سلام
دو سال میشه ازدواج کردم 30 سالمه شوهرم رو خیلی دوست دارم به خاطر کارش ما آخر هفته ها هم رو میبینیم من اوایل واسه دیدنش پر پر می زدم خیلی دوسش داشتم اینقدی که فکر نمیکردم کسی اندازه من شوهرشو دوست داشته باشه .
وقتی شوهرم می اومد اینقد بوسش می کردم که خدا میدونه ولی کم کم اخلاقش مشخص شد بد دله میترسم پیشش با یک مرد صحبت کنم آخرین بار که با شوهر خواهرم تلفنی صحبت کردم و شوهرم کنارم بود گفت چرا آخر حرفات صدات رو نازک کردی در حالی که اصلا اینطور نبود .
من عادی حرف میزدم آخه چرا باید واسه شوهر خواهرم صدام رو نازک کنم سر همین بحثمون شد و حرفایی که نباید بزنه میزنه اینقد ناراحت شدم که خدا میدونه چند بار سر همین چیزا بحث کردیم برای همین دیگه مثل قبل دوسش ندارم .
هر چند به خودم میگم هر مردی یک عیبی داره ولی شیطون گولم میزنه و این عیبش رو برام بزرگ میکنه هر چند شوهرم بعد از بحث عذرخواهی می کنه ولی چه فایده ؟ دلی که نباید میشکست شکسته .
پیشش میترسم با یک مرد نامحرم حرف بزنم اینقد غیرتی میشه که خدا میدونه. من تو محیط خانوادگی که بزرگ شدم اصلا این چیزا وجود نداشته پدرم با اینکه خیلی مذهبی است هیچوقت بهم نگفت چی بپوش با کی برو کجا نرو منم به حال خودم بزرگ شدم و هیچوقت شکر خدا دست از پا خطا نکردم.
چکار کنم با این تعصب شوهرم؟ دوست دارم مثل قبل دوسش داشته باشم دلم براش تنگ تنگ بشه. وقتی با هم این روزا ابراز احساسات می کنم براش مثل قبله ولی از ته دل نیست صوریه ...- ۹۵/۰۶/۲۲