سلام
اینجانب کارمند دانشگاه در یکی از
شهرستانها می باشم لیسانس کامپیوتر هستم. سال 1381 با پسر داییم عقد کردم
ولی در همان زمان عقد ایشون به خاطر بیماری سرطان فوت شدند.
سال 1382 فوت شدند. حدود 4 ماه پیش آقای
مشاوری که در دانشگاه کار می کنند یکی از آشناهاشونو برای ازدواج به من
معرفی کردند من با این آقا که کارشناسی کشاورزی دارند و کارمند یک شرکت
تولیدی قطعات خودرو هستند قرار ملاقات گذاشتم و خانواده ایشون هم در جریان
بودند بعد از گذشت 2 ماه از مدت آشنایی متوجه شدم که خانواده این آقا مخالف
این ازدواج هستند.
مخصوصا مادرشون که به دلیل اینکه من یک
بار عقد کردم شدیدا مخالف بودند حتی مادر و خواهر این آقا حضورا من را در
خیابان دیدند و مادر ایشون از من خواستند که پسرشونو فراموش کنم .
البته نمی دونم به خاطر حرف های کذب کلی
تهمت هم به من و خانوادم زدن که خدا رو شاهد می گیرم که همش دروغ بود.
لازم به ذکر است که هم من و هم این آقا پسر هر دو آدم های معتقدی هستیم.
من بارها از این آقا پسر خواستم که من
را فراموش کنه و دنبال دختری باشه که سلیقه خانوادش هم تأمین بشه ولی ایشون
میگن من از روی هوس انتخاب نکردم و من منطقی تصمیم گرفتم البته این آقا 34
ساله هستن و من 27 ساله.
خلاصه اینکه به هم علاقه داریم ولی
خانواده این آقا شدیدا مخالفن. و همه اطرافیانشون هم به خاطر مصلحت هیچ
اقدامی نمی کنند. این آقا به من گفتن اگر خانوادشون همینطور به مخالفتشون
ادامه بدن خودشون تنها اقدام می کنن که نمیدونم کار درستی هست یا خیر؟
لطفا ما را راهنمایی کنید.