خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دوران نامزدی

سلام به همه

میخواستم بدونم از نظر شماها دوران عقد بهتره یا نامزدی . من دخترم و به تازگی نامزد کردم و قراره چهار ماه دیگه عقدمون کنن...

و این عقد تا یک سال و نیم دو سال طول بکشه... تو این چند ماهی که نامزد بودیم کاملا رسمی بودیم با هم و خیلی رفت و امد و حرف زدن رو در رومون محدود و خیلی کم بوده در حد سلام و خداحافظی!

من ازین وضع راضیم... بنظر شما عقد بهتر از نامزدیه اونم برای منی که قراره چند سال عقد کرده باشم؟؟ اخه میگن بیشترین اختلافات زوجین از دوران عقد منشا میگیره... یکی از دلایلمم که میخوام نامزد باشم اینه که بازم رفت و امدمون محدود باشه ... چون کسی که عقد کنه دیگه محدودیتی نمیشناسه ... اگرم بشناسه از رو منت و جلوگیری کردن از احساسات دو طرفه .

خیلی مستاصل شدم نمیدونم چکار کنم... اینم بگم که نمیتونیم زودتر از دو سال عروسی بگیریم... پس فقط میتونیم نامزدی و طولانی تر کنیم ...

بنظرتون اگه نامزدی طولانی بهتره چطوری خانواده ی نامزدمو مجاب کنیم...؟؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
عرض سلام خدمت تموم هم وطنای عزیز مخصوصا مجردای گرامی
به کرّات توی این وبلاگ دیدم که پسرا و دخترا از وضع ازدواج و اشتغال و ... شکایت کردن بعضا آرزو کردن که ای کاش توی یه کشور دیگه به دنیا میومدن. منم مثه اکثر شما مشکلات مالی و غیره دارم و ازینکه نمیتونم ازدواج کنم ناراحت بودم .
تا اینکه یه روز یه سخنرانی گوش کردم که تا حدودی دیدمو عوض کرد. یه حاج آقایی میگفت ما وقتی از زندگی شکایت میکنیم که زندگیو جاودانه میدونیم در صورتی که دنیا مثه یه کاروانسراست. اگه ما بریم تو یه کاروانسرایی که یه مشکلاتی داره و راحت نیست خیلی ناراحت نمیشیم چون می دونیم که قرار نیست زیاد اینجا بمونیم .
خیلیا ایرانو با بقیه کشورا مقایسه کردن و تو سر خودشون زدن ولی بیاید اینجوری به قضیه نگاه کنیم که شاید تموم خوشی غربیا تو همین دنیا باشه و توی دنیای دیگه وضع برعکس بشه.
حدیث داریم که میگه خدا وقتی از یه نفر نا امید میشه انقد بهش نعمت میده که طرف دیگه برنگرده سمت خدا. میگن وقتی گناهت زیاد شد و دیدی هر روز زندگیت داره بهتر میشه بترس! شاید اتفاقا خدا خیلی مارو دوس داره که توی این کشور به دنیا اومدیم شاید توی دنیای دیگه خدا زندگی مشترکی بهمون داد که زندگیای این دنیا پیشش هیچه (مثلا با حوریا !) .
مگه نه اینه که گفتن هر که در این بزم مقرب تر است/ جام بلا بیشترش میدهند؟ بعد شنیدن این حرفا یه ذره آروم شدم البته نتونستم همشو بنویسم سوادمم پایینه. من فقط میخواستم این موضوعو شروع کنم از شماها که بیشتر میدونید خواهش میکنم اگه چیزی در تکمیل این حرفا میدونید برای بقیه بنویسید تا به جای نمک پاشیدن رو زخم همدیگه دیدمونو عوض کنیم و اینقدر نا امید نباشیم. 
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام

من این یک سال و دو ماهه ازدواج کردم. سه ماهه برا بچه دار شدن اقدام کردیم. ماه اول پریودیم ده روز عقب افتاد. ماه دوم دقیق بود و حالام که ماه سومه ده روز عقب افتاده.

تا قبل از اینکه برا بچه دار شدن اقدام کنیم جلوگیری طبیعی داشتیم و پریودیم هم منظم بود. اما حالا نمیدونم چرا اینطور شدم؟

لطفا راهنمایی کنید بگید این مشکلی نیس برا حاملگی؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان
امیدوارم سال خوبی رو آغاز کرده باشین

حس میکنم این سوال، سوالیه که خانما بیشتر درگیرش هستن چون بیشتر مطلوب واقع میشن تا طالب

ولی خواهشم اینه که همه همکاری کنن (خصوصا آقایون): برای هم جنس هامون از تجربیاتمون بگیم و با توجه به شناختی که از همجنسامون داریم جنس مخالفمون رو راهنمایی کنیم .

دوستان لطفا راهنمایی کنین که اگر پسری بخواد از علاقه ی دختری مطمئن بشه چه بکنه و اگر دختری بخواد از علاقه ی پسری مطمئن بشه چه بکنه؟

خانما حتما از تجربیاتتون بگین لطفا و آقایون هم با توجه به شناختی که از جنس خودشون دارن حتما کمکمون کنن .

یشاپیش از همگی مخصوصا آقایون و آقا پسرایی که کمکمون میکنن تشکر و قدردانی میکنم اجرتون با خودش: )

من یه دختر مجرد زیر 25 سال هستم . سوالی که برام پیش اومده اینه که:

آیا تا به حال براتون پیش اومده حس کنین فردی به شما علاقه داره؟

آیا تونستید راه مناسبی برای اطمینان از علاقه ی اون فرد پیدا کنین؟

چطور این کارو انجام دادین؟

میشه برا من و دیگر دوستان هم توضیح واضح بدین؟

التماس دعا
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

خیلی وقته دنبال کسیم که باهاش حرف بزنم چند بار اومدم این سایت ولی غرورم اجازه نداد سوال بپرسم ولی دیگه خسته شدم .

یه سال پیش از یه دختر خوشم اومد و ... بعد از چند ماه بهم گفت که قبل من با یکی دیگه بوده و ازم خواست که از زندگیش برم بیرون تا قبل این که خود اون پسره بهم زنگ بزنه و بخواد امار دختره رو بگیره فک میکردم شوخیه چون اصلا همچین ادمی نبود  .

خلاصه یه ماهی گذشت اون یه ماه چون زیاد وابسته نشده بودم برام راحت بود بعدش بازم برگشت و بهم گفت که منو بیشتر دوس داره و ... خلاصه منم خر شدم چند بار دیگم تموم کرد باهام و هردفعه با یه بهونه ای برگشت .

از سه ماه پیش رابطمون به اوجش رسید تا جایی که امکان نداشت من چیزی بخوام و اون نه بگه اگرم نه میگفت با ده دقیقه حرف زدن میشد راضیش کرد ولی هیچوقت کاری نکردم که پشیمون بشم فقط دوس داشتم ببینم که انقدی دوسم داره که برام هر کاری کنه یا نه .

شاید اونم میدونس من کاری نمیکنم واس همین راضی میشد به هر حال بهم گفته بود با پسری که قبل من باهاش بوده رابطه نداشته حتی دست هم رو نگرفتن ولی بعدا با سوتیای که داده بود اعتراف کرد قبلا همو بوسیدن .

بگذریم که من بازم بخشیدمش نمیدونم چرا این دخترو انقد دوسش دارم الانم یه ماهه خبری ازش نیس گر چه تموم نکردیم ولی نه زنگ زده نه اس ام اس داده منم دیدم اون پا پیش نذاشته کاری نکردم .

خدا رو شکر کاریم نکردم که پس فردا  بعد تموم شدن رابطه عذاب وجدان بگیرم ولی خدایی خیلی دوسش دارم سوالم اینه این رابطه ادامش به ضررمه ؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
من خیلی اعصابم خورده، من و نامزدم خیلی با هم خوبیم، باهم راحت کنار میایم، خیلی از خلق و خو هامون مثل همه، نحوه ی آشناشدنمون از طریق زن داداش من و خواهر اون بود که با هم دوست هستن.
ما کم کم علاقمند شدیم بهم و به تدریج همدیگه رو شناختیم، مشکل الان اینجاست که زن داداش من انتظار داره الان من و نامزدم همه جوره گوش به فرمانش باشیم ( کلا ذات سوءاستفاده کننده ی داره ) و آبجی نامزدم هم با اینکه خودش شروع کننده این جریان بوده هنوز انتظار داره اولویت نامزدم اون باشه ( چون یه عمر اولویت با اون بوده) .
خب الان شرایط تغییر کرده و نمیشه ، اما از گوشه و کنایه هاش خسته شدم و از سردی رفتارش. زن داداشم هم مدام پاتو کفشم میکنه که میونه من با نامزدم و خانوادشو بهم بزنه چون میبینه من به خواسته هاش تن نمیدم.
حالا من باید چطور به خواهر شوهر آیندم بفهمونم دیگه وضع عوض شده و همه چی تغییر کرده و نمیشه دیگه همیشه نظر اون باشه، و چطور پای زن داداشمو از زندگیم بکشم بیرون تا باعث دردسرم نشده با توجه به اینکه عروسیم نزدیکه.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
با سلام
درباره بحث برگه سلامت دختر خانمهای عزیز باید بگم:
اولا خودتون قبول دارید که در ازدواج خانواده هر دو طرف خیلی خیلی مهم هستند... پس مثلا اگر برای خانواده بنده باکره بودن عروسشان مهم است پس حتماً باید این کار انجام شود مثل محل و زمان برگزاری جشن عروسی که باید مورد قبول هر دو طرف باشد.
دوما شما میدونید که روش کسب اعتماد برای هرکسی متفاوت است.. یکی تحقیق میکند، یکی آشنایی نزدیک و بیرون رفتن با اجازه خانواده ها را قبول دارد، یکی هم بوسیله باکره بودن به طرفش اعتماد میکند
حالا اگر کسی بگوید که پس گذشته پسر چطور مشخص میشود باید گفت تفاوت در ساختار جسمی کار خداست و دلیل ارزشمند بودن باکرگی این است که کسی که باکره نباشد ممکن است حامله هم شده باشد و سقط کرده باشد چون بدون معاینه هیچ جوره معلوم نمیشود...
و از نظر علم پزشکی ممکن است برای حاملگی آن خانم انواع و اقسام مشکلات و حتی نازایی بوجود بیاید...حال تکلیف مردی که نمیتواند بخاطر گذشته همسرش ف بچه دار شود این وسط چیست؟
پسر و دختری که با چشم بسته بر روی این مسائل مهم ازدواج میکنند مطمئناً در آینده افسوس خواهند خورد .
بعضی اوقات کار به لج و لجبازی کشیده میشود که آن هم راهی دارد...دختر میتواند از پسر تقاضای سوءپیشینه کند یا انواع آزمایشات اعتیاد شامل اوپیوم و آمفتامین و غیره را با هزینه ای دیگر درخواست کند...
در ازدواج شباهت ها مهمترند پس پسری که بکارت برایش مهم است نباید فکر ازدواج با دختری که بکارت برایش مهم نیست را حتی در دلش راه دهد .
ازدواج مجموعه ای از رسومات است و در جامعه ما نیز این بکارت رسمی ماندگار است و هر چقدر شما و بقیه زور بزنید عوض نخواهد شد
ممنون و موفق باشید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

اول از همه بگم که من دخترم. چون شاید باورتون نشه که اینا حرفای یه دختره. دوما هم بهم انگ لز و این چیزا نچسبونین چون خدا رو شکر خدا بهم کمک کرده و تا حالا هیچ خطایی ازم سر نزده.البته دور و بریام و دوستام هم آدمای خیلی خوبین.

شاید باورتون نشه ولی برای من دختر سینه خانوما خیلی تحریک کننده است. از بچگی هم تا الان که تقریبا 20 سالمه این حسو داشتم. از نظر جنسی میلی به پسرا یا دخترا ندارم ولی این یه مورد...

البته خودم سینه های خیلی کوچیکی دارم و میشه گفت تقریبا ندارم ( دکتر هم رفتم و گفته مساله ای نیس و بعد ازدواج درست میشه ) کلا یه مدت درگیر همین بودم که بابا اخه من دخترم یا پسر؟

اخه علایق دخترا رو هم دارم... مثل خرید کردن و مهمونی رفتن و بزک کردن و این حرفا. با پسرا هم بخاطر عرفی که تو خانواده ما هست هیچ ارتباطی ندارم و تنها ارتباطم با پسرا تو شبکه های اجتماعی و در حد حرف زدن بوده.

اینارو گفتم تا فک نکنین که آدم خرابی ام. از طرفی خانوادمون جوریه که زیاد ابراز محبت نمیکنن. مثلا شاید تو کل عمرم 5 6 بار مامانمو بغل کرده باشم! ( غیر از دوران طفولیت! ) حالا این چه ربطی داشت؟

ربطش اینه که بیرون از خونه یهو یکی از دوستام (همشون دخترن ) که از قضا سینه های بزرگی هم داشته باشه بپره تو بغلم کلا مور مور میشه بدنم!

اصلا اینجا بحث تحریک کنندگی نیستا ولی چندشم میشه! فکر نمیکنم تا حالا یه دختر با همچین مشکلی مواجه شده باشه! به هیچ کسم نمیتونم بگم یعنی داغونمااا... حالا فک کنید من با این وضع میرم عروسی!

زنا با چه وضعیتی آخه... البته اینطوری هم نیستما که دیگه هر سینه ای دیدم تحریک بشم! مثلا مادرای فامیلمون خب خیلی راحت بچه شونو شیر میدن و مشکلی ندارم.

ولی خب این حس همیشه اذیتم میکنه! مثلا فردا تولد یکی از دوستام باشه میگم حالا من اینو چطور بغلش کنم بهش تبریک بگم؟؟!!! (فک کنم این مشکل به عنوان خنده دار ترین مشکل سال ثبت بشه اینجا!)

ولی باور کنید بازم بعضی وقتا حس میکنم که بعضی از دخترا که خییلی راحتن(!) با دیدن حتی فرم سینه هاشون تحریک میشم... از  خودم متنفر میشم که همچین حسی دارم... . دست خودم نیس واقعا
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

خواستم فقط یه درد و دلی کرده باشم .

من تا دوران راهنمایی خیلی دوست داشتم زندگی خوبی داشتم شاد بودم اما کنجکاوی بیش از حد هم داشتم نسبت به مسائل جنسی و همین برام خیلی بد بود .

پدر مادرم نسبت به من و دیگر ابجیام اعتماد کامل یا شاید بیخیالی کامل داشتند و ما رو راحت گذاشته بودند نمیدونم از کجا چه جوری شروع شد که من به خودارضایی مبتلا شدم  .

اصلا نمیدونستم گناه کبیرس و اصلا نمیدونستم چیه فقط خوشم اومده بود از حس و حالش  که کم کم گریبانمو گرفت و منو به دامش گرفتار کرد .

وقتی فهمیدم چی شده که در دوران دبیرستان بودم  از همه فاصله گرفتم و فقط یه دونه دوست صمیمی داشتم وقتی هم تو یکی از سال های دبیرستان یکی از دوستای دوران راهنمایی و دیدم اون قشنگ فهمید از نظر رفتاری تغییر کردم .

البته من خودم متوجه بودم از نظر قیافه و رفتاری  تغییر کردم اما نمیتونستم از اون لجن زار بیرون بیام  . این کار ادامه داشت تا سال چهارم که من فهمیدم به اسکولیوز ستون مهره گرفتار شدم و همین مشکلات بسیاری برای من همراه داشت از جمله فیزیوتراپی کمربند و درد و ...

البته باید خیلی تلاش کنم برای بهبودی اما نمیکنم من واقعا بریدم  تنبل و بی حوصله شدم چند روزی نمازمو میخونم و اون کار کنار گذاشتم اما ههچنان تا خود الان در مورد درس و سلامتی و زیبایی هیچ تلاشی نمیکنم .

من احساس میکنم هیچ گاه عوض نمیشم و البته به کم خونی هم دچارم که بی حوصلگیمو تشدید میکنه ولی از ته دل میخوام تغییر کنم مثل دیگران عادی باشم هم از نظر رفتار سلامت هم از نظر پوست (گودی و جوش و ..) سلامت باشم .

میدونم باید تلاش کنم ولی من اینارو نمیتونم به کسی بگم که راهنماییم کنه کمکم کنه خودم باید شروع کنم اما واقعا اول از همه نمیدونم چجوری از شرایط چهره و بدنی خودمو قبول کنم .

دوس دارم مانند دوران کودکی زیبا باشم و همین طور نمیدونم درسمو چجوری بخونم تا به رشته مورد علاقم تو دانشگاه مورد علاقمم برسم من با این شرایط کشش درس خوندن زیاد و ندارم  واقعا خسته شدم خیلیی از خدا کمک میخوام قویم کنه امیدوارم بتونم راهمو پیدا کنم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من و شوهرم خیلی باهم خوبیم. خیلی همو دوس داریم، یه مشکل داریم اونم دوستاشه که اغلب مجردن یا اینکه زناشون طلاق گرفتن.

از هفت روز هفته پنج عصر با دوستاشه. علاقه زیادی به مسافرت مجردی داره. ولی من همیشه مخالفت میکنم. بهش میگم تو پیش دوستت میری چیکار میکنی؟ میگه پلی استیشن بازی میکنیم.

میگه تو خونه حوصلم سر می ره. میگم خوب با هم بریم بیرون میگه تحمل ندارم کسی زنمو نگاه کنه. کلا منو دو سه ماه یکبار میبره بیرون. خیلی کارا واسه سرگرمیش کردم ولی فایده نداشته.

اگه میشه راهنماییم کنین چیکار کنم
  • یه دوست