خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰

سلام
"چشم ها رو باید شست، جور دیگر باید دید"
وقتی خانوم ها می گن بچه 10 ساله چیزی نمی فهمه من تعجبی نمی کنم چون زیاد دیدم که مثلا یه خانومی می یاد می گه اگر من آرایش کنم و با ساپورت برم بیرون، یکی منو ببینه تحریک می شه یا نه. خوب این خانوم نگرشش اینه که همه مثل خودش دارن به دنیا نگاه می کنن. آخرش هم می یاد می گه. وا! آقایون چرا اینطورین!

اخه بچه 10 ساله اونم تو این دور و زمونه که دیگه بچه حساب نمی شه. برید اخبارها رو بخونید که بچه 12 ساله پدر شده  اونم تو همین ایران نه جای دیگه

  • ۰
  • ۰

سلام

دختری که جذابیت جنسی و زیبایی نداره بهتر نیست دور ازدواج رو خط بکشه ؟ نه خودمو بدبخت کنم نه کس دیگه ای رو .

اگه خدا بهت لطف کرده و زیبا متولد شدی شاید بتونی لذت خواسته شدن و طنازی رو ببینی از دیدن شهوت شوهرت نسبت به خودت لذت ببری .

ولی اگه دختر هستی و اندام هات ، بدنت ، پوستت نقصی داره که خیلی قابل رفع نیست ، چه کار باید بکنی؟

فقط می تونی دعا کنی یکی تو این دنیا پیدا بشه که تو رو با تمام خصوصیاتت دوست داشته باشه.  اونم تو دنیایی که همه جا رقابت سر زیبایی و سکسی تر بودنه تو جامعه پر از دختر های لوند و رسانه پر از الگو های زیبا و بی نقصه. از نظر من خیال خامیه ، احتمالش خیلی کمه .

واقعا شبیه یه معجزه است که پسری که از اوایل بلوغ یا بچگی عکس ها و فیلم های زیباترین اندام ها و چهره ها رو دیده باشه به همچین زنی راضی بشه . حتی اگه پاک زندگی کرده باشه حتما به چشمش خورده یا تو خیال خودش همچین فانتزی رو پرورش داده. آره زیبایی نسبیه ولی یه چیزهایی هست زشت و زیباییش مشخصه .

این داستان تکراری که زن بعد از ازدواج برای شوهرش جذابیت نداره رو بارها شنیدم و خوندم و دیدم . حتی با وجود این که زن بسیار با ایمان بسیار خوش اخلاق و تحصیل کرده و با اصالت بوده به خودش میرسیده و عاشق همسرش بوده ولی هیچ کدوم از این ها هیچ کمکی نکرده .خیلی از این مرد ها اعتقاد داشتن شخص مذهبی ای هستن .

بعضی ها تصمیم به طلاق رسمی گرفتن و بعضی ها یه عمر با طلاق عاطفی و تحمل خیانت های شوهر زندگی رو سر کردن .

ازدواج برای همچین دخترهایی یه ریسکه بزرگه چرا خودشو بدبخت کنه؟؟

چه قدر وحشتناکه زندگی ای که شوهرت فکر می کنه تو زشتی ،جذابیت جنسی نداری و دوست نداره پیشت بخوابه . اونم به خاطر ویژگی که تقصیر تو نبوده ، دست تو نبوده  .

تلخی مجردی و تنهایی قابل تحمل تر از ضربه ای که این زندگی و شرایط به قلبت میزنه
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری 23 ساله هستم  و خیلی تنهام .

من همیشه کمبود محبت داشتم چون پدرم به خوبی برای من پدری نکرد اون احترام و محبتی که باید در قبال من میکرد رو نکرد .

من همیشه یه دختر ساده بودم سادگی هم از ظاهر و هم صحبت کردنم مشخص بود. و خیلی هم نجیب بودم . تا 22 سالگی خجالت میکشیدم به چهره مردا نگاه کنم یه جورایی ترجیج میدادم توی خیابون موقع راه رفتم به همه چی نگاه کنم الا مردا .

یکی دو تا دوست بیشتر نداشتم که به واسطه ازدواج و تحصیل ازم دورن و منم که روزانه 9 ساعت کار میکنم و درس هم میخونم دیگه وقتی برای کلاس آموزشی و سفر و ... ندارم  .

انگار هیچکی توی این دنیا نیس که منو واسه خودم بخواد . پارسال تصمیم گرفتم شخصیت ساده و نجیبم رو کنار بذارم واسه همیشه . با پسری دوس شدم . دلم میخواست همونطور که بهم قول داد  مثل دو تا دوست خوب برای هم بمونیم .

از کارمون از زندگیمون از همه چی بگیم شایدم اگه شرایطش بود با هم به گردش بریم  مودب بمونه و ازم نخواد درباره مسائل جنسی حرف بزنیم ولی سر حرفش نموند .

خیلی دلم شکست وقتی ازم خواست باهاش سکس چت کنم و قبول نکردم و بهم گفت "عقب مونده دیگه نمیخوامت ." فکر میکردم فقط این مورد اینجوره و بعد از اون با سه چهار نفر دیگه دوست شدم اما بعد یه هفته دوستی ما بهم میخورد چون نمیتونستم انتظاراتشون رو براورده کنم .غرورم همچین اجازه رو بهم نمیداد .

  • ۰
  • ۰

سلام

من دختری هستم که بین 19 تا 22 سالمه. راستش من از بچگی اروم بودم و هیچوقت جزء بچه هایی نبودم که دوستای هم سنمو مسخره کنم یا ازارشون بدم همیشه با همه مهربون بودم ولی بچگیام خیلی در تنهایی گذشت و همیشه احساس میکردم مادرم منو دوست نداره چون محبتی ازش نمیدیدم .

هیچوقت یادم نمیاد بهم گفته باشه عزیزم یا دختر گلم...در صورتی که رفتارش با برادر کوچکتر من اصلا این طور نیست و همیشه قربون صدقش میره .

وقتی به رفتارش و حرفاش نگاه میکنم میبینم وقتی هم سن برادرم بودم هیچوقت از این محبت ها برای من خرج نکرد و بیشتر اوقات باهام بد اخلاق بود و دعوام میکرد. بحث من اصلا حسادت نیست من برادرمو خیلی دوست دارم و میمیرم براش ، بحث من محبت مادریه.

من هیچ وقت حسودی نکردم به هیچ چیز و هیچ کس گاهی فکر میکنم اصلا حسی به اسم حسادت در من وجود نداره.

الان هم اصلا اهل غیبت نیستم و کاری به کار ادما و مردم ندارم چون فکر میکنم که زندگی و کارای هر کس به خودش مربوطه و من به خودم اجازه نمیدم دیگران رو قضاوت کنم اما آدمای اطرافم به شدت دو رو هستند و من بین این آدما خیلی تنهام خیلی...

مادرم خیلی بی منطقه و با حرفاش منو ازار میده و منو متهم به چیزایی میکنه که من حتی بهشون فکر نمیکنم مثلا من خودم دختر با حجابی هستم و اهل بگو بخند و شوخی با پسرا نیستم حتی به پسرای فامیل به زور سلام میکنم ولی وقتی توی یه جمع خانوادگی هستیم که پسر هم هست مادرم منو میزاره زیر ذره بین نگاهش همش میگه سنگین باش در صورتی که من کاری به کار کسی ندارم و همه ادمای اون جمع برام عادین حتی نمیذاره با دخترا و خانم ها هم راحت باشم و با هم سن و سالام راحت گفت و گو کنم .

خودش به شدت منزویه و وفتی میریم عروسی یا جایی میره یه گوشه میشینه و به کسی هم سلام نمیکنه مگه مجبور باشه من از این رفتارش خجالت میکشم دوست دارم منم مثل دخترای دیگه تو جمع های زنونه راحت باشم و با دخترای فامیل حرف بزنم یا بخندم یا .

ولی اگه این کارو کنم انگار گناهه و وقتی رفتیم خونه با حرفاش به شدت منو میرنجونه بالاخره منم دختر جوونم دوست دارم گاهی شاد و سرحال باشم ولی حق ندارم حتی توی خونه هم نمیتونم خودم باشم .

دیگه داره حالم بهم میخوره دوست دارم برم یه جایی و تنها زندگی کنم و هیچ ادمی رو نبینم...من که از این دنیا و ادماش خیری ندیدم کاش لااقل خدا توی اون دنیا هوامو داشته باشه
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
یه سوال برام پیش اومده که خیلی باش درگیر شدم .من دختری بالای 25 سال هستم. پسری که نسبت به یه دختر میل و علاقه داره ( اینطور نشون میده ) اگه به نحوی ناخواسته نسبت به دختر شهوتش رو نشون بده این نشونه خوبیه یا بد؟
از طرفی میگم این حالت تجاوز پیدا میکنه متجاوزا هم یه همچین حسی نسبت به اون خانوم پیدا میکنن و بعد ...
از یه طرف میگم خوب دلیل  اول پسرا برا ازدواج این میله و این میل هم فقط نسبت به یک نفر داره نه همه خانوما بنابراین شاید مقدسه .
میشه لطفا راهنماییم کنین بخصوص راهنمایی آقایون خیلی اینجا مفیده. سردرگم شدم . برخورد با همچین پسرایی باید چطور باشه ؟ کم محلی یا ...
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

با دختری حدود 2 سال رابطه دارم و از همدیگرم دور هستیم و یک سال پیش رابطمون جدی کردیم و شناخت هایی از اخلاق و رفتار همدیگه پیدا کردیم  که  از هم دیگه خوشمون اومده بود و رابطمون جدی کردیم و خونه دختره رفته کیش و قبلا بندرعباس بودن و تابستان 94 میخواستم ببینمش .

ولی گفت نه وقتی گفتم بیا منم گفتم باش و اسفند 94 گفت قراره بریم  بندرعباس خونه فامیلمون با خانواده و بهش گفنم خوبه پس منم میام که ببینمت و دختره گفت نه من نمیام و من چند بار اصرار کردم گفت نه منم گفتم من رو اینجوری که میگی میخوای میای و من رفتم بندرعباس که فکر میکردم میاد دیگه زنگ زدم بهش گفتم کجایی گفت کیش و بهش گفتم بندرعباسم گفت باش خوش بگذره و قطع کرد و منم گفتم باش شاید تحت فشار گذاشتمش اینجوری کرد که عید امسال وقتی بهش اس میدادم و چند دقیقه ای که اس میداد یک دفعه اس نمیداد و زنگ که میزدم چند باری بهش جواب نمیداد .

فرداش که اس میداد میگفتم چی شد دیروز اس ندادی گفت خوابم برد منم شک نکردم که امروز که 11 عید بعد از ظهر که اس داد گفتم کجایی گفت بندرعباس منم یک دفعه گفتم بندرعباسم امروز رسیدم و جا خورد اول باور نکرد و میگفت شوخی نکن منم جدی میگفتم نه بندرعباسم کجایی بیام ببینمت که بهم اس داد گفت اگه بندر عباسی بگو آب و هواش چطوری منم از اینترنت نگاه کردم و بهش گفتم و انتظار داشتم بگه واقعا بیا فلان جا تا ببینمت ولی بر عکس شد و مثل این که اصلا خوشحال نشده بود و بیشتر هول شده بود .

بهم گفت فهمیدم تابستونم پس دروغ گفتی که اومدی بندر عباس که اس دادم  نه اون دفعه اومده بودم که نیومدی و الان دروغ گفتم که اومدم بندر میخواستم ببینم من رو میبخوای یا نه و واسه دیدنم میای که فهمیدم و دیگه اس نداد .

  • ۰
  • ۰

سلام

من دختری هستم 18 ساله که از هفت هشت سالگی، به خواست خودم چادر میپوشم، خانواده ام نسبتا مذهبی اند ( از طرف مادر ) ولی یک مدتی هست احساس میکنم چادر حرکاتم رو محدود کرده، حس خفگی بهم دست میده، اینکه مثلا نمیتونم دستامو بکنم تو جیبم،یا کیف کولی بندازم یا کلاه سرم کنم، نمیتونم دو چرخه سواری کنم، یا صبح ها تو پارک بدوم و خیلی چیزها... لطفا نگید "چه چیز های کوچیک و بی ارزشی" به حدی که تصمیم گرفتم تا از تابستون برم بگردم دنبال دلیل که سرم کنم یا نه، اگر دلیل روشنی پیدا نکردم، برمیدارم "

حالا سوالم اینه، کسی تجربه ای مشابه داشته؟ به چه کسی میتونم مراجعه کنم برای مطمئن شدن؟

لازم به ذکره که در کل لباس تنگ نمیپوشم، و مانتو و شالم هیچوقت رنگای جلف نداشته و مانتو هام همه بلند هستن و در کل علاقه ای به ارایش و مو بیرون گذاشتن و غیره ندارم، این رو گفتم که فکر نکنید به دنبال جلب توجه هستم، صرفا احساس در بند بودن دارم .

ممنون میشم راهنماییم کنید،ممنون :(ه

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰


سلام

پسری 28 تا 30 ساله هستم و از تمامی دوستان، به ویژه خانم های محترم خواهش می کنم که سوال من رو مطالعه کنن و پاسخ بدن.

ابتدا قصد دارم مشخصات عمومی خودم رو عرض کنم، چون ظاهرا بعضی دلایل جدی انتخاب و تصمیم گیری تئوری یا حتی عملی خانم ها بواسطه همین موارد هست. البته در این مورد شخصا اطلاع کافی ندارم و این رو از سایرین نقل قول می کنم.

پسری معمولی هستم. چهره متوسطی دارم و بخش وسط موهای سر رو عمدتا و به دلایل ارثی از دست دادم و در حال حاضر هیچگونه تفکر و آینده نگری خاصی برای کاشت مو و غیره در ذهن ندارم. پوست سفید، وزن 67 و قدی حدود 177 سانتی متر دارم.

روابط اجتماعی بالایی دارم و معمولا با همکاران، همفکران و سایر دوستانی که در زمینه ای نزدیکی داشته باشیم، وقت می گذرونم. فوق لیسانس یک رشته مهندسی دارم و چندین سال در شرکت های کوچک و بزرگ تجربه کسب کردم و در حال حاضر یک شغل دولتی بسیار خوب دارم که البته حقوقش به اندازه جایگاه و اسمش رضایت آور نیست.

خانواده تقریبا مذهبی دارم و خودم با اینکه اصول و اخلاقیات رو رعایت می کنم و شناخت کامل مذهبی دارم، ولی نماز و روزه ام برقرار نیست و به پوشش اجباری معتقد نیستم ( پوشش با توجه به افکار، محیط و عواقب احتمالی ). فرد شاد و البته آرومی هستم. شنونده بسیار خوبی هستم، به گفتگو علاقه دارم و کتاب بسیار زیاد می خونم.

  • ۰
  • ۰

سلام
من یه مرد 32 ساله هستم. کارشناسی نرم افزار خوندم و بوتیک دارم. 2 سال پیش که 29 سال و خورده ای داشتم ازدواج کردم . از طریق سنتی . از دوستان خواهرم بود .
خوشم اومده بود از طرفی فکر میکردم داره خیلی دیر میشه ( مثل صف های شیر چند سال پیش یا صفای کوپون دیر میرفتی بهت نمیرسید! ) دیگه گفتم همین و همین و همین .
خانوم هم 28 سالش بود . مهریه رو گفتن 313 . پدر و مادرم قبول نکردن گفتن 50 . خیلی بحث شد و داشت همه چی بهم میخورد تا دیگه من اشتباه کردم و گفتم 212 قبول + 313 شاخه رز قرمز (بهم بخندید لطفا!)
اونا هم قبول کردن. اخه میدونید کی اول زندگی به فکر جداییه؟ کی میخواد زندگیش خراب بشه؟ کی از اینده خبر داره؟ هیچکس . مجموعا 11 ماه زندگی کردیم .
من از اون خانوم شناختی نداشتم. فقط ظاهرشو میدیدم. زیر 1 سقف که رفتیم فهمیدم چه خبره. شوهر نمیخواست. 1 غلام حلقه به گوشی میخواست. از این مردایی که هر چی بگی میگن چشم و در خدمت خانواده همسرشون هستن و 1 کلمه زن ذلیل و بی عزت نفس .

بعدا فهمیدم چون تو خونه خودشون اینجوری بوده باباش اینجوری بوده ایشون هم اینجوریه . اینم از معایب ازواج تو مملکت ماست که هندونه سر بستست! من حلقه دستش کردم اون میخواست حلقه رو بندازه به گوشم!
  • ۰
  • ۰

با سلام

برای بنده خواستگاری اومده که از ایشون خوشم اومده و مثل من به صداقت خیلی اهمیت میدن اول از همه هم گفتن اگه موردی هست به من بگین .

حالا چند سال پیش وقتی 17 18 سالم بود به دوست همین آقا علاقه مند شده بودم. قبول ، یه علاقه ی کودکانه،  تا حدی که شمارشو پیدا کردم و بهش گفتم از علاقم با هم حرفی نزدیم.

حالا این خواستگارم دوست صمیمی ایشون هستن و اونم منو میشناسه یعنی فهمید من کیم شهر ما هم کوچیکه .حالا به نظرتون در مورد دوستش به خاستگارم بگم یا نه؟

لطفا فوری جواب بدید .
  • یه دوست