خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

خانمی *2 ساله هستم 6 ماهه ازدواج کردم ( عروسی کردم ) متاسفانه مشکلی که دارم اینکه شوهرم هر جا میره گوشیشو با خودش میبره ! دستشویی میره گوشیشو میبره ، حمام میره گوشیشو میبره .

ازش میپرسم چرا این کارو میکنی ؟میگه تو گوشیم یه چیزایی دارم که نمیخوام تو ببینی! جالبه نمیذاره خود منم گوشی بخرم منظورم گوشی هوشمنده. گوشی من معمولیه ازون ساده هاست! ولی گوشی شوهرم 3 ملیونیه !!!

بهش گفتم برای منم گوشی هوشمند بگیر میگه نه ! لازم نکرده ! در حالی که خودش ...
از این ناراحت میشم که دستشویی میره گوشیشو با خودش میبره اجازه ندارم دست بزنم ! کدشم نمیدونم !
چیکار کنم این رفتارشو عوض کنه ! داره رو اعصابم رژه میره !؟
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
من دختری بالای بیست هستم
مشکلی که دارم اینه که به شدت از مراسم خاستگاری می ترسم به خصوص قسمت چای اوردن . فکرش هم به جونم ترس و دلهره میندازه .
به خاطر همین همیشه خاستگارهام بدون اینکه اجازه بدم بیان خونه مون رد میکنم .خانواده همش میگن بذار بیان و با پسر صحبت کن شاید پسندیدی. ترسم به خاطر اینه که خواستگاری اول که تو سن پایین تر برام اومد اصلا خاطره خوبی ازش ندارم چون سینی چای تو دستم میلرزید و استکان و نعلبکی هم به شدت ترق ترق میکردن و صدای وحشتناکی بلند شده بود.
طوری که همه میخندیدن . اخرش چی بلاخره که باید ازدواج کنم ولی نمیدونم چطور به ترس و استرس و خجالتم غلبه کنم ؟
لطفا کسایی که تجربه دارن کمکم کنن
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام دوستان

من و همسرم نزدیک به یک ساله که ازدواج کردیم. اما راستش زندگیمون به سختی میچرخه. درآمدی که داره فقط خرج خورد خوراک و بنزین و اجاره و ... این چیزا میشه... و کمتر پیش میاد بتونم مثل همه چیزی که دلم میخواد مثل یه مانتو ... روسری و چیزای ساده ای  این مدلی بخرم...

هیچوقت انتظار اینو نداشتم، همیشه باید حسرت بخورم. فامیلهاشم زیاد دور هم بیرون میرن... اونم انتظار داره ما همیشه بریم باهاشون... همشونم پر از ادا ..اطفار و اهل تنوع و ... .در کنار اونا حس خیلی بدی دارم.... حتی مجرداشون همیشه شیک و مرتب اما من همیشه ساده و تکراری... هر وقت خواستم یه کلاس برم گفت نه... . خسته شدم.

راستش علاقه م بهش کم شده... حس میکنم باید یه کاری کنه ،اما حال منو نمیدونه... نمیتونم بهش حس اقتدار بدم چون حس میکنم تکیه گاه خوبی نیست .خودشم چند بار گفته چون پول ندارم احترام ندارم... .
من عاشقش بودم اما الان نمیتونم کناربیام ،چه کنم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

مشکل من خواهرم هستش که الان دو هفته اس اومده قهر و خانواده شوهرش اقدامی نکردن. از طرفی پدرو مادرم هر دو بیمار قلبی هستن هرچند به روی خودشون نمیارن اما غصه میخورند.

چطوری خواهرم رو راضی کنم برگرده سر زندگیش؟ چون خیلی عصبی و حساس شده وقتی برادرم گفت برگرد،میگفت میرم تو کوچه میخوابم! بچه اش هم دست اوناست این مدت که ندیده عصبی شده.

ما هم از اینکه خودمون رو درگیر مشکلاتش کنیم خسته ایم و اندر خم گرفتاریای خودمون هستیم. چطور قانعش کنم که بره؟

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به همگی...

دختر، مجرد، زیر 30 سال هستم ... در هر مقطعی از زندگی بسیار موفق بودم ، لیسانس و ارشد هر دو در بهترین دانشگاههای دولتی تهران بودم... ، فنی مهندسی خوندم در یک رشته کاملا مردونه ...

در آزمون کشوری استخدام شرکت کردم و بدون بند پ ( پارتی ) یک کار دولتی دارم... در حالی که تنها 1 نفر خانم میخواستند در کل استان !؟

پایان نامه رو با بهترین استاد ایران ( در رشته ام ) برداشتم که در یک موضوع خاص در دنیا نفر اول هستند... حتی ایشان هم اذعان به پرتلاش بودن و پیگیر بودن من داشتند...

یک دختر بسیار کوشا و سمج در رسیدن به هر چیزی ... برای من نشد وجود ندارد و تا آخرین نفس دنبال خواسته ام میروم ... چند مقاله علمی در سطح بین المللی دارم ...نقاش حرفه ای هستم ... اهل کتاب و شعر... بیرون زیاد معلوم نیست:))) ولی از درون بشدت مذهبی هستم...

اطلاعات عمومی بسیار بالا در هر زمینه ای ( اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی و...) دارم... با اولین صحبتهام مخاطبانم جذب میشوند و از برخوردها کاملا حس میکنم که مجذوب سطح دانش و طرز بیانم شدند...

بارها بهم گفتن با ذهنم هر نوع مسئله و تفکری رو حلاجی میکنم... ظاهر جذاب و بی نقصی دارم (خدا رو شکر البته) ... و کسانی که پیش قدم میشوند از همه نوعند مذهبی، لاییک، فیلسوف، ورزشکار... هر یک از ظن خود یار میشوند به نوعی ...کلا آهنربام .

بلطف خداوند قبل از حتی هر حرفی محبت و مهربانی دیگران، حتی آنها که بار اول مرا میبینند را جذب میکنم تا آنجا که بدترین افراد در حقم بهترینها را میکنند ... حتی دشمنانم... از این بابت ممنون خدای قشنگمم...

در محل کارم دیگر آقای مجردی نمانده که پیش قدم امر خیر نشود ... تازه 2 ، 3 سالی است افتادم تو فکر ازدواج ... از 92 ، بیش از حد مستقل هستم... بیش از حد مثبت هستم... براحتی به هر حرفی اعتماد میکنم... و بی صداقتی و دروغ را در اطرافم محال میبینم و اونقدر مسئولیت پذیرم که فکر هم نمیکنم طرف مقابلم مثل من نباشد...

نه اینکه قدیس باشم ها... نه... اما در چند موردی که پیش آمد حس میکنم به طرفم حس تکیه گاه بودن و وابسته بودن را نمیتوانم القا کنم و الان که دارم این موضوع رو بیان میکنم بسیار از آینده ام در این خصوص میترسم... بشخصه دوست دارم در هر کاری کمک همسرمو داشته باشم اما فکر نمیکنم با این اوضاع به خواسته ام برسم:-(

خصلت مهربانیم قدر دانسته نمیشود چه در خانواده ام چه در رابطه با کیس های پیش آمده به جهت آشنایی... و اصلا نمیفهمم چرا پسرانی که وارد زندگیم میشوند اینقدر بی اعتماد بنفس میشوند یکهو رنگ میبازند ...!؟

با اینکه من حتی یکبار هم داشته هامو به رخشون نمیکشم ... البته از جنبه های جالب کارم خب صحبت میشه دیگه مثلا بگن روزتو چجور گذروندی نمیشه دروغ بگم که!؟ چی بگم؟ بگم سبزی پاک کردم!؟!؟! در حالی که فعالیتم کاملا  موثر در جامعه است !؟

اما مشکل:

آیا راهی برای درست شدنش هست؟ برای وابسته شدن !؟ و اینکه در آینده بتونم دقیقا در نقش خانوم خونه باشم و همسرم هم در نقش خودش؟

و یک نکته دیگر:

اگر کسی در دوران مجردیش مثل من بوده:

1) الان با جناب همسر خوبین یا مشکل دارین؟  کلا اوضاع اونور چجوریه  ؟

2) بنظرتون در هنگام انتخاب همسر چه خصلت هایی رو مد نظر بگیرم؟

با توجه به اینکه جدیدا همه پسرا به شاغل بودن آدم چشم دوختند!؟ اصلا دوست ندارم اینو بگم و حتی قلبا بپذیرم اما آخه چرا  شما پسرا اینجوری شدین؟ آدم قلبش میشکنه وقتی تو هر دو تا مکالمه میگن نوع قراردادتون چیه؟!

اگه من کار میکنم فقط بخاطر اینه که دوست دارم از دانشم استفاده کنم ... یادش بخیر بچه بودم هر بار میگفتن میخوای چی کاره بشی میگفتم خانه دارررر... باور کنین یه مرد پیدا کنم که منت پولشو روم نذاره کارمو ول میکنم بعد ازدواج ...
با تمام خوبی هام داره حالم از خودم بهم میخوره ... کاش میتونستم نق نقو باشم... کاش میتونستم زور بگم... کاش میتونستم مثل بچه ها بهونه بگیرم... کاش میتونستم طرفو ببرم بزور کلی خرید کنم با پولش:-) حس میکنم از سنم بزرگترم و بیشتر میفهمم...:(((

اونقدر بهم گفتن خانومییی یه خانوم بتمام عیار شدم که مطلوبم نیست:-(( اگه شب نبود روز عزیز نمیشد... خودم بشدت علاقه دارم طرفم هم سن باشه یا تفاوت سنیمون کم باشه اما با این اوضاع دچار سردرگمی شدم!؟

بشدت به خانواده 1 کوچولو مرد سالار و پسر غیرتی علاقه دارم اما هر کی میاد ژست روشنفکری داره ... البته خانواده خودم زن سالاری هست الان !؟ من هر جور بخوام در بیامم پدرم هیچی بهم نمیگه ( البته خودم همیشه رعایت میکنم )

خوش بحال دخترهایی که بلدن در عین گنده دماغی و بد اخلاقی طرفو تو مشتشون داشته باشند...!؟

خوب بودن کشکه... یادم بدید چجوری عوض بشم؟ کتاب یا سایت راه حل هم میدونین بهم معرفی کنین لطفاً

گاهی حس میکنم حتی تلاش برای تغییر خودم در این مواردی که عرض کردم بی فایده است... دختر پر توقع بالقوه پر توقع است و این یاد گرفتنی نیست!؟ :((((( گریهههه
پیشاپیش خیلی ممنون از راهنمای هاتون

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من 17 سالمه ، مشکل من اینه که نمیدونم در مقابل دیگران باید چه رفتاری باید داشته باشم؟ اخلاق من یه جوریه که در مقابل کادوی دیگرانم بلد نیستم ذوق کنم و انقدر مصنوعی تشکر میکنم که طرف پشیمون میشه:|

یا اینکه اصلا برای تولد دیگران (دوستام .خانواده...) ذوق نمیکنم:| که اخ جون تولده و برامم مهم نیس !! یا اینکه دوستم وقتی یه چی تعریف میکنه من نمیدونم چی بگم لبخند فوق العاده مصنوعی میزنم . احساس میکنم احساساتم داره از بین میره ، ایا بخاطر کمبوده محبته؟؟؟

اصلا علاقمو به دیگران از دست دادم امروز تشیع جنازه زندایم بود اشکم در نمیومد فقط دو قطره اصلا امروز حالم از خودمو رفتارام بهم خورد قبلنا زیاد گریه میکردم ولی الان یه هفتس خیلی کم گریم میگیره ، در زندگیمم هیچ پسری نبوده!!

کسی میدونه چرا رفتارام انقدر خشکه رفتارام یه جوریه که بعضی ها فکر میکنن من جنس پسر متنفرم ولی واقععا اینجور نیس ... دختر مذهبی هم نیستم فقط نمیدونم چرا انقدر بی محبت شدم؟؟؟؟

حتی با چند تا از دوستام قطع ارتباط کردم ...دوس ندارم اینجوری باشم چجوری دوباره به دیگران علاقه مند شم همراه با نیش و کنایشون ( شاید بعضی ها بگن به حرفاشون توجه  نکن ولی شاید همین حرفا و نگاها منو اینجوری کرده) . اینم بگم اهل ازار و اذیتم هم نیستم خیلی ارومم... لطفا هر کی این پستو میخونه نظرشو بگه من فقط اینجا میتونم درد و دلامو بگم:(

با تشکر
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری 13 ساله دارم 4 ماه پیش برای اولین بار پریود شد. از وقتی که پریود شده دیگه حمام نمیره . از خودش بدش میاد از دختر بودنش بدش میاد . همش میگه چرا باید من دختر بشم هر ماه پریود شم . چیه که یه خونی ازم خارج شه که تو این ایام این همه  افسرده شم از این حرفا.

بهش گفتم دخترم بیا با هم بریم پیش یه مشاور خوب باهات حرف بزنه ببینی دخترا چقدر گلن این خونی هم که ازت خارج میشه برات خوبه . ولی نیومد.

خودم رفتم همه ماجرا رو برای مشاور تعریف کردم راهکار هایی بهم داد اومدم اجرا کردم ولی جواب نداد ( مشاور گفت باید خوشم بیاری ) الان 4 ماهه که حمام نرفته به قدری هم بوی بد میده که هر روز باید چند بار به خودش عطر بزنه . تا بو نده.

دیگه نمیدونم چیکار کنم . چطور باهاش حرف بزنم و متقاعدش کنم خانم ها هر ماه این جوری میشن .این براشون خوبه . نشانه سلامتیشه . نمیدونم .

خدا رو شکر تو این 4 باری که پریود شده ،پریودش منظمه . اینم بگم 2جلسه به مدت یک هفته در میون رفتم پیش مشاور و راهکار بهم داد بعد از اون گفت باید دخترت هم بیاد ولی ...

الان به من بگید چطور دخترمو راضی کنم از این پریود نترسه . حمام بره  ؟

با تشکر از همه عزیزان
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

عده ای از خانم ها با این موضوع دست به گریبان هستند . دوست دختر داشتن شوهر ، علت های مختلفی داره که صد البته هیچ کدوم دلیل موجهی نمی تونه باشه .

من باب پیشگیری از این موضوع ، برخی از علت هایی که مردان دوست دختر دار عنوان می کنند رو خدمت شما عرض می کنم :

1 - یکی از علت ها این که اون ها با هدف انتقام از خانم شون دوست دختر میگیرن ، میگن متوجه شدم که خانمم با دوست پسر سابق ، نامزد سابق یا ... هنوز در ارتباطه یا با مرد نامحرمی گرم میگیره ، به همین خاطر با دوست دختر گرفتن می خوان کار خانم شون رو تلافی کنن .

2 – همسرشون رو با خانم های دیگه مقایسه می کنن ، چون که از لحاظ ظاهری یا رفتاری ، خانم شون اون طوری که می خوان نیست ، رو میارن به یکی از همون هایی که تو خیابون چشمشمون رو گرفته ! تجربه ثابت کرده که چنین مردان در صورت عدم تغییر رویه ، به سراغ سومی و چهارمی و ... هم خواهند رفت !

3 – کمبود محبت از جانب خانم یکی دیگه از علت هایی هستش که عنوان می کنن . خانم شون ممکنه به هر علتی مثل اشتغال ، تفریحات پی در پی و ... وقت کمی با اونا بگذرونه .

4 – رابطه اشتباه !
دوستی قبل از ازدواج به دلایل مختلفی که قبلا عرض شده یکی از علت های اشتباه در انتخاب همسر محسوب میشه . ازدواج از سر دلسوزی یا از سر جوانمردی نمونه هایی از این گونه اشتباهات هستش . بعد از ازدواج وقتی شرایط عادی شد مرد از انتخابی که کرده پشیمون میشه ، و ...

5 – یه پسر ممکنه به هر دلیلی با خانمی ازدواج کنه که به زعم خودش سطح پایینی داره ، مثلا تحصیلات یا وضع مالی اون خیلی بالاتر از خانمه ، مرد وقتی می بینه به قول معروف کلاس خانمش پایینه ، خوشش نمیاد باهاش دمخور بشه ، یا خجالت میکشه اونو به جمع های دوستانه یا خانوادگی ببره . بنابراین این حق رو به خودش میده که با یه دختر باکلاس ! رابطه برقرار کنه !!!

6 – جنگ اعصاب با خانم
به هر دلیلی نمی تونه با خانمش رابطه ی عاطفی برقرار کنه و مدام با هم جنگ و دعوا دارن ، بنابراین میرن با یه خانم دیگه ارتباط میگیرن تا به قول خودشون کمبودها رو جبران کنن .

7 – عده ای رگ جوانمردی شون ورم میکنه و میخوان به خانمی که تنهاست ، دختری که شکست عشقی خورده ، خانمی که سر پناه نداره و ... کمک کنن . بعد از مدتی حس می کنن که ای دل غافل ! ، وابسته شدن ، یا طرف مقابل وابسته شده ، در نتیجه ... !

برای پیشگیری از چنین وقایعی قدم اول اینه که انتخاب درستی صورت بگیره ، به اندازه ی کافی در مورد طرف مقابل تحقیق بشه ، در جلسات خواستگاری ملاحظه کاری کنار گذاشته بشه و مذاکرات 1 + 1 به صورت جدی و چالشی انجام بشه .

قبل از خواستگاری نباید انتخاب تون رو نهایی کنید ! چون که جلسات خواستگاری فرمالیته خواهد بود !
موفق باشید

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دامادمون خواهرمو به خاطر اینکه بچه اش دختره کتک میزنه !خواهرم 5 ساله ازدواج کرده شوهرشو خودش انتخاب کرد قبلا با هم دوست بودن . الان این اقای میگه چرا بچه دختر بارداره!؟ بچه اولشون دختره این دومی هم سونو گرافی گفته دختره .

از وقتی که سونو گرافی گفته دختره نمیدونید چه کارایی که با خواهر نمیکنه . تو دوران جاهلیت داره زندگی میکنه میگه جنسیت بچه با زنه! زنا با احساس تصمیم میگیرن و ژنتیک تاثیر داره شماها هم دخترا زایید . ما برادر نداریم  3 تا خواهریم . از این حرفای دوران جاهلیت .

البته کتک زدنش طوری نیست که سیاه و کبود بشه یه سیلی ابداره که جدیدا صورتش کمی کبود شده!
ما هم اجازه دخالت تو زندگیش نداریم یه بار پدرم رفت صحبت کنه ولی فایده ای نداشت پدرم به خواهرم میگه بیا شکایت کن . ولی خواهرم میگه نه شوهرمه پدر دخترمه .... دیگه نمیدونیم چیکار کنیم ؟

تو خونه خودمون ارامش نداریم همش تو فکر خواهرم هستیم نکنه شوهرش دوباره بزنتش .... تو این چند ماهه ارامش از خونمون رفته نمیدونیم ...

راهنماییم کنید "ممنون"

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

چطوری شوهرم رو متقاعد کنیم برای جلوگیری از بارداری از روش کاندوم استفاده کنیم! اون میگه لذت و حس کمتر میشه و روش قرص رو میگه انجام بدیم.

حالا من چطوری متقاعدش کنم ، آخه ازم سرد شده و ناراحت! آخه چند سال قصد بچه دارشدن نداریم و بخوام قرص بخورم میترسم از عوارض و نازایی.

از طرفیم میگم اگه عادت به استفاده نکردن از کاندوم کرد بعد چند سال نمیتونم دیگه نظرشو تغییر بدم و بگم کاندوم استفاده کنه چون لذتشو حس کرده و محال میدونم زیر بار بره.

از طرفیم جلوگیری طبیعی ریسکش بالاست و من همش تو رابطه استرسشو دارم، حالا چکار کنم ؟ زیر بار روش های دارویی برم؟!

خیلی خیلی ممنونم
  • یه دوست