خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام به همگی

من 26 سالمه و تا الان خواستگارایی که تا این سن داشتم به دلایلی خوب نبودند و یک ابجی که 23 سالش هست دارم که ابجیم یک خواستگار داشته  که  از هر نظر خوبه . این اقا دو بار خواستگاری کردند که هر دو بار ابجیم جواب رد داده میگه تفاوت سنیمون زیاده و کلا علاقه ای بهش ندارم  و بعد از دومین باری که ابجیم قبل ماه رمضون بهش جواب رد داد بعد اون اقا بعد از ماه رمضون  دوباره خواستگاری کردند ولی این دفعه نه از ابجیم از من خواستگاری کردند .

خوب این اقا شرایطش از هر لحاظ خوبه و سنشم خوب به من میخوره سن این اقا 31 سالشون هستش ، حالا مشکل من اینکه نمیدونم باید چیکار کنم خانوادم همه راضی اند ولی من میترسم چون اون اقا از ابیجم اول خوشش اومده بوده نه من ، در صورتی که هر دومون رو هم قبلا دیده بودند چون شهر مون کوچیکه و همه همدیگه رو تقریبا میشناسند و اگر این اقا رو قبول کنم در اینده دچار مشکل نمیشم ؟

از این نظر که خوب دیگه ابجیم رو بیشتر میبینه و من فکر مینکنم ایشون شاید با هر بار دیدین ابجیم نمیدونم مثلا به خودشه بگه من این رو میخواستم ا، نتخابم این بود یا مسائل دیگه واقعا موندم چیکار کنم .

چون این اقا بار دوم که خواستگاری کردند تقریبا یکسال از خواستگاری دفعه اولشون میگذشت این اقا که اینقدر اصرار به ازدواج با ابجیم رو داشتند چطوری میشه که وقتی همش ببندش بتونه فراموش کنه .

ممنون میشم با راهنمایی هاتون کمکم کنید واقعا موندم چیکار کنم .

التماس دعا
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

 سلام

 پسری مجرد هستم با 31 سال سن و تحصیلکرده .  صادقانه بخوام بگم خیلی سخته که کسی رو 2 سالی دوست داشته باشی و اون هیچی ندونه . خیلی سخته که تو تمام رویاها و آرزوهات اون یه جایی داشته باشه و خودش هیچی ندونه . خیلی سخته که به انگیزه زندگی با اون سخت کار بکنی و کار بکنی و کار بکنی و اون هیچی ندونه . خیلی سخته که تو تاریک ترین شبهای زندگیت تک و تنها باشی و تنها دلخوشیت فکر کردن به اون باشه و اون هیچی ندونه ، خیلی سخته که کسی رو خیلی بخوای و از ترس رسوایی حرفی نزنی تا بخیال اینکه وقتی موقعیتت جور شد حرف دلت رو باش بزنی و اون هیچی از دلت ندونه .

خیلی خیلی خیلی سخت تر اینه که وقتی یه روز خسته از سرکار برگردی خونه، ناغافل و خیلی غیر منتظره خبر نامزد کردنش رو بشنوی ....  دنیا رو سرم آوار شد،  امید و آرزوهام ....   دلم خیلی گرفته ست، خیلی....
حالا چیکار کنم با این دلم؟ 

چطوری آرومش کنم؟  چطوری!!!!؟؟؟

خوشا روزی که این دنیا سرآید __ قیامت با قیام محشر آید
بگیرم دامن عدل الهی
__ بپرسم کام عاشق کی برآید؟
چه بی اثر می خندم
__ چه بی ثمر می گریم
به ناگاهی چرا رسوا شدم من
__ چرا عاشق چرا شیدا شدم من
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

به نظر شما این حرف غرور ادمو از بین میبره که ادم تو اولین جلسه خواستگاری سنتی به پسره بگه که اگه به اجبار خونوادت اومدی یا دلت پیش کس دیگه ای گیره و یا از من خوشت نیومده با خونواده ها رو در وایستی داری بگو تا من خودم جواب رد بدم .

اخه دیدم بعضیا میگن بعد از چند هفته رفت و آمد یا بعد از عقد یا حتی بعد از ازدواج پسر گفته که من تو رو نمی خواستم به خاطر اصرار خونواده اومدم و از این جور دلایل
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام خدمت دوستان

رضا پونصد هستم .

با توجه به چند تا پست قبلی که مطرح کردم باید بگم که داستان از این قراره که من تصمیم گرفتم تا آخر امسال یه همسر انتخاب کنم ( البته به هیچکس نگفتم و هر کی بهم می گه چرا زن نمیگیری با خنده و شوخی جواب می دم )

  • ۰
  • ۰

سلام

اینجانب کارمند دانشگاه در یکی از شهرستانها می باشم لیسانس کامپیوتر هستم. سال 1381 با پسر داییم عقد کردم ولی در همان زمان عقد ایشون به خاطر بیماری سرطان فوت شدند.

سال 1382 فوت شدند. حدود 4 ماه پیش آقای مشاوری که در دانشگاه کار می کنند یکی از آشناهاشونو برای ازدواج به من معرفی کردند من با این آقا که کارشناسی کشاورزی دارند و کارمند یک شرکت تولیدی قطعات خودرو هستند قرار ملاقات گذاشتم و خانواده ایشون هم در جریان بودند بعد از گذشت 2 ماه از مدت آشنایی متوجه شدم که خانواده این آقا مخالف این ازدواج هستند.

مخصوصا مادرشون که به دلیل اینکه من یک بار عقد کردم شدیدا مخالف بودند حتی مادر و خواهر این آقا حضورا من را در خیابان دیدند و مادر ایشون از من خواستند که پسرشونو فراموش کنم .

البته نمی دونم به خاطر حرف های کذب کلی تهمت هم به من و خانوادم زدن که خدا رو شاهد می گیرم که همش دروغ بود. لازم به ذکر است که هم من و هم این آقا پسر هر دو آدم های معتقدی هستیم.

من بارها از این آقا پسر خواستم که من را فراموش کنه و دنبال دختری باشه که سلیقه خانوادش هم تأمین بشه ولی ایشون میگن من از روی هوس انتخاب نکردم و من منطقی تصمیم گرفتم البته این آقا 34 ساله هستن و من 27 ساله.

خلاصه اینکه به هم علاقه داریم ولی خانواده این آقا شدیدا مخالفن. و همه اطرافیانشون هم به خاطر مصلحت هیچ اقدامی نمی کنند. این آقا به من گفتن اگر خانوادشون همینطور به مخالفتشون ادامه بدن خودشون تنها اقدام می کنن که نمیدونم کار درستی هست یا خیر؟

لطفا ما را راهنمایی کنید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰



سلام

در ذهن یه عده ای از پسران این خیال وجود داره که اگه با دختری ازدواج کنن که تفاوت سنی اونا زیاد باشه ، بهره ی بیشتری از نظر جنسی نصیب اونا میشه ، چون میگن مثلا دختر 18 ساله از نظر تر و تازگی بهتر از دخترانی هستش که سن بالاتری دارن .

فارغ از بحث این که چنین تفاوتی وجود داره یا نه می خوام توجه این دسته از آقایون رو به چند نکته جلب کنم :

1 - ارضای نیاز جنسی بدون احساس یعنی خوردن غذا بدون حس کردن طعم اون !

یعنی اگه یه پسر 30 ساله بره با یه دختر 14 ساله ازدواج کنه ، اگه احساس دو طرف نسبت به هم مثبت نباشه بهره ای از اون به اصطلاح تر و تازگی نصیب اون پسر نمیشه . چرا ؟

  • ۰
  • ۰

سلام خسته نباشید

این طرز برخورد از دید شما چه مفهومی میتونه داشته باشه ؟ بعنوان مثال موقعیتی در نظر بگیرین که دو طرف آشنان ، پسر ،دختر را تو صحبتاش مخاطب قرار نمیده با اینکه موضوع و محور اصلی صحبت درباره دختر هست.

پسر برای حرف زدن، مادر دختر مخاطب قرار میده و از مادر دختر درباره دخترش میپرسه با اینکه دختر حی و حاضر کنار مادرش نشسته.

دختر هم وقتی همچین برخوردی از آقا میبینه یعنی مخاطب قرار دادن مادرش از سوی آقا زود جواب سوال آقا را می دهد و مجال نمی دهد مادر پاسخ دهد .

1. بنظرتون این  آقا چه دلیلی میتونه داشته باشه بخاطر این نوع برخورد ؟ ( ایشون کاملا اجتماعی هستن و با جنس مخالف زیاد در ارتباط هستن بخاطر شرایط کاریشون )

2. از دید شما این رفتار دختر که زود جواب داد و نذاشت مادر جواب بده درست بود یا اشتباه؟

پ.ن : این آقا از آشنایان نسبتا دور  می باشند و در حال حاضر خواستگار دختر نیست . احتمالا از رو احتمال این امکان وجود داشته باشه که به ازدواج به این دختر فکر کنه . البته از رو احتمال گفته می شود.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام دوستان
از خانومایی که شوهراشون خیلی دوسشون دارن و بهشون احترام میذارن می خواستم بپرسم چه کارایی در اول زندگی انجام دادن که  شوهراشون اینجوری شدن؟
دومین سوالم هم اینه که نامزدم میگه زبونت به محبت نمی چرخه و زبونت سرد و معمولیه ، میخواستم بدونم منظورش از محبت و شیرین زبونی چیه ؟ خانوما چه کلماتی و جملاتی به کار میبرین که دوس دارن ؟
و سومین سوالم هم اینه... اگه نامزدتون خیلی زود عصبانی میشد و فهمیدین که زود رنج و عصبیه باهاش بهم میزدین ؟ یا طبیعیه ؟ هنوز عقد نکردیم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

محمود هستم و ۳۶ سال سن دارم ۹ سال پیش ازدواج کردم و هم اکنون ۲ پسر ۸ و ۴ ساله دارم . تا قبل از زایمان دوم همسرم روابط جنسی خوب و بدون مشکلی داشتم اما از بعد از آن به مرور طی ۴ سال گذشته با توجه به تغییرات روحیه و عقیده ای همسرم ارتباط جنسی ما کم کم از حالت طبیعی خارج شد و همسرم ابراز میکرد که درد شدیدی دارد و دیگر امکان دخول وجود نداشت .

همسر من خودش هم از این وضعیت ناراضی بود و برای من ناراحت بود و حتی یک بار به پزشک مراجعه کرد اما به او گفته شد که بدنش از لحاظ فیزیکی در شرایط ایده آلی است و فقط به او داروی افزاینده میل جنسی ( عصاره گل سرخ ) و کرم روان کننده تجویز شد که همسرم دارو را استفاده نکرد.

مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه در سالی که گذشت به دلیل اتفاقات ناگواری که در زندگی شخصی و مشترک من بوجود آمد ابتدا نسبت به همسرم بدبین و بعد سرد شدم اما با گذشت زمان و تغییر مثبت احوال همسرم، هر دو ما سعی در بازسازی روابط داریم و همسرم هم در این زمینه تلاش زیادی دارد تا آنجا که توانایی مجدد دخول را نشان داده اما حالا من با مشکل زود انزالی مواجه شده ام به صورتی که اصلا در شرایط عادی قادر به دخول و رابطه کامل نیستم حتی با استفاده از اسپری بی حسی که با استفاده از این دارو باعث مشکل نعوظ ناقص هم می شوم .

در حال حاضر از این وضعیت رنج می برم و احساس میکنم برای بازسازی روابط و روحیه ام به درمان نیاز دارم لطفا من را راهنمایی کنید ( توضیح: همسر من معمولا خیلی کم و دیر تحریک میشود و من هم همیشه زود تحریک می شدم )
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام خدمت همه عزیزان

از نظر بیولوژیک و منطقی، می دونیم که احساس عشقی به بین دو جنس مخالف ایجاد میشه، بخش بزرگیش به خاطر ترشح هورمون های جنسی در بدن و یه سری فعل و انفعالات شیمیایی، جسمی و ذهنی هست.

البته در عشق حقیقی و خالصانه ( که یک طرفه و توهمی هم نباشه ) موارد دیگه ای مثل رشد، بالندگی و معنویت هم هست که هر کدوم دنیاییه واسه خودش. بنابر این، عشق در واقع مجموعه ای از همه ی اینهاست، و به همین دلیل بسته به شرایط متغیره و این احساس می تونه گذرا یا با دوام باشه.

کسانی که میگن عشق با منطق سازگار نیست، تا حدی درست میگن، ولی باید این رو هم در نظر گرفت که در اثر بیماری هایی مثل آلزایمر یا ضربه مغزی که به حافظه آسیب بزنه و مواردی از این دست، دیگه برای خاطرات عاشقانه و اون احساسات عاشقانه ای که در یک فرد عادی و نرمال هست، جایی باقی نمی مونه!