خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

من و همسری حدود یک ساله که با هم ازدواج کردیم ، رابطه خیلی خوبی داریم با هم ، به اندازه تمام دنیا همدیگه رو دوست داریم ، از کنار هم بودن لذت میبریم ، اما مشکل ما اینه که همسرم بعد یک سال هنوز دختره و باکره ، همسرم به شدت از رابطه میترسه ، سه - چهار ماه اول من میدیدم که داره تمام تلاشش رو میکنه ، سعی میکنه ، خودش دوست داره ، از من شرمنده میشه ، گریه میکنه ، اما واقعا ناخواسته نمیتونه ، دکتر ، مشاور و ... رو هم رفتیم اما بی فایده بود .

همش از من معذرت خواهی میکرد ، همش شرمنده بود ، منم که تلاشش رو میدیدم دلم میسوخت که به همه راه ها میره اما به مقصد نمیرسه ، منم دوستش داشتم و دارم ، برای اینکه ناراحت نشه کمتر ازش تقاضا میکردم ، یه نوعی وانمود کردم که من نیاز ندارم و این رابطه برام خیلی مهم نیست ، شاید رابطه ما از راه های دیگه به ۲۰ روز یک بار میرسید ، یه شبهایی قرص میخوردم که میل جنسیم کم بشه ، گاهی شب ها مثل دوران مجردی ارضا میشدم و خودمو خیس میکردم .

این کار انقدر ادامه پیدا کرد که الان واقعا حسم نسبت به قبل خیلی کمتر شده ، خیلی شب و روزهای سختی رو گذروندم ، خیلی شب ها همسرم که خوابید از شدت فشاری که روم بود گریه کردم ، سهم هر کدوم از ما از رابطه جنسی فقط در حد رابطه دوران عقد مونده ، فکر کنید برای یه مرد خیلی سخته که بتونه کنار بیاد با این شرایط ، مردی که ۲۸ سال پاک زندگی کرد .

مردی که تا ۲۸ سالگی حتی یک بار هم رابطه جنسی رو تجربه نکرده ، مث اینه که تشنه باشی و یه پارچ آب یخ دستت باشه و نتونی بنوشی ، اگر بمیرم هم نمیتونم به خیانت به همسرم حتی فکر کنم ، تو این مدت برای خالی کردن خودم حتی یه فیلم و عکس پورن هم ندیدم ، اما الان داره سنمون میره بالا ، من نزدیک به ۳۰ سالمه ، منم دوست دارم زندگی رو تجربه کنم ، دوست دارم رابطه رو تجربه کنم ، دوست دارم از لذت حلالی که خدا بهمون هدیه داده استفاده کنم .

واقعا زندگی داره برام سخت میگذره ، دوست ندارم به خاطر این موضوع از همسرم که خیلی دوستش دارم جدا بشم ، نمیخوام حسرت یه رابطه ی جنسی بمونه روی دلم ، تو رو خدا اگه راهی میدونید بهم بگید ، من میخوام یه رابطه سالم رو تجربه کنم ، خواهشا بهم کمک کنید

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من 31 سالمه و 6 ماهه ازدواج کردم و خانمم رو خیلی دوست دارم، منزل من که متعلق به خودمه 3 اتاق خوابست و خب الان که ما بچه نداریم 2 تا اتاقش خالیه،

من چون به خاطر شغلم سفر خیلی میرم و عمدتا دیر وقت خونه بر می گردم می خوان تخت تک نفره دوران مجردی که الان خونه پدرمه رو بیارم توی یکی از این اتاق ها و مزاحمتی برای خانومم نداشته باشم و حتی خانومم هم آن یکی اتاق رو برای خودش تجهیز کنه .

حتی این ایده رو هم دارم که اگه خواستیم رابطه داشته باشیم از اتاق مشترکمون استفاده کنیم و هر کسی اتاق خودش رو داشته باشته . از روزی که این ایده رو مطرح کردم خانمم خیلی ناراحت شده و اظهار نارضایتی می کنه . ولی من هر چی فکر می کنم به نظرم ایده بهتری میاد.

چه کار کنم؟

آیا جدا کردن تخت و اتاق برای افراد رسمی تر و بهتر نیست؟ و تخت مشترک زمانی که با هم هستیم؟ یا رابطه ما با این کار ممکنه مشکل اساسی پیدا کنه؟

فقط می دونم توی خارج از ایران همچین جیزی رواج داره اما درستی یا نادرستیش رو نمی دونم.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان.

من یه دختر ۱۹ ساله دانشجوی دندون یکی از دانشگاه های تاپ کشور، تو کلاسمونم دوستام بهم میگن خوشکل کلاس. از نظر وضع مالی زیاد خوب نیستیم. از نظر روابط اجتماعیم متوسط رو به پایینم کلا با مردا راحت نیستم. همیشه هر جا هم برم خواستگار دارم.

با اینکه ترم یک بودم ولی دو از خواستگارم از بچه های دانشکده بودن.ولی این وسط اتفاقی که افتاده اینه که من خودم از بچگی!! عاشق یه پسر بودم البته عاشق ظاهرش. تا حالا هم هیچ پسری به اندازه اون ظاهرش برام جذاب نبوده نمیدونم چرا:( یعنی از هیچکس دیگه ای خوشم نمیاد.

با اینکه میدونم این آقا اهل هر جور برنامه ای بوده!!!! نمیدونم شاید عاشق شدم.. البته خودم قبول ندارم!. تازه جالبش اینجاس که اگه هم بیاد خواستگاریم خودمم نمیخوامش. البته علاوه بر ظاهر از نظر وضع مالیم خیلی اوکی هستن ولی از نظر تحصیلات متوسطه...

کلا به من نمیخوره، من اولش فقط عاشق قیافش شدم ولی الان واقعا خودشم میخوام. یعنی باعث شده که هیچکس دیگه به چشمم نیاد. کلا همیشه بهش فکر میکنم حتی سر کلاس!!. اصلا میدونید چیه من تکلیفم با خودم و آیندم روشن نیست میخواستم کمکم کنید. من خیلی مغرورم و این موضوع هم به هیچکس نگفتم.
پ.ن در ضمن من اعتماد به نفس فوق العاده پایینی دارم ( که یکی از نقاط ضعف من هست.) و این چیزایی هم که اولش نوشتم همشو بقیه بهم میگن و فقط واسه این بود که شما شرایطم بدونید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

اسمم محسن 21 سالمه دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران از هر نظر عالی برای ازدواج با دخترخوب و مومن . من عاشق دختری شدم که از قضا پسر عموی منم عاشق اون دختره شده البته پسر عموی من چند ساله با اون دختره دوسته دو هفته پیش من دختری رو دیدم تو موسسه قلم چی ( به دانش اموزان مشاوره میدم برای کنکور ) خیلی به دلم نشست عاشقش شدم .

اومدم به مادرم گفتم این طوره ... مادرم گفت باشه هر وقت بگی  میریم خواستگاریش . منم عاشق واقعیم . از سر خوشحالی اومدم به پسر عموم گفتم عاشق دختری شدم این جوره اون جوره ... تا اینکه اسمشو گفتم پرید هوا اره اون مال منه اون جوره .... من اونو دوسش دارم .... من میخوام برم خواستگاریش ... از این حرفا . نا گفتنی نماند که برادر دختره با پسر عموی من دوسته .
حالا من موندم چیکار کنم یا باید قید اون دختره رو بزنم یا باید مردو مردونه پای عشقم واستم .از طرفی هم میترسم پسر عموم دعوا راه بندازه . ادم شری نیست ولی خب کمی شیشه خورده داره .


این پسر عموی من ادم بیکاری بود با مدرک فوق دیپلم که الان تو کارخانه به واسطه پدر من (پدر من ادم با نفوذیه همه میشناسنش و سرش قسم میخورن پدر من سفارششو کرد به یه کار خانه که الان با حقوق یک ملیونو خورده ای داره کار میکنه) . من با پسر عموم عین دوتا برادر بودیم که با هم قهر کردیم . اینم بگم خواهری ندارم که بخواد بره جلو تا دختره رو راضی کنه . اگه برم جلو بابای دختره 100درصد دختره شو به من میده گفتم همه ما رو قبول داره از طرفی هم شهر ما کوچیکه نمیخوام ابرو ریزی بشه به خاطر یه عشق و عاشقی .

وقتی که به پسر عموم گفتم اون دختره رو میخوام اتیشی شد نمیخوام خون به پا شه منظورم اینکه دعوا شه تو در و همسایه برای ادم بد شه همه بشنون .

به نظر شما چیکار کنم . چطور برم جلو . میدونم باید اول به مادرم بگم بره با مادرش حرف بزنه ولی پسر عمومو چیکار کنم کمی میترسم . نمیخوام به پدرم بگم از کار بیکارش کنه خدا رو خوش نمیاد یه ادم بیکار شه .

خلاصه چیز های گفتنی رو گفتم دیگه عقلم به جایی نمیرسه به خدا ! اگه شما راهی سراغ دارید بهم بگید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام آیا شده تا به حال که در مورد چیزی به خصوص ازدواج یه سری رویا و خیالبافی کنید و برا خودتون یه چیزایی رو تو ذهنتون بسازید و بعد عین همون چیزا یا شبیه اونا براتون اتفاق افتاده باشه.

مثلا خصوصیات همسر ایندتون یا نحوه زندگیتون ؟ اصلا یه همچین چیزی امکان داره یا همش الکیه ؟
لطفا تجربیاتتون رو بگید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام

کمتر از ده سال پیش با عشق ازدواج کردیم و برای زندگی به شهری دور افتاده امدیم. اما با گذشت سالها عواملی چون شرایط سخت اب و هوایی و فرهنگ و گویش متفاوت و نبود موقعیت شغلی مناسب برای بنده در کنار بعد مسافت زیاد و دوری از خانواده و تنهایی و نبود امکانات ... زندگی در اینجا رو برام سخت کرد.

همسرم مرد خوبی ست و من هم در این مدت سعی کردم همسر خوبی باشم اما با وجود علاقه زیاد از لحاظ شخصیت  و طرز تفکر متفاوتیم. در زمان خواستگاری ایشون به من گفت که اصلا حاضر به تغییر محل زندگیشون نیستن و من  در اون زمان از روی علاقه و نداشتن درک درست از اون شهر پذیرفتم اما حالا میدونم که نمیخواهم  و نمیتونم در اینجا باقی عمرم رو بگذرونم .

پس با رنج فراوان به او گفتم یا نقل مکان کنیم و یا جدا شویم که شوهرم  هم جدایی رو قبول کرد من هم تصمیم گرفتم مهریه ام رو ببخشم چون خودم رو مقصر میدونم و اگر از اول درست تصمیم گرفته بودم الان هیچکدوم در چنین موقعیتی نبودیم و رفیق نیمه راه شدم  (این رو هم بگم که بعدا پشیمون شدم و گفتم فعلا تا بتونم تحمل میکنم  بشرطی که اون اجازه بده در هنگام سفر مدت بیشتری در شهر خودم بمونم و از امکانات اونجا استفاده کنم اما اون شرط رو نپذیرفت و گفت دیگه بهم اعتماد نداره و ممکنه چند سال بعد دوباره جدایی رو مطرح کنم  پس بهتره الان باشه ) حالا تردید دارم که ایا در حقش ظلم میکنم و باصطلاح گرفتار عذاب وجدان شدید شدم  نظر شما چیه

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
من سوالی در مورد سوزش هنگام رابطه ی نزدیکی داشتم . مشکل اینه که در هر بار دخول اول کمی سوزش و کمی هم همراه با درد هست اما بعد چند ثانیه خب میشه. بعد دوباره با در روزهای بعد با شروع دوباره دخول همین مشکل اینجاد میشه؟

اینکه هنگام رابطه ی اولمون اصلا همسرم خونی مشاهده نکرده. در واقع نمی دونم من پرده دارم یا نه ؟ علت این همه سوزش  و درد اولیه رابطه چیه؟ دکتر باید مراجعه کنم؟ دکتر زنان و زایمان خوب می شناسید؟
ممنون میشم پاسخگو باشید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

منم مثل اکثر دخترای دیگه که دوست دارن شوهرشون از همه نظر یا بیشتر نظرات پرفکت باشن ، منم دوست دارم شوهرم عالی باشه مطابق معیارام که نمیدونم این توقع خوبه یا زیاده رویه!!!

حال بحث اصلیم اینه که ؛

وقتی برام خواستگار میاد حالا بخاطر اینکه همه چیزش مطابق معیارم نیست یا از چهرش خوشم نمیاد یا خانوادش یا اخلاقش .... جواب رد میدم . بعد از جواب رد احساس میکنم هیچ کسی رو ندارم و اعتماد بنفسم میاد پایین تا حدودی،  البته از جوابم منصرف نمیشم .

( با توجه به اینکه تازه پا به سن ازدواج گذاشتم خواستگار زیادی ندارم، به عبارتی منو بچه میدونن ) . حالا پرسشم اینه که چرا پشیمون میشم چرا نا امید میشم مگه خودم نبودم که جواب رد دادم دیگه پشیمونیم چیه؟ دو دلی چیه این وسط؟ بعضی وقتا هم میگم چرا رد کردم ؟ راستش با این اوضاع از سرنوشتم هراس دارم . اینم بگم میدونم همه آدما کامل نیستن ولی همیشه دو دلم نکنه بعدی بهتر باشه . نمیدونم بخاطر سنم هست یا واقعا مشکل دارم...

راهنمایی لطفا

میخوام خودمو تغییر بدم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

پسری با شرایط نسبتا کامل برای ازدواج در اکثریت معیارها. (با اغماض = شرایط کامل ازدواجو دارم )

دو مورد دختر خوب در بین همکلاسی هایم هست که هر دو رو از هر نظر مناسب میبینم. طی تحقیقات اولیه خبر دار شدم که یکی از آنها (که احساس میکنم بیشتر دوستش دارم مثل اینکه قبلا یا نامزد داشته و یا به احتمال بیشتر متاهل بوده است و الان مجرد است) قبلا عقد بوده است، اما در مورد اینکه الان مجرد هست یا متاهل شک دارم.

از طرفی احساسم این رو میگه که به احتمال زیاد مجرد است ( بالاخره در برخورد به عنوان همکلاسی و شم احساساتی مردانه ) و از طرفی نه حلقه ای نه چیزی که مطئنم کنه که متاهل هست را ازش سراغ دارم و کاملا گیج شده ام.

تمام قراین در فضای مجازی و برخورد هایم حاکی این است که مجرد است. البته از اینکه "خبرهای غیر موجه و غیر معتبری" هم شنیده دارم که در حال طلاق اند که البته تقریبا خیلی به آن مطمئن نیستم.

ایشون خیلی دختری هست متدین و اصلا به هیچ پسری محل نمیدند و یه خورده هم انگار شکست خورده یا رنجیده از چیزی به نظر میرسند.

راستش دو بار هم از طریق پیام در فضای مجازی با یک هفته فاصله هم ازشون پرسیدم که شما متاهل هستین؟ اما جواب ندادند.

همچنین اخیرا شدیدا ( به قول مجری فوتبالی ها ) در لاک دفاعی فرو رفته است و جواب پیام های مناسبتی و احوالپرسی ام رو که قبلا میدادند هم نمیده. ( البته پیام هام خونده میشه و بلاک و اینها نشدم )

بنظر شما از اونجایی که ایشون به شدت دختر تو داری هستند و تا اونجا که خبر دارم هیچ نفری سراغ ندارم که اطلاعاتی در مورد وضعیت تاهل ایشون و یا اطلاعات محل زندگی و خانوادگیشون داشته باشند چگونه میتونم و از چه طریقی بفهمم که ایشون متاهل هستند یا نه؟ (تنها مسئله من این هست که نمیدونم که ایشون متاهل هست یا نه؟ )

دانستن این موضوع برای تصمیم در مورد انتخاب از بین این دو دختر برایم حیاتی است. ( چون همونطور که میدونین با توحه به همکلاسی بودن این دو با من و مسائل فرهنگیمون اقدام برای خواستگاری از یکی دختران به منزله عدم توانایی برای خواستگاری از دیگری است )

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام وقت بخیر دوستان

من دختری درونگرا هستم که حدود یازده ماهه با اقایی عقد کردم شخصیتشون دقیقا برعکس منه برونگرا هستن.

من فوق‌العاده ایشونو دوست دارم اما متاسفانه تو اکثر موارد با هم کنار نمیایم ایشون لجباز و یکدنده هستن بعضی وقتا عقایدمنو به سخره میگیرن ، عاشق رفت و آمد با فامیل و دوستان هستن در صورتی که من بیشتر وقتا ترجیح میدم یا تنها باشم یا با خودشون واقعا در عذابم نمیتونم از علایقم بهش بگم چون میترسم مسخره‌م کنند .

در ضمن من رفتار نسبتا آرامی دارم و به قول معروف مظلوم هستم ولی این به این معنی نیست که خجالتی باشم در جمع های غریبه خجالت نمیکشم اما چون همیشه تنها بودم نمیتونم خیلی راحت با کسی ارتباط برقرار کنم و همین باعث میشه بقیه فکر کنن خودمو میگیرم!

به نظرم همسرمم این فکرو میکنه بعضی وقتا چون واقعا نمیفهمم دلیل بعضی رفتارای تحقیر امیزش با من چیه ؟

ممنون میشم راهنماییم کنید چطور با همسرم کنار بیام و اگه بشه بهش بفهمونم که نباید منو به تمسخر بگیره و کمی به عقاید و علایقم احترام بذاره.

پیشاپیش از راهنمایی‌هاتون ممنونم.
  • یه دوست