خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام . ممنون که هستین ...

من 19 سالمه و عقد کردم . یه خواهر 4 ساله دارم که خیلی روی من حساسه . اوایل عقدم وقتی می دیدید شوهرم کنارم نشسته بغض میکرد. با گذشت هشت ماه حساسیتش کمتر شده اما الان شوهرم روش حساس شده هر جا بخوایم بریم گریه می کنه منم ببرین و اینا شوهرمو عصبانی میکنه .

منم سعی کردم از وابستگی خواهرم کم کنم تا شوهرمم انقدر ناراحت نشه .اما خب هنوز هم این وابستگی هست من سال دیگه ازدواج می کنم اما خب با این وضع خواهرم مطمئنم خیلی اذیت میشه . چیکار کنم به نظرتون؟؟؟

نمیخوام جوری برخورد کنم با آبجیم که ناراحت بشه چون یدونه خواهرمه . و از طرفی دلم نمیخواد شوهرمو ناراحت ببینم .

خواهش میکنم راهنماییم کنین.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به همه اعضای محترم سایت

خواهش میکنم به صحبت هام خیلی خوب فکر کنید و در صورت تاییدش اول تو زندگی خودتون بعد اطرافیانتون پیادش کنین.

از ذکر جنسیتم به دلیل اینکه به طرفداری متهم نشم و بحث به حاشیه نره معذورم. من مطمئنم که دخترها و پسرای این سایت واقعا به زندگی زناشویی شون اهمیت میدن که میان به این سایت و تو نظرات شرکت میکنن و مشکلشونو مطرح میکنن تا به یک نتیجه خوب برسن.

پس نتیجه این شد که همه واسه ایجاد یه زندگی گرم داریم تلاش میکنیم. بخدا هیچی تو این دنیا به شیرینی آسون گرفتن ازدواج نیست. تمامی صحبت های زیر درباره دختر پسرهایی است که سرشون به تنشون بیارزه مثل کاری بودن پسر یا عفیف بودن دختر.

اول به دخترهای عزیز میگم:

چه اشکالی داره که اگه یه پسری بیاد خواستگاریتون که اهل کار کردن باشه، اهل نون حلال باشه، اهل خدا و پیغمبر باشه ، اخلاقش رفتارش گفتارش با شما همخونی داشته باشه ، ولی سرمایه دار نباشه ، پولدار نباشه ، بالا شهری نباشه و شما قبول کنید ؟

بخدا اگه من جای شما بودم که یه همچین موردی داشتم قبول میکردم که حتی خونه مادر شوهرم زندگی کنم. همه چی پول و ماشین و خونه نیست کم نیستن خانومای متاهل که حاضرن شوهرشون بجای حقوق 5 میلیونی حقوق 1 میلیونی بگیره ولی اخلاق و رفتار و گفتارش ممتاز باشه.

تو خرید های عقد و عروسی تخفیف بدین مثلا به جا یه سرویس طلا 7 میلیونی به یه 4 میلیونی قانع باشین .

اینجوری به مردتون پیغام میدین که واسه یک زندگی عاشقانه آماده آماده هستم ( البته اینایی که گفتم مربوط به موردی هستش که شخص قابل احترام و با ارزشی باشه نه یه سری از پسرای امروزی که تو فکر هیشکی حتی خودشونم نیستن )  .

به نظرتون کدوم زندگی لذت بخش تره؟ انتخاب با خودتونه....

حالا به پسرای عزیز میگم:

دنبال همسری برید که اخلاق رفتار گفتار و عقایدش با شما همخونی کامل داشته باشه. نه اینکه برید سراغ کسی که دارای کار آنچنانی ، جهیزیه آنچنانی و ثروت آنچنانی باشه.

من اگه جای شما بودم و یه مورد با خصوصیات اخلاقی رفتاری و گفتاری خوب پیدا کنم اگه وضع مالیش طوری باشه که حتی نتونه نصف وسایل جهازشو بخره میگیرمش .

چون میدونم که با تلاش دوتاییمون بعدا اون وسایل رو جور میکنیم. اگه هم وضع مالی ات خوبه ،خوب تامینش کن ( حتی قسمتی از وسایل جهازشو که توانیی مالیشو نداره براش بگیر بدون اینکه کسی بفهمه حتی خونوادت ) ولی زیاده روی تو همه زمینه ممنوع.
دولت با این وام ازداوجش ،که خیلی کمه، عملا کمکی به ما جوونا نمیکنه پس بیاییم خودمون به خودمون کمک کنیم با آسون کردن شرایط ازدواج.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

مدتی است با اقایی در ارتباط هستم برا اشنایی بیشتر به قصد ازدواج انشاءالله ، فرد بسیار حساسی هستند بهتر هست بگم زیاد از حد غیرتی هستند روی کوچکترین صحبت من با نامحرم حساسیت شدید که گاهی هم برخورد با فرد مورد نظر هست دارند.

ایشون فرد تحصیل کرده ای هستند و تحصیلاتشون خارج از کشور بوده. محیط کار یکی هست. پدر من هم فرد بسیار متعصبی هستند و من توی مدت زندگیم واقعا زجر کشیدم نه اینکه خودم خیلی باز باشم ولی صحبت نا محرم در محیط کار و تحصیل برام بسیار عادی و بدون احساسات بوده و هست.

حالا مشکل من:

ایشون تمام رفتار ها و برخوردهای من را به یکی از همکاران قدیمی و مسن گزارش میکنند طوری که من از نحوه برخورد اون اقا متوجه میشم.

اون همکار مسن هم یه جورایی سعی میکنن من رو از برخورد با اقایون دیگر منع کنن ، من مهندس هستم و بخاطر تحصیلم مجبور به معاشرت با قشر مذکر هستم. چون اکثر افراد این گونه رشته ها مرد هستند.

این مسئله که تمام دوستان و همکاران ایشون مراقب من هستن و منو نگاه میکنن منو اذیت میکنه و از طرفی حس میکنم منو دوست نداره چون اگه اینجوری بود حرفای من و برخوردامونو به همکاراش نمیگفت.

یکی میگفت وقتی به اقایون بی محلی میکنی اعتمادش بیشتر میشه؟ این حرف درسته؟ چرا واقعا ؟
پدر من به هیچ عنوان به هیچ عنوان در مورد ازدواجش با هیچ کدوم از همکاراش مشورت نکرده هیچ، حتی همکاراش اسم مادرمو نمیدونن.

این مسئله که منو به مردای جوون نشون داده و همه شون منو میشناسن و دنبال میکنن اذیتم کرده حس بدی دارم.

این مسئله عادیه؟

اگه ازدواجمون نشه دیگه من میتونم سرمو بلند کنم توی اون محیط ؟

کسی دیگه به من پیشنهاد میده؟

ارتباطمون خیلی خیلی خیلی رسمیه.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
یه سوال دارم .
بعد از رابطه ی زناشویی با همسر ، ما خانوما باید چیکار کنیم ؟ بپریم تو حموم یا یه چیزی بیاریم شوهرمون بخوره که قوای بدنش برگرده یا بشینیم همو ناز و نوازش کنیم؟  کدوم؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختر ۲۱ ساله ای هستم . ترم دوم رشته ی هوشبری، مطمئنم بعد فارغ تحصیل شدن میرم سرکار! از طرفیم وضع مالی پدرم متوسط رو به بالاس و از لحاظ مالی مشکلی ندارم و هیچ کمبودی توی زندگی ندارم، بچه اخری خونم و ۳ تا خواهرام ازدواج کردن!

شغل پدرم طوریه که زیاد سفر میرن ماشینشون دست منه برنامه ی روزانه ی من خلاصه میشه این که صبح ها برم دانشگاه و عصرا باشگاه و کلاس زبان یا گردش با دوستام و هفته ای یک بار کلاس سنتور!

از نظر ظاهریم همه بهم میگن خوشگلی اما قدم کوتاس ۱۶۰ و مذهبی نیستم ! قبلنا اگر خواستگار زنگ میزد و پیشنهادی میدادن پدر و مادرم بدون این که به من بگن میگفتن بچس و رد میکردن !

اما الان جدیدن بحث خواستگاری توی خونه مطرح میکنن و از من میخوان که اگر دوست دارم در موردش فکر کنم در حالی که من به هیچ‌ عنوان به ازدواج فکر نکردم و نمیکنم و اصلا موضوع ازدواج و درک نمیکنم!

از طرفیم خواهرام وقتی مورد خوبی میاد و رد میکنم کلی سرزنشم میکنن که تو تا جوونی خواستگارای خوب داری و از این حرفا . چرا ازدواج نمیکنی که بیشتر از زندگیت لذت ببری!

خب من الانم دارم از زندگیم لذت میبرم مسافرت و تفریح و همه چیم و دارم ماشینم زیرپام درسمم میخونم! هیچ نیازی به ازدواج احساس نمیکنم اما بقیه خیلی من و تشویق میکنن به ازدواج بجز مامانم!

از طرفیم زیاد بچه دوست ندارم و اگر ازدواج کنم حداقل تا ۶ سال دوست ندارم بچه دار شم! اما همه ی خواستگارایی که برای من میان بالای ۲۸ سال سن دارن .

اما موقعیت های خوبیم دارن درسشون و خوندن و کار میکنن و خونه و ماشینم دارن اما یه پسری که نزدیک ۳۰ سال سن داره میتونه انقد تحمل کنه برای بچه دار شدن؟

خودم دختر شاد و فوق العاااااده پر انرژی ام یه پسر  ۳۰ ساله میتونه شیطنتا و بازیگوشیای من و تحمل کنه؟! من اصلاااا هدف از ازدواج و درک نمیکنم این که بخوام برای یکی دیگه بشورم و بسابم و بپزم فکرشممم دیوونم میکنه !

من توی خونه خودمونم هیچوقت کار نکردم😢 یا این که کسی بهم امر و نهی کنه این و بپوش یا اون و بپوشم بدم میاد! من معمولا لباسای پوشیده میپوشم اما به حجاب سر اعتقادی ندارم و دوست ندارم همسر ایندم روی این موضوع حساس باشه .

چه جوری توی جلسات خواستگاری باید مطرح کنم؟ من چکار کنم ؟ چجوری متوجهشون کنم من نمیخوام ازدواج کنم و حرف خواستگار و توی خونه نزنن یا خواستگار راه ندن؟ اخه هر دفعه کلییییی فکرم مشغول میشه و از درس و زندگی می افتم! با حرف اطرافیان چه کنم؟! چه جوابی بدم ؟

جالبه که ما کلا تو خونوادمون زیر ۲۵ با ۲۶ سال کسی ازدواج نکرده اما همه دست به دست هم دادن من و شوهر بدن! بهم از تجربیاتتون بگین اولین دلیلی که بخاطرش تصمیم گرفتید ازدواج کنید چی بود؟ بخصوص خانمای محترم!

ببخشید اولش انقد توضیح دادم خواستم یه شناخت کلی از زندگیم پیدا کنید که راهنماییم کنید

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

خواهشا راهنماییم کنید. خواهشا پستش کنید تا تکلیفمو بدونم

دوستان خانمی هستم زیر بیستو پنج سال و پنج ساله که ازدواج کردم. از نظر جنسی من و شوهرم خیلی گرم هستیم.

شوهرم سی سال سنشه اما اون بیشتر میتونه نفسش و خودش رو کنترل کنه من اصلا نمیتونم. بعد از پنج سال زندگی مشترک در هفته سه الی چهار بار رابطه جنسی داریم. وقتایی که من پریود میشم شوهرم به هیچ عنوان سمت من نمیاد چون میگه اگه تحریک بشم نمیتونم تحمل کنم و ما رابطه مقعدی هیچ وقت نداشتیم چون هیچ کدوممون راضی به اینکار نمیشیم.

حالا مشکل من اینه وقتایی که پریود میشم روزای چهارم به بعد اصلا نمیتونم تحمل کنم و خیلی اویزون شوهرم میشم ... روز های پنجم و ششم پریود رابطه جنسی برقرار میشه اونم از جلو. اخه همسرم وقتی تحریک بشه اصلا کنترل نداره رو خودش هر چی میگم جور دیگه ارضات کنم میگه نه حتما باید دخول صورت بگیره ( اینو بگم که من خونریزی کمی دارم به حدی که روزای سوم به بعد در حد لکه بینی هس )
حالا میخوام بدونم رابطه در روزهای اخر پریود خطری نداره؟ یه جا میگفتن حرامه.اخه چرا حرامه؟ وقتی بدونی طرفین به گناه کشیده میشن چی؟

واقعا نمیتونم تحمل کنم اگه شوهرم راضی به برقراری رابطه نشه میرم سراغ عکس و داستان های ...... میدونم گناه داره اما تحملش واقعا سخته برام

خسته شدم کمکم کنید

التماس دعا
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

اول درباره خودم توضیح بدم . من یه پسرم که تا حالا نه این که نتونم ولی نخواستم هیچ رابطه ای با جنس مخالف داشته باشم چون به نظرم همسرم الان توی این دنیا زندست و برای من مثل اینه که همسرم الان مسافرته و اگر الان هم رابطه داشته باشم خیانته... و باید بگم که من مذهبی معمولی یا یکم کمتر هستم و چون پسرم فقط از دخترا میخوام بپرسم .

دختر خانم هایی که میگن اگر در گذشته کاری کردن ( برای مثال همون دوست پسر داشتن یا چت کردن یا رابطه جنسی .... ) اگر توبه بکنن نیازی به گفتن نیست چون خدا گفته کسی که توبه بکنه مثل کسیه که گناه نکرده و یا این که خدا گفته به گناه اقرار نکنید .

فکر نمیکنید وقتی کسی توبه نکرده باشه دیگه خدا تضمینی برای افشا شدنش نداده . همینطور که میبینید خیلی ها بعد از ازدواج روابطشون لو میره ... به نظر من دلیلش همینه... نظر شما چیه؟

البته الان که دوباره خوندمش میشه این سوالو از پسرا هم پرسید شما پسرا هم بگید ...

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

اگه آقایی حالت نعوظ بهش دست بده آیا بدون انزال امکان رفع این حالت وجود داره ؟ اگه نه چطور باید حلش کنه؟ باید خود ارضایی انجام بده یا با حواس پرتی حل میشه قضیه؟ آیا تحمل این حالت با درد همراه هست ؟ عوارضش چیه ؟ مشکلی برای آقایون ایجاد میکنه ؟

راستش یکی از دوستام به تازگی نامزد کرده و هنوز رابطش با شوهرش صمیمی در اون حد نشده اما حس میکنه شوهرش گاهی که به ایشون نزدیک میشه دچار نعوظ میشه اما هنوز با هم سنگین و رسمی هستن  . چون نگرانش شده بود خواست که اینجا سوالو مطرح کنم تا بیشتر بدونن
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

با این ذهنیت جواب بدین که از بین خواستگارام و با سختگیری هایی که دارم ایشون تنها کسی هستن که به دلم نشستن و واقعا دوستشون دارم و اگه قبلا بهشون جواب منفی دادم به خاطر موضوعاتی هست که اونا رو در قالب این سوالات مطرح میکنم:

1 - وقتی دختر و پسر هر دو مغرور باشن ازدواجشون چه تبعاتی ممکنه داشته باشه اصلا چنین ازدواجی به صلاح هست یا خیر؟

2- وقتی یه پسر مغرور میاد خواستگاری و انتظاری جز جواب مثبت شنیدن نداره چون به قول خودش هم پولداره هم تحصیلات داره هم کار خوب و هم یه ظاهر ایده آل ولی برخلاف انتظارش جواب منفی میشنوه (تا حدی عصبانی میشه که میگه اگه دختر رو تنهایی گیر بیارم میکشمش) و بعد از اون جواب منفی باز هم ازت خواستگاری میکنه!! شما چطور تو ذهنتون حلاجی میکنید؟

3- وقتی اولین چیزی که تو جلسه خواستگاری به زبون میاره اینه که من پولدارم هر چی اراده کنی برات مهیا میکنم وقتی کسی همه چیزو تو پول و ثروت میبینه چطور میتونی قانعش کنی که همه چی تو پولدار بودن خلاصه نمیشه؟

4- اگه همین خواستگار مغرور ما سنش کم باشه مثلا زیر 28 و سرپرست خانواده بشه به خاطر فوت چطور میشه از سختیهای زندگی کردن باهاش چشم پوشی کرد؟ وقتی میدونی همسر آیندت غیر خودت باید یه خانواده دیگه رو از همه نظر ساپورت کنه؟

5- آیا میشه به حرف همچین کسی که میگه حاضرم همونی بشم که تو میخوای اطمینان کرد؟

من خودم برا هر کدوم از این سوالات جواب دارم منتهی میخوام دیدگاه شما دوستان رو هم بدونم به ویژه شما آقایون که جوابتون میتونه به واقعیت نزدیکتر باشه از این لحاظ که جنس خودتون رو بهتر میشناسین و بعضا ممکنه شرایطی شبیه خواستگار من داشته باشین پس لطفا بدون حاشیه رفتن جواب بدین.

ممنون از همگی
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

آقایی هستم 27 ساله ، تعریف از خودم نباشد . دارای شغل آبرومند و درآمد کافی و خانواده ی خوب و ظاهری خوب و احساسی ام و مهربان .

رفته بودم به خواستگاری دختری که داشتم در قلبم واردش میکردم . جلسه اول گذشت . جلسه دوم ، جلسه سوم و چهارم و اون ها هم یه بار آمدند خانه ی ما ، بهش گفته بودم قصد دارم تو ماه شعبان عقد کنیم و اون هم گفت باشه ، بی صبرانه برای رسیدن روزهای خوش یمن در این ماه لحظه شماری میکردم .من واقعا میتونستم خوشبختش کنم . به پای همه ی شرط هایش خواستم مردانه بمانم .

خواستم از خودم بگذرم برای او ،همه ی مشکلات خانواده اش را پذیرفتم گفت پدرم ورشکست شده و رسیده به صفر گفتم : اشکالی ندارد گفت : باید نزدیک خانوادم زندگی کنم گفتم : باشه ، بارها از او پرسیدم که مرا دوست داری یا نه ، لبخندی میزد و می گفت به دلم نشستی.

آخرین دیداری که داشتم با رضایت خودش شاخه گل رزی به همراه متنی عاشقانه تقدیمش کردم . دو سه روزی گذشت تا اینکه مجدد بهشون زنگ زدم .من که دلیل خاصی نمیدانم که بخوان نظرشون عوض شه ،  شمشیری بر قلبم زد که نه .

البته حس میکردم مادری دارد که اجازه ی همه زندگی دست اینه ، و دوستانی که برایش تصمیم میگیرند . دمدمی مزاج ،  خلاصه با این حرفش احساسم نابود شد قلبم شکست . دو روز غذا نخوردم . آخه چرا با احساس آدم بازی می کنید . خب من که همه چی را همون اول گفتم و اونها هم تحقیق کردند و بعد جلسات بعدی ادامه یافت . الان یه هفته اس که دیگه حوصله کاری را ندارم .

خب چرا ابراز علاقه میکنی ، خلاصه خیلی خستم . این هم از دخترهای امروزی . ترس از آینده و دخالت اطرافیان دارم وگرنه هرجوری بود باز میرفتم . اگر واقعا بدانم مرا دوست دارد برایش هر کاری میکنم . امان از برخی این خانواده ها که نمیذارند دو تا جوون به هم برسند . امان از نفوذ برخی زنها توی خانواده ها . میخوان تا آخر عمر بند نافشون به بچشون وصل باشه . فعلا داغونم . من که شرایط زندگی را داشتم . چرا اخر اینگونه شد . ماه شعبان و آرزوهایم دود شد . میدانم که اشتباه کرد . نمیدونم باز پا بذارم رو غرورم یه بار دیگه بهش زنگ بزنم .
  • یه دوست