خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

خانم های گل ، آقایون محترم ،سلام.
وقت بخیر...

دختر خانمی هستم که مشکلات گوارشی دارم. چند ماه پیش آندوسکوپی انجام دادم، معده م مقداری التهاب داشت و در حال حاضر دارو مصرف میکنم.در واقع حدود یک سال و نیم یا دو ساله دارم دارو مصرف میکنم.مشکل حادی نیست ولی خودم نسبت به سلامتیم حساسم و میخوام جلوی خطرات بعدی رو بگیرم. ان شاءالله!

قضیه از این قراره که چند روز پیش توی تلویزیون از فوق تخصص گوارش شنیدم که میکروب هلیکوباکترپایلوری ( عامل اصلی بیماری های گوارشی ) از طریق ظرف مشترک هم منتقل میشه. این میکروب رو خیلی ها توی دستگاه گوارششون دارن و چه بسا بی خبر هم باشند!

بعلاوه اینکه این میکروب ممکنه وارد بدن فردی بشه و از بین بره و ممکنه توی بدن فردی هم باقی بمونه!(مثل بنده!)

این همه آسمون و ریسمون بافتم که بگم من به این نتیجه رسیدم که وقتی از طریق ظرف مشترک منتقل میشه پس از طریق بوسیدن های خاص هم منتقل میشه.

حالا موندم که چیکار کنم!

اگه موقع ازدواج اینو به همسرم نگم ،ممکنه از طریق این بوسه ها به ایشونم منتقل بشه. ( اگه خودش از قبل نداشته باشه:)! ) و این چیزی نیست که من میخوام،عذاب وجدان می گیرم.چون خبر دارم.بی خبری ی چیزه خبر داشتن یک چیز دیگه!

اگه هم  بگم، ممکنه طرف قضیه رو خیلی پیچیده کنه و منصرف بشه. امیدوارم از کامنت هاتون بهره ی کافی رو ببرم. لطفا از به حاشیه کشیدن بحث خودداری کنید.

با تشکر
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

نمی دونم ضرب المثل مرغ همسایه غازه رو شنیدید یا نه؟

خانم من هر مرد غریبه ای که می شناسه مدام ازش تعریف و تمجید می کنه و خودش رو از همه ی دخترانی که میشناسه بدبخت تر می دونه. ایشان به مرض چشم و هم چشمی مبتلا هستن.

هیچ مردی در اطراف ما چه در فامیل من و چه در فامیل ایشون نیست که ایشون شروع به شمردن محاسن اون نکرده باشن و این اخلاقشون واقعاً چندش آور هست.

خانه ی فلانی بزرگ تر هست. ماشین فلانی گرون تر هست. مارک لوازم خونگی، تعداد جواهرات قیمت اون ها، مبلغ مهریه و برای مسائلی از این دست حاضر هست سال ها جر و بحث کنه.

جالب توجه این جاست به کسانی حسادت می کنند که سطح زندگی پایین تری از ما دارند و تنها در یک مورد خاص از ما بالاتر هستند وقتی من از نقاط ضعف دیگران حرف می زنم و دارایی های خودمون رو میشمرم که اطرافیان ندارن فوراً بحث رو عوض می کنه و در مورد یک موضوع دیگه حرف میزنه.

ایشان فقط دوست دارن دقیقاً از نظر مادی کار دیگران را تقلید کنند و حتی وقتی براشون چیزی گرون تر از اطرافیانشون میخرم براشون ناخوش آیند هست. ما باید دقیقاً از مغازه ای خرید کنیم و دقیقاً جنسی رو بخریم که قوم و خویش اون خریده. ما دقیقاً باید به جایی مسافرت کنیم که اطرافیان اون مسافرت کردن. من دقیقاً باید از نظر ظاهری و حتی رنگ لباس مشابه اطرافیان اون باشم.

ما به مشاوره رفتیم و به صورت خصوصی به روانکاو گفتن که هیچ خصوصیت مثبتی در همسرم نمی بینم.

من از رفتارش خسته شدم و نمیدونم باید چه جوابی بهش بدم و چجوری ساکتش کنم. ضمناً من از مقابله به مثل و مقایسه ی اون با سایر زنان و دختران تاکنون خودداری کردم.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
تو این دو هفته من سه تا خواستگار داشتم که شرایطشونم هر سه در حد عالی بودند که هر سه رو رد کردم و خانوادم از دستم دل خورن که تا ابد که نمیخوای مجرد بمونی ؟
ولی من نه الان و نه فک کنم هیچوقت نتونم ازدواج کنم راستش به خانوادم و حتی به خواستگارام هم جواب درست و حسابی ندادم که چرا نه آوردم ولی دلیلشو به شما میگم شاید راهی باشه .
اینه که من بشدت از رابطه جنسی اول این که می ترسم دوم این که بشدت بدم میاد این که یکی بهم حتی دست بزنه .
در مورد همه این طور نیستم با دوستان دخترم راحتم و کنارشون میشینم دوست پسر هم نداشتم تا حالا ولی می دونم که نمیتونم کنارشون بشینم حتی سر کلاس دو تا پسر اومدن صندلی کنار م نشستن و من انقد فاصله گرفتم که کم مونده بود از اون ور صندلی بیفتم زمین اخرشم نتونستم بشینم پا شدم رفتم از کلاس بیرون اخه ترسیدم اگه برم صندلی دیگه ای بشینم بی احترامی بشه .
من چیکار کنم یعنی هیچ وقت نمیتونم رفتار مناسبی با جنس مخالفم داشته باشم در ثانی می ترسم اگه ازدواج کنم رفتارم درست نباشه و سریع عصبی بشم سر هر حرفی که مخالف عقایدم باشه و بی احترامی کنم فک کنم باید تنها بمونم.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

در ادامه ی پست قبلی که در این  سایت تحت موضوع ( با اینکه صیغه ی محرمیت خوندیم نمیتونیم به چشم هم خیره بشیم )

حقیر قصد دارم که تجربیات موفق خودم را با دوستان در میان بگذارم و همینطور از تجربیات خواهران و برادران عزیز هم که گره گشا است استفاده کنم.

الحمد اللّه ربِّ العالمین احساس میکنم از وقتی که این محبّت الهی نصیبم شده خوشبخت ترین فرد دنیا هستم

همونطور که قبلا عرض کردم بنده دانشجوی یکی از مطرح ترین دانشگاه های علوم انسانی اسلامی هستم و همچنین همسرم نیز از طلبه های فاضل و با سواد یکی از حوزه های علمیه هستند و با وجود این که بنده سنم از ایشون چند سالی بیشتره ایشون با توجه به این در خانواده ای عالم پرورش یافته اند و خیلی زود علوم حوزوی را شروع کرده اند از نظر خیلی از مباحث علوم حوزوی از بنده سر هستند اما ادعای من بیشتره و سعی میکنم در بحث ها کوتاه نیام :-)

همونطور که در پست قبلی عرض کردم بنده در سن خیلی کم به فکر ازدواج افتادم و الحمد اللّه از چنین وصلتی چنان برکاتی دیده ام که فکر نمیکنم در خیلی از وصلت های باسن بالا دیده شود.

الحمد اللّه خداوند متعال پاداش پاکی و تحمّل و پاکدامنی من و همسرم را با این آرامش در کنار هم بودن به ما داد همان گونه که در مقدمه آیه 21 روم را آوردم این وعده ی خداست که عملی خواهد شد و نصیب افراد صالح و پاکدامن زوج هایی صالح و پاکدامن خواهد آمد

  • ۰
  • ۰

سلام دوستان

پس از مراجعه به چند مشاور و همفکری های مختلف به این جا رسیدم که باید جواب منفی بدم. پدر و مادرم بیشتر به خاطر مسایل مالی و شغلی مخالف بودند اما من علی رغم حمایت های زیادی که در برابر خانواده ازشون کردم  الان دیگه قادر نیستم ادامه بدم. ایشون از هیچ یک از مواضعشون کوتاه نمیاد تا حداقل به تفاهمی برسیم. اخیرا دیداری با خانواده شون داشتم و متوجه تفاوت فرهنگی زیادی بین دو خانواده شدم که برای من تعجب آور بود.(مثلا مرد سالاری شدید و اختلاف تحصیلی زیاد بین دختران و پسران خانواده شون) مشاور به من گفت این زندگی شما با این فاکتورها اصلا توصیه نمیشه. واقعا نمی دونم علت علاقه قلبی من به ایشون چه چیز بوده، اما باید بر خلاف دلم تصمیم قطعی بگیرم. خواسته ها، اهداف و سبک زندیگیشون جوری هست  که نمی تونم اینقدر خودم را تغییر بدم و مطمئنا یک جا کم میارم.

بعد از بحث آخری که با هم داشتیم (در سوال قبلیم توضیح داده بودم)و خودم را شدیدا سرزنش و رفتارم را متعادل کردم. ایشون از سکوت و سکون من پی به این نتیجه بردن که احتمالا من راضی شدم در حالی که من وقتی احساسم را تحلیل کردم دیدم عاشق تصویری که ازشون در ذهنم ساختم شدم و این تصویر با خود واقعی شون کیلومترها فاصله داره. در نتیجه از ازدواج باهاشون منصرف شدم.

الان دو مساله دارم.

1- ایشون امیدوار و پیگیرهستند با توجه به اینکه خانواده شون  هم منو پسندیدن منتظر ادامه کار هستن. چطوری جواب بدم که کمترین آسیب وارد بشه. علت واقعی را بگم یابهانه بیارم.

2- من هنوز وقتی می بینمشون در دلم احساس علاقه می کنم. یعنی عقلم قانع شده اما قلبم نه... چطور با این حسم مقابله کنم؟

  • ۰
  • ۰
سلام
داریم به سال جدید نزدیک میشیم و ایرانی ها رسم دارن که به هم عیدی بدن. به نظر شما بهترین هدیه برای مادرم چه چیزی میتونه باشه؟ البته پیشاپیش بگم که میخوام چیزی بخرم و منظورم سلامتی و موفقیت و خوشحالی فرزندان نیست ! حدود 500 هزار تومن میخوام هزینه کنم.
ممنون از راهنماییتون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
خسته نباشید
من حدود یک ماه پیش در لاین با یه اقا پسری اشنا شدم خودم 19 سالمه و اعتقاداتم محکمه ولی یکم شیطنت کردم و لغزیدم. ارتباطم باهاش فقط تو لاین بود تا اینکه از طریق پیامی که بهش تو تلگرام دادم شمارمو فهمید و به خاطر اینکه این ارتباط گناه بود چند بار باهاش قطع رابطه کردم ولی بازم به خاطر پیامایی که میداد برگشتم .
از نظر عقلائی و نحوه تفکر و خیلی چیزا بهم میومدیم فقط ایشون از نظر مذهبی خیلی ازاد تر بودن. به من علاقه مند شدن ولی من از اونجایی که همچین ارتباطات و اشنایی هایی رو پایبند نمیدونم هیچ حسی نداشتم و ندارم .
ایشون خیلی از من خوشش اومده و به ازدواج فکر میکنه. خیلی ادم منطقیه و به گفته خودش تا بحال ارتباطی با دختری نداشته، خیلی بهم گفته دختر رویاهاشم حتی به دلیلم واسه عکس ندادن هم احترام گذاشته و میگه تو رو فقط واسه خودت میخوام حتی قیافه و هیچی براش مهم نیست و منم چند بار فقط به عنوان یه نوع بشر که ناراحت نشه بهش گفتم دوستت دارم .
ولی الان دیگه واقعا عزمم و جزم کردم این رابطه رو تموم کنم ولی متاسفانه همش عذاب وجدان دارم که اگر ترکش کنم به گفته خودش دیگه عاشق نشه یا زندگیشو نابود کنم و خدا همین بلا رو سر خودم بیاره...
لطفا کمک کنین من ویژگیای همسر مورد علاقم و شغلش و خیلی چیزاش متفاوته با این اقا ( گرچه ایشون از وضع مالی خیلی خوبی برخور داره و مدرک تحصیلی بالایی هم داره) ولی من نمیخوام بیشتر از این گناه این رابطه رو داشته باشم حتی گاهی فکر میکنم دارم به همسر ایندم خیانت میکنم.
گیج شدم نمیدونم چیکار کنم خواهشا راهنماییم کنین اگه دیگه جواب اس ها و تماساشو ندم...چیکار کنم؟؟؟؟ واقعا درمانده شدم... سنم خیلی واسه این بازیای بی هدفی که شروع کردم کمه .
نمیخوام وارد این بازی شم...... به کمکتون احتیاج دارم. ایا این کارم خیانت به همسر ایندمه؟ میدونم نباید الکی ابراز احساسات میکردم. الان با توجه به کنکورم گفتم دیگه بهم پیام نده و اونم رعایت میکنه فقط گاهی پیام میده بدون تو کلافه و خسته ام.
من نمیخوام بعد کنکور دیگه رابطمو ادامه بدم. ایا واقعا بهش ضربه زدم؟ نمیدونم چه کار کنم... لطفا درست راهنماییم کنین نه هر کس نظر شخصیشو با هر اعتقاد و سنی بگه.... در برزخم به خاطر خطام کمک....
ممنونم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان

من دختری مجردم راستش تصمیم دارم اگه روز روزگاری قضیه ازدواجم جدی شد حتما حتما با طرف چند جلسه ای را برم مشاوره

بعدشم برم آزمایش ژنتیک بدم (حالا درسته 1.5 میلیون پولشه اما بهتر از مراسم های مضحک نامزدی و عقده) کسی را سراغ دارین که هر دو مورد را رفته اما کارش به بن بست خورده؟ یا بچه ناقص گیرش اومده؟؟
چون سالیانه 40 هزار بچه معلول در کشور متولد میشه ( در یک برنامه تی وی خانمی که پزشک بودن گفتن
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
راستش من یه دختر 21 ساله از یه خانواده ی متوسط از لحاظ مذهبی هستم. من دانشجوی علوم پزشکی در یکی از دانشگاه های تراز اول ایران هستم. از لحاظ چهره و تیپ و این مسائل دوستان، خانواده، فامیل ها و .. بارها به من امتیاز دادن! حتی هفته ی پیش  من برای یه تیزر تبلیغاتی انتخاب شدم.
پدرم از لحاظ موقعیت اجتماعی و مالی خدا رو شکر تو سطح قابل قبولی هستن. من قصدم تعریف کردن از خودم نیست. فقط میخوام همه چیز رو دقیق بگم. تا پاسخ های دقیقی به دست بیارم. دختر پر جنب و جوش و فعالی هستم. تو رشته ی تحصیلیم شاگرد اولم. روابط اجتماعی خیلی قوی دارم.
با تمام انرژی و روابط اجتماعی قوی و هیجانی که دارم اما هیچ وقت سعی نمیکنم ارزش های اسلامی تو زندگیم پایمال بشه. من از لحاظ مذهبی واقعا به اسلام علاقه مندم. طوری که سه سال پیش چادر رو با علاقه ی تمام و عاشقانه به عنوان پوششم انتخاب کردم. تقریبا از همون موقع بود که مسیر زندگیم کمی از خانوادم جدا شد. سربسته میگم: من رو آخوند خطاب میکنن! :)
به هر حال تمسخرهایی که در این باب از سوی خانواده نصیبم شد و یک سری فاکتورهای دیگه :) باعث شد من دچار دوگانگی بدی بشم. گاهی با چادر گاهی بی چادر! لطفا نگین عقاید تو باید اون قدر محکم میبود که چادرت رو برنمیداشتی! من این اجازه رو نمیدم که در این مورد این طوری قضاوت بشم چون:
شما تو موقعیت من نبودین و تجربه نکردین.
  • ۰
  • ۰

سلام

من دختری هستم که به یک سری اجبار ها زود ازدواج کردم اینقدر تو گوشم خوندن که خودمم علاقه مند شدم به این ازدواج و مشکلی نداشتم اما به نظر خودم چیزی جز اجبار نبود !

من 22 سالمه و 19 سالگی ازدواج کردم! خیلی هم مشکل دارم که هر کاری کردیم حل نشد مشاوره بارها رفتیم نه تنها بهتر نشد و بلکه بدتر شد چه شوهرم چه خانواده شوهرم حتی خانواده خودم ... به هر حال تصمیم بر طلاق گرفتم متاسفانه ....

شوهرم هم کاملا راضیه منم راضی ام تا بعدا سرکله یک بچه پیدا نشده ...  راستش هیچ علاقه ای هم دیگه بهش ندارم میدونم این چیزا کشک نیس اما خب قبل ازدواج و بعدش همه چی فرق میکنه ! خیلی هم ناراحتم به این خاطر اما اگه طلاق نگیرم بدتر خواهد شد

اما مشکل اصلی من مهریه ام هست پول خیلی زیادی میشه و همش هم قراره بده یعنی نمیتونه نده چون هم  پولش رو داره هم به خاطر ابروش باید بده

خلاصه پدرم ادم فوق العاده پول دوستیه ،  یکی از دلایلی هم که منو دادن به این به خاطر پول زیاد این آقا بود ، یعنی من مهریه ام که پول زیادی میشه رو بگیرم پدرم همه رو میکشه بالا کاری هم نداره براش لازم نیس که رمز عابر بانکم رو بفهمه ! یا به زور متوسل میشه یا هزار دروغ و کلک میگه پولت بده واست فلان کار کنم  و اینا بعدش دیگه من پشت گوشم رو هم بیبنم پولم رو نخواهم   .

من مجبورم بدمش وگرنه بدبختم میکنه تجربه ام ثابت کرده یک عمر همینجوری کارش بود اون موقعی هم پیششون بودم پول مادرم رو بر میداشت مثلا میگفت میخوام پس انداز کنم زیاد بشه زمین بگیرم اما هیچ وقت ما همچین چیزی ندیدم فقط دور خودش میچرخید ...

من بذارمش توی بانک که به دلایل بالا پدرم هرجور شده از من میگیره میخوام سریعا به صورت پنهانی خونه ای چیزی بخرم سندش به اسم خودم باشه کاری نکنن همینجوری با این ازدواج بدبختم کردن دیگه نمیخوام بابام مهریه صاحب بشه .
اما من یک دختر کم تجربه ای هستم اصلا نه بنگاه املاکی رفتم و ... هیچی بلد نیستم قیافه و هیکلم هم ریزه میزه است کوچیکتر میزنم یعنی شاید فکر کنن 18 سالمه !! نمیتونم برم میترسم کلاه سرم بذارن کسی هم ندارم کمکم کنه فامیلامون قطع رابطه کردن یه خواهر بزرگ تر از خودم دارم شهرستان دوریه و هیچ کمکی نمیتونه کنه  و مادرم هم حرفی نمیتونه بزنه حرف حرف پدرمه .

میخواستم در مورد وکیل کمکم کنید من چطوری برای خرید خونه از طریق وکیل اقدام کنم ؟؟ که من نرم بنگاهی .

پول بهش بدم خودش بگیره اما نمیدونم چطوری و باز هم میترسم یه وقت وکیله فرار کنه ! میدونم مشکلم اینه که فکر میکنم همه کلاه سرم میذارن اما شاید همینه واقعیت متاسفانه دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد منم بی تجربه  فعلا تو شراطی نیستم برم مشاوره حقوقی .. برای همین از شما کمک میخوام

اکه راهی دیگه ای به ذهنتون میرسه بجز خونه خواهشا به من بگید یه بار دیگه هم بگم پولم رو بذارم بانک پولو رو گذاشتم خودم رو که نذاشتم همش جلو چشمم بابامم اخرش از من برش میداره
  • یه دوست