خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

در ایران پسرها قانوناً و عرفاً وظایفی را دارا هستند که محوریت آن اقتصاد و امنیت ملی است. این وظایف از یک تلقی نسبت به جنس مذکر نشأت گرفته است و آن تلقی این است که مردان مسئول اقتصاد و امنیت خانواده و جامعه هستند. در این میان هستند پسرانی که بسیار علاقه مند به پیمودن مدارج علمی و تحقیقاتی خود می باشند اما به علت فشار هنجاری در خانواده و اجتماع و همچنین فشارهای قانونی دولت هرگز موفق به این امر نشده و برای همیشه از برنامه زندگی خود باز می مانند.

نابرابری فرصت های دختران و پسران وضعیت پسرها

وقتی به پای درد دل این پسرها می نشینیم از داغ دلشان با خبر خواهیم شد. یک جوان ایرانی که از یک دانشگاه معتبر کانادا واجد شرایط بورس تحصیلی شده است میگوید:

معلوم نیست سازمان وظیفه عمومی اجازه خروج به من بده. تازه اگر هم اجازه بده من میخوام بیام و هیئت علمی بشم ولی وقتی برگردم تازه باید پیگیر خدمتم باشم.

امیر رضا می گوید: قصد داشتم در کنار گذراندن دوره ارشد کلاس آمادگی آزمون دکتری هم بروم ولی اینجوری دوره ام طولانی میشه و به سربازی بر میخورم. علیرضا میگه بابای من بیمه نداره و از کار افتاده شده. خواهرم دانشگاه آزاد میره. من باید کنار درسم کار دانشجویی کنم تا هم کمک بابام باشم هم خرج تحصیل خواهرم در بیاد. ای کاش میتونستم برا ارشد هم بخونم.

امید میگه برا چی برم دانشگاه؟ اگه بخوام دانشگاه برم و یه جای رسمی کار کنم، اونوقت باید سربازی هم رفته باشم. محمد رضا میگه خدمتم تموم شده. الان که اومدم تو مصاحبه های تخصصی رد میشم چون خیلی چیزها از یادم رفته.

مادر اشکان تو استرالیا اقامت داره. قرار بود اشکان دوره کارشناسی رو تو یه دانشگاه تاپ استرالیا بگذرونه. ولی مشکل سربازی بهش اجازه نداد. حسام میگه انگار هر چقدر هم که توانایی داشته باشی باید دو سال عمرت رو بدون کارایی خاصی زیر پرچم باشی چون حضور فیزیکیت اهمیت داره!

محمد صالح میگه استخدام های دولتی و شبه دولتی برای مردها خیلی محدودیت داره. دخترهای ترم آخری راحت این آزمون ها رو شرکت میکنن و اگر قبول بشن استخدام میشن ولی ما باید به سرعت درسمون رو تموم کنیم و سربازیمون رو بریم بعد اگر چیزی تو ذهنمون مونده بود بیایم آزمون بدیم. تازه اگه دیر به خودمون بجنبیم که سن استخداممون تموم میشه.

امیر میگه بابام آلزایمر داره. باید همه حواسم به خودشو و داروهای گرونش باشه. یه تاکسی هم تازه گرفتم که روش کار کنم. اصلاً وقت درس خوندن ندارم. مهرداد میگه میخواستم ارشد قبول بشم ولی برای اینکه به خدمت نخورم مجبور شدم شبانه روز درس بخونم که همین امسال شرکت کنم و چندماه خانواده ام رو هم ندیدم.

امنیت لازم، اما فرصت های آقایان ارزشمند!

بله قبول داریم که امنیت ملی برای کشور لازم است و فعلاً امکان ایجاد ارتش تخصصی وجود ندارد. می دانیم اگر ما پسرها سربازی نرویم امنیت کشور تأمین نمیشود. اما این فرصت هایی که ما به خاطر سربازی از دست می دهیم چگونه جبران می شود؟ چرا در استخدام ها برای جبران فرصت های سوخته به ما سهمیه نمیدهند؟ چرا در دانشگاه ها برای جبران فرصت های تحصیلی سوخته به ما سهمیه نمی دهند؟ آیا این عدالت است که فرصت های ما را بگیرند و در مقابل جبران هم نکنند؟

آیا این درست است که کنکور ما و دختران یکی باشد؟ آیا می توان دونده با مانع را در مصاف با دونده بدون مانع قیاس کرد؟ چرا هیچ کس نمی بیند که چه مسئولیت های سنگینی در خانه پدر و خانواده خودمان بر عهده داریم؟ چرا امکانات کافی که در اختیارمان نمیگذارند هیچ، امکاناتمان را هم میگیرند؟ چطور ممکن است شما بر عهده شخصی خرجی خانه پدر و خرجی زندگی مشترک را تکلیف کنید ولی از لوازم ایفای این مسئولیت منعش کنید؟

در شرایطی که بیکاری پسران در حدود ۲۵ درصد است دولت اهم توجه خود را بر ایجاد شغل برای دختران فارغ التحصیل قرار می دهد. این در حالی است که تمامی مسئولیتهای مالی زندگی بر عهده پسرها است و عملاً پسرها به واسطه سربازی از بسیاری از فرصت های شغلی جا میمانند.

کارایی حقیقی

رفتار مسئولین ما مانند رفتارشان در مترو است. جهت رفاه حال بانوان واگن های زنان را زیاد میکنند اما هیچ توجهی ندارند که این واگن ها به قطار اضافه نشده است بلکه از واگن های آقایان کم شده است! بله تحصیلات دانشگاهی هم برای مردان و  هم برای زنان خوب است اما وقتی امکانات محدود است، وقتی سن تحصیل محدود است، وقتی سن استخدام محدود است چرا باید جهت رفاه حال یک عده، یک عده دیگر را از لوازم ایفای مسئولیت محروم کنیم؟

ویلفردو پارتو میگوید: زمانی به کارایی بالاتر می رسیم که همزمان با بهبود وضعیت یک نفر، وضعیت شخص دیگری را تنزّل نداده باشیم.حالا خودتان قضاوت کنید آیا بهبود وضعیت زنان همزمان با تنزل دادن جایگاه مردان، کارایی محسوب میشود؟

در همین راستا ضروری است در جهت ایجاد عدالت اجتماعی، ایجاد فرصت های برابر، همچنین در جهت بهبود کارایی و فراهم نمودن امکانات لازم برای انجام وظائف، سهمیه‌ی ۸۰ درصدی در دانشگاه سراسری و استخدام های دولتی به آقایان تعلق گیرد.

در حالی که در کشور شعارهای برابری زن و مرد و برخورداری یکسان از فرصت های تحصیلی و شغلی شعار عده ای نادان شده است،باید گفت با وجود این مشکلات برای مردان و اولویت هایی که در دولت برای اشتغال زنان ایجاد شده و شعارهای اشتباه موجود و همچنین فرصت های بیشتر دختران در ورود به دانشگاه و حتی استخدام بخش خصوصی و دولتی، و معافیت زنان از سربازی و مهریه و نفقه ،این مردان هستند که باید به نابرابری موجود معترض باشند. ولی وضعیت به شکل مسخره ای برعکس است!

پسر52

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان

لطفا راهنماییم کنید واقعا نمیدونم چی کار کنم آیا مشکل از منه یا همسرم؟

28 سالمه و پنج ساله ازدواج کردم همسرم هم 33 سالشونه تا قبل ازدواج سرم تو درس و کتاب بود و به ازدواج اصلا فکر نمیکردم همه خواستگارام و به بهانه درس رد میکردم . راستش یکمی هم از ازدواج می ترسیدم چون رابطه پدر و مادرم خیلی خوب نبود کلا از زندگی کردن هراس داشتم تا اینکه همسرم به خواستگاریم اومد و باهاشون دو ماه ارتباط داشتم و حرف زدم و جواب بله دادم همسرم واقعا خوشحال بود.

اوایل ازدواج واقعا بی تجربه بودم با دنیایی از خامی و بی تجربگی با همسرم ازدواج کردم ولی تو یکسال دوران عقد هیچ وقت نتونستم روحیات همسرم و بشناسم خیلی دعوامون میشد همش هم سر چیزای بیخود بود اینقدر این دعوا کردنا ادامه پیدا کرد که نسبت بهش سرد شدم .

علاقه ای که اول ازدواج داشتم الان خیلی کمرنگ شده بعضی مواقع اصلا دوست ندارم ببینمشون. اعصابم سر چیزای الکی بهم میریزه و دعوا راه میفته مشکل بزرگی اصلا نداریم فقط سر یک سری مسایل ساده و جزئی. الان نسبت به همسرم سرد شدم نمیدونم اونم نسبت به من همینطره یا هنوز دوستم داره از کجا بفهمم که زندگیش و دوست داره یا نه؟

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

یه سوال دارم از خانومای وبلاگ.

من به مدت چند سال هست که برای تنظیم هورمون های بدنم از قرص های جلوگیری استفاده میکنم و . از دکتر پرسیدم که بعدا مشکلی برای بارداری برام ایجاد نمیکنه؟ گفت نه، اصلا... .

روش استفاده ش هم از روز 5 پریود تا 21 روز بعد هست. میخواستم از خانوما که یا خودشون یا اطرافیانشون تجربه خوردن این قرص ها رو دارن بپرسم که موقع اقدام برای بارداری با مشکل روبرو نشدن ؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
بچه ها من تازه 4 ماهه که از سربازی اومدم و توی این چند ماهه کارگری کردم و وام گرفتم و قرض کردم و یه کار تولیدی رو شروع کردم و سنمم 26 سالمه فوق دیپلم دارم .
سر همین کارها با یه خانم که گرافیست هست اشنا شدم به خاطر فرستادن نمونه کار یه چیزایی رو برام توی تلگرام فرستاد و من از تبلیغاتش و تراکتش و ... خیلی انتقاد کردم که بعد هم پشیمون شدم و شمارش رو داشتم ولی دختر خیلی سنگینی ( منظورم از سنگین اینه که اهل شوخی و ... نیست فکر نکنید وزنش بالای 100 کیلو هستا گفتم که انحراف نره ذهنتون فکر کنید من سعی کردم از زمین بلندش کنم ) بود و ادمی نبود که حالا شروع کنه به توضیح و ....
خیلی خوشم اومد ازش و گذشت تا اینکه ما سر قیمت به توافق جهت همکاری نرسیدیم و براش پیام دادم که نمیتونیم با همدیگه کار کنیم و اون هم برای من ارزوی موفقیت کرد و من هم براش نوشتم که اینهمه بد تبلیغاتت رو گفتم بذار خوبی ها رو هم بهت بگم و خوبی های خودش رو گفتم مثل ظاهر  و مرتب بودن دفترش و خودش و .....

سوال اول : من کار بدی کردم که در مورد ظاهر و اخلاق خودش چیزی نوشتم ( اگه بخوام با خودم رو راست باشم باس بگم که میخواستم بهش بفهمونم من ازش خوشم اومده ولی دیگه قسمت نشد که همکار بشیم با هم)
  • ۰
  • ۰

سلام به همه

دوستان بنده پسری 27 ساله هستم که تقریبا 8-9 ساله تنها زندگی میکنم یعنی همش از خانوادم دور بودم و الان احساس کمبود محبت یا شاید عقده ای بودن میکنم میخوام با خانومی آشنا بشم به قصد ازدواج چون احساس میکنم به جنس مخالف نیاز دارم .
آیا شما دوستان نظری دارن؟
میخوام راهنمایی بفرمائید
لطفا
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری هستم بالای سی سال . خواستگاران متعددی داشتم که قسمت نشدند. چندی قبل خواستگاری امد که شرایطش خوب بود و منو خیلی قبول داشت منم از اون بدم نیومده ولی وقتی گفت که از نظر جنسی گرم مزاج و اینکه حتما باید اولین رابطه کامل جنسی رو شب عروسی داشته باشه استرس گرفتم .

از طرفی نمیتونم ردش کنم از طرفی میترسم قبول کنم چون اون شب به دلیل خستگی زیاد ادم اذیت میشه. باهاشم خیلی حرف زدم میگه حتما باید اون شب باشه . نمیدونم چیکار کنم

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

خسته نباشید

من 8 ماه است که نامزد هستم یعنی عقد شدم و بی نهایت عاشق همسرم هستم و اون هم همینطور واقعا یه پسر نجیب و زیبا و خوش اخلاق و دوست‌ داشتنی است من روی همسرم و خانواده اش حساس هستم ولی مشکل من حرفای برادرم است همیشه تلاش میکنه تا نامزد من و خانوادش بدو بیراه بگه و من عصبانی کنه .

همچنان همیشه رفتار زشت خانم خودش رو با من نادیده میگیره و اگه چیزی درباره خانمش بگم میگه میخوام هر چه زودتر خواهرم از این خونه گم بشه و مادرم هم همیشه تلاش میکنه پشت برادرم باشه و میگه دختر به درد نمی خوره .

زندگی تو این خونه واقعا برام مشکل شده هر روز یک سال میگذره و نامزدم هم مشکل مالی نداره که ازدواج کنیم ولی پدر نیست و شاید تا سال بعد هم تا وقتی پدرم بیاد منتظر بمونیم با نامزدم هم نمیتونم درد دل کنم چون اون هم بخاطر اینکه ازدواجمون عقب افتاده با من هم بهانه میکنه .

حرف نمیزنن واقعا خسته شدم . شما بگین چی کار کنم بی اعتنایی خانوادم و اینکه هیچ کدومشون نمیخواند کمی هم به من احترام بذارن واقعا اذیتم میکنه و هر روز بیشتر از دیروز آرزو میکنم تا زودتر ازدواج کنم .

شما هم برام دعا کنید تا زندگی من هم زودتر سر و سامون بگیره خواهش میکنم منو راهنمایی کنید تا حداقل کمی آروم بشم .

تشکر از حوصله تون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

خانم ها اگه شخص و یار مناسب پیدا بشه و از همه نظر ، همدلی و تفاهم داشته باشن، برای حل مشکلات مالی چقدر زمان میدن و کنار میان؟

سلام و درود

یه سؤال داشتم که مهم ترین دغدغه ی من هست در حال حاضر.
اونم اینکه اگه یه شخصی که همه چیزش مناسبه و همه جوره تفاهم داره، ولی فقط مشکل و تنگنای مالی داره، و در عین حال نمیخواد هم که تا اخر عمرش با فقر و بدهی زندگی کنه، در چنین شرایطی، خانم ها چقدر زمان میدن و تا چه حد کنار میان که از نظر مالی هم مرد بتونن مشکل رو حل کنن و با خوبی و خوشی کنار هم زندگی کنن؟

برای کسانی که توضیحات و جزئیات بیشتر و ملموس تر میخوان :
  • ۰
  • ۰

سلام

من یه پسرم ، تمام عمرم تنها بودم فقط با پدرم زندگی کردم توی شهر غریب و با شرایط خیلی سخت . نه دوستی داشتم نه فامیل و آشنایی داشتیم که باهاشون معاشرت کنم نه خواهر برادر و مادری کنارم بود .

یه عمر تنها و غمگین زندگی کردم بدون هیچ عشق و محبت و شادی و تفریح و خوشحالی و دلخوشی . من دچار بلوغ زودرس شدم ۱۰ سالم بود تا حالا که بزرگ شدم کلی فشار جنسی و روحی رو تحمل کردم و زجر کشیدم . الان شدیدا نیاز روحی و جنسی دارم مخصوصا روحی و نیاز به عشق و محبت و دوس داشتن و آرامش دارم من همسر میخوام یه همسر عاشق و مهربون و خوش اخلاق و با محبت و با وفا و راستگو و پاک و سالم و صالح و با ایمان و با حجاب و قانع .

من خیلی افسرده و تنها هستم الان بیمار روانی شدم کلی درد و مرض گرفتم همش اشک میریزم غصه میخورم احساس کمبود و عقده و احساس حقارت و پستی و بی ارزشی میکنم که هیچکس دوسم نداره و تنهام .

واقعا تو این جامعه یک دختر خوب و با ایمان همسر من زجر کشیده و دلشکسته و خسته و تنها نمیشه تا دردامو نابود کنه و بهم آرامش و خوشبختی و شادی بده و منو از تنهایی و غم نجات بده ؟!
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان عزیز

امیدوارم حالتون خوب باشه ازتون خواهش می کنم به من کمک کنید و راهنماییم کنید با تشکز

من یه پسر هستم سوم دبیرستان رو تموم کردم و سال بعد قرار برم پیش دانشگاهی متاسفانه یا خوشبختانه باید اینو بگم که امسال برام اتفاقی افتاد که کلا زندگیم عوض شد من اصلا پسری نیستم که اهل دوست شدن با دخترای مردم باشم و بعدم از این جور کارا که خودتون میدونید .

مذهبی هم نیستم حد وسط همیشه سعی کردم دل کسی رو نشکونم و کسی رو ناراحت نکنم و طرفدار حق باشم سرم تو درس و کتاب بوده میرفتم و میومدم ولی خب سال پیش که سوم بودم با شروع مدرسه خب مدرسه رفتم یک ماه گذشت مدرسه ما جایی بود که نزدیکش یکی دو تا مدرسه دخترونه بود و من و دوستام با مترو میرفتیم و میومدیم و طبیعتا هر روز چند تا دختر که مثه خودمون دانش اموز بودن و مال همون مدرسه بودن میدیدیم

راستش من تو یکی از همین روزا از یکی از همین دخترا واقعا خوشم اومد خیلی دختر خوب و سنگینی بود و من واقعا از همین اخلاقش خوشم اومد یکی دو بار هم دیدم به محتاج کمک کرد البته اولین برخورد من با ایشون اون موقعی بود که من پول داشتم نه کارت پول دادم ایشون برام من کارت زدن بعد چند روز دیگه دیدمشون و دیدم که به یکی دو تا محتاج کمک کردن .

دختر سنگین و جدی هست که منم واقعا شیفته همین اخلاقش شدم هم سنیم چند بار تعقیبش کردم تا جای خونشون و البته اونم فهمید ولی خب ترسیدم برم جلو باهاش صحبت کنم ولی بعد از چند بار رفتن بالاخره تونستم باهاش حرف بزنم ولی نتونستم دقیقا احساسمو بگم .

البته اونم قبول نکرد فکر می کنم میترسه یا خجالت می کشه من اصلا دنبال این که بخوام اذیتش کنم یا با احساساتش بازی کنم نیستم من واقعا دوسش دارم و می خوام یه چند وقتی با هم دوست باشیم تا در آینده ببینیم چی میشه قصدم این بود

الان اصلا نمی تونم فراموشش کنم از اون طرفم خونشون رو بلدم و اینکه می خوام ببینمش بازم باهاش صحبت کنم و بدستش بیارم واقعا می خوامش ممنون میشم کمکم کنید با تشکر
  • یه دوست