودم چون خونگرم بودن برای خودم مهم تره!
این روزا انقدر دلم شکسته و حالم بده که دیگه حرف های مومنین و مومنات (!!!!!!!!) رو باور نمیکنم!
آقا پسرها لطف کنن و به مادرشون نگن برو اول بگو دختر مومن! نه آقا جان ! رک حرفتونو بزنید! معیارها برگشتند به جاهلیت! از دین محمد ص جز ظواهر چیزی در قلب مردم نمیتپه! داستان جویبر و زلفای داستان راستان شهید مطهری به قصه ها پیوسته و در این دنیا قد و پوست و اندام و شان اجتماعی و ثروت حف اول رو میزنه ...
کسی معیارهاشو با خدا چک نکرده ... حال خوبی ندارم، علاوه بر دلشکستگی احساس ترس و ناامیدی به دلم نفوذ کرده... بیشتر از همه از این میترسم که منم مثل این مردم بشم و بگم اگه مومنین جامعه انقدر ظاهر بین شدند، پس ما هم مثل خودشون باهاشون تا میکنیم...
واقعا پوست سفید نداشتن از نظر همه انقدر عیب محسوب میشه که حدود ده خواستگاری در حد رویت مادر پسر باقی بمونه و ما خود شاخ شمشاد که ادعای بی نقصی داره (!!!!!!) حتی به چشم نبینیمش؟!!
مادر پسرها اینطور تو سر مال میزنن یا خود پسرها انقدر تو جامعه دخترهای در حوض نقاشی غلتیده مشاهده کردند که انتظارشون بالا رفته؟
- دختر مومنه سراغ دارید؟
- پسرم میخواد ازدواج کنه،فقط مومنه باشه!
- تو رو خدا دخنر مومن میشناسی معرفی کن!
.
.
.
اینها جمله هاییه که بعضی از مومنین و مومنات ( !!!!! ) که از قضا دنبال همسر برای پسرشون میگردند به واسطه ها میگن و اون ها به گوش من و خانواده ام میرسونن .
خدا به من و خانواده آبروی زیادی داده الحمدلله. خودم و پدر و مادرم بین مردم به عنوان مومن حزب اللهی شناخته میشیم ( البته اگه خدا ستارالعیوب نبود ما را نابود میکردند این جماعت! ) . پسرشون اگه اهل درس خوندن و مومن باشه بدون هیچ سوال دیگه ای اجازه میدیم تشریف بیارند و صحبت کنیم ...
اما قضیه اونجایی خنده دار میشه که بلافاصله بعد از مدت کوتاهی از آشنایی با مادر پسر میگن ای وای ببخشید پسر ما دختر سفید میخواد !!! ( روز اول روشون نشده بگن مومنه ی سفید لطفا! )
من به خودم شک کردم! من که خیلی سبزه نیستم! از بقیه پرسیدم که به چشمام مطمئن بشم! بله! همه میگن تو یکم سبزه ای ولی بانمکی!
اما حال این دختر سبزه بده ...
با وجود خانواده ی خوبم، به شدت دلم میخواد ازدواج کنم...
اما معیارهای جاهلیتی که پاشون به زندگی هامون باز شده داره حااااااااااالمو از هر چی پسر و مادر پسره بهم میزنه!
اینکه من دانشجوی فلان رشته ی خوب، تو یه دانشگاه خوب که فضای سالمی هم داره باشم، اینکه پدر و مادرم پیش همه محبوب و آبرو دارند ، خانواده ام تحصیل کرده و اصیل هستند ، خودم تمام تلاشم رو کردم که نمازم رو حتی فرادا و تو خونه نخونم و اهل مسجد باشم ، جوونیم رو صرف درسم کردم و پرورش درست فکرم و فعالیت های اجتماعی متناسب با اعتقادم ، از نظر بقیه اخلاق و روابط اجتماعی خیلی خوبی دارم ، قد بلندی دارم! ، توقعات مالی ندارم و فقط اخلاق و ایمان و روحیه ی انقلابی و تلاش و اهل مطالعه و تحصیل بودن برام مهمه ... اینها همه کشششکه تا وقتی که من سفید و بلوری نیستم؟؟؟؟!!!
همه ی دارایی هام رو خدا داده! ولی حالا پوست سفید نداده! یکم سبزه داده که خیلی هم عالیه از نظر خودم چون خونگرم بودن برای خودم مهم تره!
این روزا انقدر دلم شکسته و حالم بده که دیگه حرف های مومنین و مومنات (!!!!!!!!) رو باور نمیکنم!
آقا پسرها لطف کنن و به مادرشون نگن برو اول بگو دختر مومن! نه آقا جان ! رک حرفتونو بزنید! معیارها برگشتند به جاهلیت! از دین محمد ص جز ظواهر چیزی در قلب مردم نمیتپه! داستان جویبر و زلفای داستان راستان شهید مطهری به قصه ها پیوسته و در این دنیا قد و پوست و اندام و شان اجتماعی و ثروت حف اول رو میزنه ...
کسی معیارهاشو با خدا چک نکرده ... حال خوبی ندارم، علاوه بر دلشکستگی احساس ترس و ناامیدی به دلم نفوذ کرده... بیشتر از همه از این میترسم که منم مثل این مردم بشم و بگم اگه مومنین جامعه انقدر ظاهر بین شدند، پس ما هم مثل خودشون باهاشون تا میکنیم...
واقعا پوست سفید نداشتن از نظر همه انقدر عیب محسوب میشه که حدود ده خواستگاری در حد رویت مادر پسر باقی بمونه و ما خود شاخ شمشاد که ادعای بی نقصی داره (!!!!!!) حتی به چشم نبینیمش؟!!
مادر پسرها اینطور تو سر مال میزنن یا خود پسرها انقدر تو جامعه دخترهای در حوض نقاشی غلتیده مشاهده کردند که انتظارشون بالا رفته؟
- ۹۵/۰۸/۰۷
اما شما و امثال شما چه باید بکنند؟ ا- برای خود شغل و درآمدی بجویند که تأمین کننده معاش آنان در زندگی باشد. 2- اگر به جای برتری از نظر مالی رسیدند خودشان رأسأ از طریق سایت ها و روابط فیزیکی دیگر مردانی را که مخصوصأ از نظر مالی و یا اجتماعی فرودست ترند برای ازدواج انتخاب کنند و تشکیل خانواده دهند. اگر نشد از چرخه تشکیل خانواده و ازدواج دائم پای بیرون گذارند و برای تشفی خاطر و آرامی روحی و جسمی با مردان پاک و آبرودار که شرایط تشکیل خانواده ندارند در فرصت های بدست آمده ازدواج کنند. در بسیاری اوقات این گونه ازدواج به یاری استقلال مالی و توان طرفین ازدواج برای نگهداشتن یا بهم زدن پیمان ازدواج مزه مطلوب تر و فرجام نیکوتری خواهد داشت و چه بسا در اثر رغایت طرفین از ازدواج دائم هم پایاتر و موفق تر باشد. خلاصه: برو قوی شو اگر عزم زندگی داری. تا بتوانی مردت رو کشان کشان به حجله ببری.