خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰

سلام

آقایی هستم 27 ساله ، تعریف از خودم نباشد . دارای شغل آبرومند و درآمد کافی و خانواده ی خوب و ظاهری خوب و احساسی ام و مهربان .

رفته بودم به خواستگاری دختری که داشتم در قلبم واردش میکردم . جلسه اول گذشت . جلسه دوم ، جلسه سوم و چهارم و اون ها هم یه بار آمدند خانه ی ما ، بهش گفته بودم قصد دارم تو ماه شعبان عقد کنیم و اون هم گفت باشه ، بی صبرانه برای رسیدن روزهای خوش یمن در این ماه لحظه شماری میکردم .من واقعا میتونستم خوشبختش کنم . به پای همه ی شرط هایش خواستم مردانه بمانم .

خواستم از خودم بگذرم برای او ،همه ی مشکلات خانواده اش را پذیرفتم گفت پدرم ورشکست شده و رسیده به صفر گفتم : اشکالی ندارد گفت : باید نزدیک خانوادم زندگی کنم گفتم : باشه ، بارها از او پرسیدم که مرا دوست داری یا نه ، لبخندی میزد و می گفت به دلم نشستی.

آخرین دیداری که داشتم با رضایت خودش شاخه گل رزی به همراه متنی عاشقانه تقدیمش کردم . دو سه روزی گذشت تا اینکه مجدد بهشون زنگ زدم .من که دلیل خاصی نمیدانم که بخوان نظرشون عوض شه ،  شمشیری بر قلبم زد که نه .

البته حس میکردم مادری دارد که اجازه ی همه زندگی دست اینه ، و دوستانی که برایش تصمیم میگیرند . دمدمی مزاج ،  خلاصه با این حرفش احساسم نابود شد قلبم شکست . دو روز غذا نخوردم . آخه چرا با احساس آدم بازی می کنید . خب من که همه چی را همون اول گفتم و اونها هم تحقیق کردند و بعد جلسات بعدی ادامه یافت . الان یه هفته اس که دیگه حوصله کاری را ندارم .

خب چرا ابراز علاقه میکنی ، خلاصه خیلی خستم . این هم از دخترهای امروزی . ترس از آینده و دخالت اطرافیان دارم وگرنه هرجوری بود باز میرفتم . اگر واقعا بدانم مرا دوست دارد برایش هر کاری میکنم . امان از برخی این خانواده ها که نمیذارند دو تا جوون به هم برسند . امان از نفوذ برخی زنها توی خانواده ها . میخوان تا آخر عمر بند نافشون به بچشون وصل باشه . فعلا داغونم . من که شرایط زندگی را داشتم . چرا اخر اینگونه شد . ماه شعبان و آرزوهایم دود شد . میدانم که اشتباه کرد . نمیدونم باز پا بذارم رو غرورم یه بار دیگه بهش زنگ بزنم .
  • ۹۵/۰۶/۱۶
  • یه دوست

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی