خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی
من یه پسرم و تو محیط مدرسه دوستان زیادی داشتم که گاهی وقت ها راجع به رابطه با جنس مخالف حرف میزدیم و من همیشه مخالف برقراری این رابطه ها بودم . باور کنید اگر پای حرفاشون می نشستید متوجه می شدید که اکثرا هدفشون برای برقراری این روابط چیزی نبود جز تفریح....
پسری که تو خیابون دنبالتون میوفته و ازتون شماره میخواد ، فردا هم دنبال یکی دیگه میوفته . پسری که تو فضای مجازی بهتون پیام میده و میخواد که باهاش دوست شید ، همزمان به چند نفر دیگه هم این پیام رو داده .
هر روز بیشتر از دیروز شاهد دختر و پسران شکست خورده هستیم که با همین پی ام دادن رابطشونو شروع کردن . همین افراد بعد از شکست تو رابطشون به شدت نسبت به جنس مخالف بدبین میشن و فکر میکنن جنس دیگه هیولان .
چرا ما این هارو میبینیم ولی باز هم اصرار به برقراری رابطه با جنس مخالف رو داریم ؟ سوالی که میخوام از دختر خانم ها بپرسم اینه که چرا با دیدن و شنیدن تجربیات بد دوستان و آشناهاشون باز هم تن به این روابط احمقانه و بچگانه میدن؟
واقعا دلیل اینهمه زود باوری چی میتونه باشه
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

آیالباس عروس برای سایز سینه های کوچک هم پیدا میشه؟

دختری هستم 20 ساله که شش ماهه عقد کردم و اواسط بهمن امسال مراسم عروسی ام هست... من از الان تا بهمن ماه استرس دارم. چون سایز سینه ام کوچک هست. و از طرفی هم همسرم این استرس رو تو جونم انداخته ... و تا حالا نرفتم داخل مزون لباس عروس تا اطلاع پیدا کنم و از طرفی هم با وضعی که لباس عروس ها دارن من موندم ببینم بهم میخورند یا نه ؟ یا باید لباس عروس بدوزم ؟
ممنون میشم خانمای سایت راهنماییم بکنند.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام

من حدود ۶ ماه که عروسی کردم. ۲ سال هم عقد بودیم توی این ۲ سال هیچ رابطه جنسی با همسرم نداشتم خانواده هامون اجازه نمیدادند شب کنار هم باشیم.

مشکل اصلی من اینکه من و همسرم بعد از ۶ ماه عروسی هنوز دخول نداشتیم همسرم موقع نزدیکی نعوظ رو از دست میده حتی به سکس تراپیست هم مراجعه کردیم قرص سیلدنافیل و تادالافیل هم مصرف کردن ولی کارساز نبود.

الان مدتی هم همسرم درمان رو قطع کردن من مشکلم رو با مادرم مطرح کردم که بعدها به گوش خانواده همسرم و همسرم رسید کلی جر و بحث پیش اومد کلی تهمت خانواده همسرم بهم زدن . الان چند روزی برگشتم خونه پدرم تصمیم گرفتم از همسرم جدا بشم .

و اینکه من چند وقت پیش پستی رو هم مطالعه کردم توی همین وبلاگ که خانمی گفته بودن که همسرشون قبل نزدیکی نعوظشون رو از دست میدن آقایی به نام عباس نظر داده بودن که همسر شما رو با سحر و جادو بستن میخواستم ببینم آیا همچین چیزی هست؟

آیا تصمیمم به جدایی درسته؟ خانوادمم هم اجازه نمیدن دیگه برگردم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من پسری 28 ساله هستم، حدود 1 سال میشه که ازدواج کردم، خانومم رو خیلی خیلی دوسش دارم و هیچ مشکلی هم با هم نداریم و بهترین زندگی دنیارو داریم ، از وقتی که ازدواج کردیم، من خیلی بهش ابراز علاقه میکنم و همش حرف های محبت آمیز و عاشقانه و ... میزنم، خانومم هم میگه، ولی من همش احساس میکنم که خانومم این حرف هارو از ته دلش نمیگه و همشون رو از روی اجبار و رودربایستی و فقط به خاطر اینکه من بهش حرف های عاشقانه میزنم میگه.

خیلی دارم عذاب میکشم، میترسم هم با خودش در میون بذارم، چون میترسم که این شک من درست نباشه و واقعا از ته دلش این حرف هارو بزنه و اگه من اینجوری بگم، ناراحت بشه از دستم، چیکار کنم؟

به نظر شما شک من ممکنه درست باشه و این حرف هارو واقعا و از ته دلش نگه؟ اصلا ممکنه خانومی همچین کاری برای شوهرش بکنه که به خاطر خوشحال شدن شوهرش، الکی بهش بگه که دوستش داره؟ خواهشا کمکم بکنید، خیلی دارم عذاب میکشم، خیلی خیلی ممنون.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

باسلام
بارها شنیدیم اگه موضوعی رو ملکه ذهن کنیم بهش میرسیم یا میگن آرزویی که داری از خدا یه مدتی بخواه بعد دیگه بیخیالش شو خدا خودش بهت میدش اما فقط تو موارد کوچیک این دو برام جواب داده .

به نظر شما کدام یک از این موارد برای رسیدن به هدف بهتر جواب میده البته جای تلاش و کوشش محفوظه .

منظورم اینه باید راه بیخیالی رو طی کنیم یا مدام ذهنمان را درگیر کنیم ؟

مرسی
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان عزیزم

الان که دارم این پستو میذارم بدجور شرمندم... شرمنده خدای مهربونم..چقدر گناهکار بودمو چقدر هوامو داشت و داره...

خدا جونم مرررسی که منو میبینی... هیچ کس و جز شماها ندارم برای درد دل. البته دیگه درد دلی وجود نداره فقط شادیه.

دوستانی که در جریان مشکل من بودن به لطف خدا باردارم 😭😭 دوباره گریم گرفت... ممنونم از همتون که برام دعا کردید. سالهاست دارم دست خدا رو تو زندگیم میبینم😭😭 خدا جونم زبونم بند اومده فقط شکرررررت... ان شاء الله دامن تمام منتظرا سبز بشه آمین

خانومیه آقاش ( مامانیه نی نیش 😍😍😍 )

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان

من اصلا هوش هیجانی ندارم و وقتی هیجانی بهم غالب میشه نمیتونم کنترلش کنم و از کارهای اصلیم از جمله درس خوندنو... باز میمونم.

به نظرتون برای کنترل هیجانم چه کارهایی بکنم که هم اسون باشه هم بتونم انجامش بدمم ؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

از لابه لای دعوای خیلی از زوج های دو رو برم شنیدم که وقتی اختلافی بین اون ها به دلیل خونواده هاشون پیش میاد (مثل دخالت مثل اهانت حسادت و موارد  این مدلی ) و خانوم بخاطر برخورد رو در رو با خانواده ی شوهر ، از طرف همسرش مورد شماتت قرار میگیره و آقایون حرفی که میزنن اینه: تو سکوت میکردی چیزی نمی گفتی من جوابشونو میدادم!

در حالی که از خیلی مردها شنیدم : لطفا ما رو وارد مسائل بینتون نکنید اختلافاتونو خودتون حل کنید!

در واقعیت هم غالب آقایون اصولا کاری به این کارا ندارن! به خانمشون از طرف خونوادشون توهین شه یا دخالتی صورت بگیره سکوت میکنن و به اصطلاح خودشونو میزنن به اون راه !

ما با این دوگانگی باید چه کنیم؟! اگر خودمون دست به کارشیم که شماتت میشیم اگر هم نشیم که انگار نه انگار و باید همواره از خونواده همسر مورد لطف قرار بگیریم!!

دوستان متاهل و آقایون ؛ لطفا نظراتون و تجاربتون رو در اختیار بذارید.

تشکر
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من و شوهرم خودمون هیچ مشکلی نداریم خدا رو شکر ولی مشکلمان همش سر این و اونه واقعا دیگه دارم اذیت میشم خسته شدم از بس سر رفت و آمد با این ور اون ور بحث کردیم .

خانواده شوهرم شهرستانن فقط یه برادرش تو شهر ماست و بقیه فامیلاشون هم تو شهرستان هستن هم تو شهر ما .

من کلا دوست دارم با دعوت برم خونه اقوام برای نهار و شام حتی با فامیلای خودم هم این جوریم اوایل ازدواج شوهرم منو مجبور میکرد که بدون دعوت بریم خونه فامیلاش منم با این که دوست نداشتم میرفتم خونه عموش عمه اش داداشش و ...

از این که سرزده میرفتم واقعا احساس خوبی نداشتم و این باعث میشد که احترام ما پایین بیاد مثلا می رفتیم موقع شام خونه عمش هی دستور میداد به من که بلند شو شام درست کن این کارو بکن اون کارو بکن بعدشم میگفتن ما میخوایم بریم خونه فلانی منم بهم واقعا برمیخورد ولی شوهرم بر نمیخورد هیچی ! میگفت ما هم میایم

باز هم حرفی نمی زدم و میرفتم میدونستم اگه حرفی بزنم دعوا میکنه باهام و میگه تو دوست نداری با فامیلای من رفت و آمد کنی در حالی که رفت و آمد من با فامیلام خیلی کمه و شاید سالی یه بار برای نشستن بریم اونم زنونه و برای نهار شام بدون دعوت نمیریم.

کلا اصلا رفتار هیچکس بهش بر نمیخوره حالا با سختگیری و دعواهایی که کردیم قبول کرده واسه وعده های غذایی بدون دعوت جایی نریم حتی خونه پدر مادرمم تا مامانم نگه نمیمونیم .

الانم واسه شب نشینی دچار مشکل شدیم از عید سال 94 به بعد برادرش اصلا بدون دعوت خونه ما نیومده چند بار مهمونی گرفتم دعوتشون کردم اومدن بدون دعوت اصلا نیومدن در حالی که ما چند بار رفته بودیم .

  • ۰
  • ۰

سلام بچه ها 

دختر 24 ساله ام که دانشجو هستم. مشکلم اینه که همیشه قبل از هر کاری که میخوام انجام بدم منفی فکر میکنم .
مثلا میخوام به دوستم پیام بدم یا بیرون برم یا کسی منو ببینه .یعنی ذهنم عادت کرده به منفی نگری و یه جورایی تسلیم افکار منفی میشم چون میترسم اتفاق بیفته .
مثلا موقع امتحانات چیزی که واقعا اذیتم میکنه اینه که هرچی میخونم ذهنم نمیذاره تمرکز کنم همش احساس میکنم موقع امتحان دادن غلط مینویسم با فراموش میکنم یا نمیتونم موفق بشم .
مثبت نگری برام سخته چون بیشتر اوقات کم تر اتفاقات مثبت رو میبینم که اتفاق بیفته. ممنون میشم راهکارای موثر بگین .
لطفا نگین که مشاور یا روانشناس برم . همه میگن خودم باید خودمو درست کنم ولی خیلی سخته. مرسی که کمکم میکنین
  • یه دوست