با سلام و خسته نباشید
من دختری 25 ساله هستم و تک دختر. مدتی است به دلایلی خانوادم خیلی بهم اصرار داشتن برای ازدواج و من با فشار ها و زخم زبون های اطرافیان هر روز سرخورده تر شدم .
این مساله حتی به تحصیل من هم ضربه زد از طرفی هم با اینکه خواستگاران زیادی دارم و داشتم ولی میل به ازدواج نداشتم و ترس داشتم از ریسک ازدواج .
با همه فشارهای اطرافیان مبنی بر اینکه زودتر ازدواج کنم به سختی تونستم منطقم رو کنترل کنم و صرفا جهت رهایی از فشارها انتخابی نکنم که یک عمر پشیمانی برام داشته باشه.
تا اینکه یکی از دوستان صمیمی که بهتره بگم خواهرم ، چون از تمام مشکلاتم مطلع بود فردی رو به من معرفی کرد .
در واقع برادر خواستگارش رو. این خانواده از نطر وضع مالی کاملا بی نیاز هستن و مرفه ، منتهی در شهر دیگه ای زندگی میکنن و برای کاری که دارن مقدور نیست به شهر من بیان .