خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰

سلام

من دختری 19 ساله هستم و امسال کنکور دارم قبلا بسیار درس خون بودم شاید خنده تون بگیره ناخواسته با یه رمان که اتفاقی خوندم با مسایل جنسی اشنا شدم! یک سال پیش! از اون به بعد بشدت ذهنم مشغول شده و واقعا نمیتونم درس بخونم از مردا بدم میاد ولی از وقتی که اون رمان مسخره رو خوندم هر مردی رو که میبینم ذهنم بطرف سکس میره و بهم میریزم .

تا حالا با هیچ مردی نبودم و خواستگار زیاد داشتم و مامانم بدون گفتن رد میکنه چون بشدت دوستم داره چهره ی خوبی دارم .

اما من فقط میخوام درس بخونم و پزشک بشم بشم اینا ارزومه! من تک فرزند هستم و کسی رو که بتونم باهاش در این مورد حرف بزنم رو ندارم .

تو رو خدا راهنماییم کنین من اصلا مردا رو قابل توجه نمیدونم و بشدت مغرورم . حالا مسخرس که ایندم سر این فکرای چرت نابود شه .

در ضمن بشدت هات هستم اما بدم میاد تو این سن به این مسایل فکر کنم چکار کنم که خیالات و افکارم کنترل بشه؟ بسیار احساسی و دلنازکم .

مثلا اگه گربه ای صدا بده یا گرسنش باشه بشه گریه م میکنم خواهش میکنم بگید چکار کنم ؟ از خدا کمک میخوام اما فکر کنم خدا ازم بدش میاد .

زندگی فوق العاده پر تشنجی دارم و میخوام با درس از مشکلاتم فرار کنم و بهشون فکر نکنم چطور خودمو از افکار پلیدم نجات بدم ؟

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام بر دوستان
ببخشید من یه سوال دارم که خیلی دوست دارم طرفدارای ازدواج سنتی بهش پاسخ بدن البته از راهنمایی همه دوستان استفاده میکنم .
ببینید من دختری تحصیل کرده شاغل و به گفته دوستان زیبا هستم البته خودم از چهرم راضی هستم .
خدا رو شکر تا حالا هم با هیچ پسری دوست نبودم از نظر ارتباط اجتماعی در حد عالی هستم یعنی در ابتدا دوستانم میگفتن قبل از اینکه باهات فکر میکردیم مغرور هستی  منم چون چند نفر اینو بهم گفته بودن سعی کردم رفعش کنم یعنی با پیشقدم شدن تو صحبت کردن و اینا .
در کل ذاتا ادم شوخ طبعی هم هستم اما مشکلی که هست من نمیتونم تو بر خورد اول آقایون رو به خودم جذب کنم یعنی وقتی سعی میکنم خنده رو باشم میگن زیاد خندیدی  .
یا مثلا میخوام به اون اقا برسونم من تا حالا ادم اکتیوی بودم تو زندگیم و به بطالت نگذروندم که بخوام به راه های دیگه کشیده بشم بهم میگن مردا زن خونه میخوان نه زنی که هی دنبال درس باشه و کار .
 اخه من نمیدونم چه جوری بگم که بعد از ازدواج با توجه به شرایطم تصمیم میگیرم و اولویت همسر و فرزند هست  یه مورد از دوستان بود به خواستگارش گفته بود با نظر همسرم تصمیم میگیرم برم سر کار یا نه اون اقا پسر برداشت کرده بود دختر خانم اعتماد به نفس نداره  .
حالا لطفا شما بگید من چی بگم که اگه از طرف خوشم اومد جذب من بشه ؟
 ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

چرا آخه ؟؟؟ چرا خدا بنده هاشو تنها میذاره ؟؟؟ تنهایی خیلی بده اینکه خودت باشی و خودت، اینکه تک تک شبای زندگیت با گریه بگذره اونم بدون صدا ، بعد از 18 سال زندگی از یه دختر 18 ساله چی میذاره ؟؟؟ پدر مادرا طرف حرفم شمایید . آره شماهایی که فکر میکنید بچه تونو بفرستید مدرسه رفاهشو تامین کنید کافیه ... کجا؟ کجای قرآن خدا گفته شخصیت دخترتونو نابود کنین چادر سرش کنید؟؟؟ کجا گفته یه دختر باید فقط نفس بکشه؟؟؟ صبح تا شب میزنی تو ذوق دخترت و آخر شب میای بوسش میکنی؟؟؟

شخصیت براش قائل نیستی، بخدا اندازه ی یه سگ براش ارزش قایل نیستی و حرفاشو گوش نمیکنی. باید بمیره حرفاش تو دلش بمونه بعد میگی هر چی دخترم بگه غذا درست میکنم....نمی خوام ...اینا محبت نیست ... بفهمین بفهمین خدا بهتون عقل داده ... .

چرا یه دختر باید کل تابستونش زل بزنه به دیوار اتاقش از تنهایی ؟؟؟ آره بعد بیاین بگین بچه هامون میرن به سمت گناه ... خدا نگذره از کسی که امانت خدا رو نابود میکنه... بترسین از خدا.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام طاعات و عبادات قبول باشه
به تازگی عقد کردم حدود یک ماهی میشه . راستش در همین ابتدای راه به چند مشکل برخوردم در مورد خلقیات همسرم . حقیقتش اینه که من به همسزم بها میدم و خیلی دوستش دارم اما جدیدا اتفاقاتی افتاده که خیلی زندگیم رو تحت تاثیر قرار داده .
خانومم طی دوران مختلف خواستگار زیاد داشته و شمارشو خیلی ها داشتن ازش خواستم در اولین فرصت شمارشو عوض کنیم اونم نه نیاورد حالا به هر دلیلی مشکل پیش اومد وقت نشد شمارشو عوض کنیم تا اینکه چند روز پیش بهم گفت که یکی از خواستگارهای قبلیش بهش پیام داده اونم در جواب نوشته شوهر خوبی دارم و  مزاحمم نشو .
این مکالمه داخل تلگرام رو بهم نشون داد و گفت که دوست ندارم چیزی رو ازت پنهان کنم . راستش شک بدلم راه افتاد می خواستم زنگ بزنم به پسره حالشو بگیرم خانوم اجازه نداد تو پیام بهش هشدار دادم یکبار دیگه پیام بدی خونت پای خودته .
و واقعا پشت خانوم در اومدم و گفتم که بهت شک ندارم هر چند که جای شک داره ، خلاصه گذشته از این مورد سوالی برام پیش اومده که بنظرتون با خانوم رفتار خاصی داشته باشم ؟ فرداش رفتم شمارشو عوض کردم و قراره که سیم قبلی رو به من بده این از این .
خیلی در این زمینه  بهم برخورد یعنی اگر پسره جلوم بود تکه پاره میشد خلاصه در این مورد دوست دارم افراد پخته تر نظر بدند که ایا باید کار خاصی انجام بدم بجز تغییر شماره نیازی نیست که مدتی سیمشو داشته باشم و کمی بررسیش کنم ؟
مسئله بعدی که خیلی ذهنم رو مشغول کرده رفتارهای خودسرانه خانومه ، به طوری که مادرش ازش کاری بخواد سریع و بدون مشورت و اجازه من به اون کار مشغول میشه ، بهش گفتم که الان متاهلی و مجردی تموم شده اما حس می کنم این اخلاقش مشکل ساز خواهد شد ، بنظرتون برای اینکه رفتارش رو اصلاح کنم چکار باید انجام بدم ؟
ممنون میشم افراد با تجربه نظر بگذارند چون واقعا تجربه در این موارد خیلی کارسازتره
با تشکر
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
من زمان عقدم لباس عروس پوشیدم مراسممون تالار بود، اتلیه رفتیم و کلا مراسم مفصل بود . الان که میخوایم مستقل بشیم نمیتونیم دوباره ی جشن مفصل بگیریم . از طرفی بدون هیچ مراسمی هم که نمیشه بریم سر خونه زندگیمون .

چون مطمئنا فامیل تک تک یا دسته جمعی میان و همون خرج و زحمت برامون پیش میاد . منظورم اینه مراسم در چه حد باشه که هم خرج اضافه نباشه هم بالاخره مراسم گرفته باشیم .

راستش زمان عقد قرار شد برای عروسی بریم یه سفر زیارتی و بعدش بریم خونمون ولی الان احتمالا جور نشه. واقعا نمیدونم چکار کنم...

ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام
حدود 4 ماه هست که با پسری که به قصد ازدواج جلو اومد در حال آشنایی ام. شروع این آشنایی از طریق واسطه یکی از دوستام بود. این آقا دوست دوست پسر دوستم بودن. و من هم دختری مذهبی هستم و هیجوقت با پسری دوست نبودم. اول هم که برام مطرح کردن به شدت مخالفت کردم و گفتم اهل دوستی نیستم اگه بودم زودتر دوست میشدم نه الان با 26 سال سن.
خلاصه گفتن که نه این قصدش ازدواجه و فرق داره پسر مثبتی هست و... و اینم بگم که ما دو شهر مختلفیم حدود 6-7 ساعت و شروع ارتباط چت و تلفن و عکس پروفایل بود.
تا بعد 1 ماه همو دیدیم. حالا مشکل من اینه که ایشون چرا زودتر اقدام نمیکنه برای خواستگاری .مشکل مالی ندارن. خانوادشون تقریبا پولدارن. اما میگه من نمیخوام دستم جلو پدرم دراز باشه. هنوز 2 ماه از سربازیش مونده و یک بار که خیلی تحت فشارش گذاشتم ( به خاطر خواستگارم که الان اومده و پایین توضیح میدم ) گفت بعد سربازی میام اما 1 هفته بعدش خیلی عصبی شد و گفت حرفاش به خاطر فشاری بوده که بهش آوردم.
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری زیر 20 سال هستم و به تازگی نامزد کردم من از قبل با نامزدم در ارتباط بودم و ازدواجم سنتی نبود من چادریم پدر و مادرم مخالف چادر پوشیدن منن ...

من خودم چادرمو دوست دارم ولی پدر و مادرم فک میکنن علت بدگمانی شوهرمه که باعث شد من چادری شم .... من نذر کرده بودم که اگه به این آقا برسم چادری شم این نذرم بوده ولی هر چقدر توضیح دادم فایده نداشت میترسم از هم جدامون کنن چیکار کنم حآلا؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان نماز روزه هاتون قبول باشه.

من پارسال با خانومی به قصد ازدواج آشنا شدم و قبل از اون با هیچ دختری به هیچ عنوان هیچ رابطه ای نداشتم چون واقعا از این دوستی ها متنفرم .

از اونجایی که دور و زمونه ی بدی شده و همه ی دختر پسرا به راحتی با هم دوست میشن من هم به همه ی دخترا خیلی بدبین شدم و به هر دختری نمیتونم اعتماد کنم .

این خانوم زیاد با حجاب نیست و به اصطلاح عمیانه باز هست و خیلی راحت در اجتماع با جنس مخالف ارتباط بر قرار میکنه البته بیشتر وقت ها خونس. من عاشق این خانوم شده بودم ولی یه خورده به خاطر رفتار هاش بهش شک داشتم که نکنه دوست پسر داشته باشه که چند ماهه پیش متاسفانه فهمیدم بله ، با پسری دوست بوده خیلی داغون شدم افسردگی گرفتم .

ولی می خواستم باز برم سمتش و همه چیو فراموش کنم و برم خواستگاریش ولی گفتم بذار خوب بشناسمش بعد اقدام کنم با کلی تحقیق و به صورت غیر مستقیم فهمیدم 7 سال رابطه داشته .

این خانوم شرایط خانوادگی بسیار بدی داشته و خیلی سختی کشیده اما گذشتش بدجور آزارم میده اصلا نمیدونم رابطشون تا کجاها پیش رفته اصلا دختر مونده یا نه ؟

نمیتونم این قضیه رو مستقیم بهش بگم دیگه نمیدونم چکار کنم از طرفی خیلی دوستش دارم از طرفی هم نمیتونم با گذشتش کنار بیام خواهش میکنم راهنماییم کنید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من چند ماهه با یکی از اقوام نامزدم ... یک ماه دیگه عقد میکنیم . من باب آشنایی با هم ارتباط پیامکی داریم و خیلی هم همدیگه رو  دوس داریم و عشق  می ورزیم ..

من از موقعی که بهم ابراز علاقه کردن جوابشونو همون طور دادم و از علاقم به طور صریح صحبت میکردم  .. ایشون هم همینطور .

به نظرتون  اینطوری  براش تکراری  نمیشم؟ دلشو نمیزنم؟ اوایل فک میکردم که بهترین  کارو میکنم که از عشقم دریغ نمی کنم اما جدیدا مث خوره تو ذهنم افتاده  که براش باید دست نیافتنی  باشم و چرا از روز اول بهش علاقمو  ابراز کردم و ... .

ایشون میگن که 7 ساله به من علاقه دارن  و فک میکردم با خودم  که 7 سال زمان کافی بوده و من الان  نباید خودمو ازش دریغ کنم ... .

به نظرتون این ابراز علایق  زیادیه؟ براش تکراری نمیشم؟

جواب بدید

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
من یه دختر 22  ساله ام و  دانشجوی پزشکی . سه سال ترم دوم دانشگاه یکی از همکلاسی هام از من خواستگاری کرد ایشون پسر فوق العاده باشخصیت و سالم و سنگینی بودن من خودمم دختر خوبی بودم و هیچ وقت هیچ رفتار سبکی ازم سر نزده بود .
دلیل علاقشون به من هم طبق گفته ی خودشون همین بوده من ظاهر خوبیم دارم  . ما یک سال زیر نظر خانواده ها با هم در حد دانشگاه و تلفن ارتباط داشتیم تا اینکه سال بعدش اومدن خواستگاری ( به خاطر یه سری مشکلات مراسم خواستگاری دیر برگزار شد) و ما صیغه محرمیت خوندیم پدر من خودشون همون اول این آقارو دیده بودن و تایید کرده بودن به همین خاطر ما خیلی تحقیق نکردیم و پدرمم خیلی سخت نگرفتن .