خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

خسته نباشید

من زیر 15 سالمه ولی همیشه حس میکنم یه چیزی بزرگتر از سن واقعی خودم هستم. نمیتونم داستان رو کلن تعریف کنم بصورت خلاصه عاشق یک نفر شدم که از بچگی درباره اخلاق و رفتارش شناخت داشتم و به کلی میشناسمش. علاقم اصلا طوری نیست ک ب فکر مسایل جنسی باشم و فقط میخوام کنارم باشه حتی از دور هم باعث میشه حس خوبی داشته باشم.

من از بچگی بهش علاقه داشتم ولی الان دو ساله که عشق شدیدی بهش دارم و وابستش شدم. درباره عشق نوجوانی مطالب زیادی خوندم ولی نتونستم فراموشش کنم. شاید فکر کنید که منم مثل بقیه علاقم هوس هست ولی اینطور نیست.

با هم سالام رابطه راحتی ندارم و معمولا با 22 تا 18 ساله ها بهتر خو میگیرم و درکشون میکنم. کلا احساس میکنم بزرگتر از این هستم از اونجا که من شعر هم مینویسم و هر کس خوند باورش نشد عواطف یه دختر نوجوونه.

هر لحظه به اون فک میکنم و نمیتونم فراموشش کنم برای همین:

نمیخوام یه راه چاره برای فراموش کردنش جلو پام بذارید فقط بگید که حتی در درصد کمی از موارد هم عشق در نوجوانی امکان نداره ؟
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام 
من سی ساله هستم حدود 1 سال پیش به دختری علاقه مند شدم  اون موقع شاغل بودم و دنبال این بودم که به ایشون درخواست ازدواج بدم ولی متاسفانه به دلایلی شغلم را از دست دادم  .
الآن به شدت دنبال شغل جدید هستم ولی از طرفی میترسم دختر مورد علاقم ازدواج کنه . به نظر شما با وجود اینکه فعلا بیکارم درخواست ازدواج بدم به ایشون؟ 
ممنون میشم راهنماییم کنید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

حدود 2 ساله که عقد هستم از نظر جنسی خیلی گرم هستم ولی شوهرم نرماله  این رو هم بگم رابطه بدون دخول داریم اوایل خیلی خوب رفتار می کرد شاید رابطه مون تا حدود 1 ساعتی طول می کشید  از اونجایی که قبلا خونده بودم که در حین رابطه سعی در برانگیخت تر کردن شوهر بکنم منم طوری رفتار می کردم که ارضا میشم ولی در کل این طور نبود و خواهان رابطه بودم رفته رفته مشکلم بیشتر شد نیازم بیشتر شد ولی از اونجایی که  روم نمیشد حرفی نمیزدم تا سرد نشه و تمایل به رابطه بیشتری داشته باشه .

ولی به مشکل های جدی تر برخورد کردم که به مشاوره نیاز شد رفتم حرفم رو زدم حتی مشاور هم به شوهرم گوشزد کرد ولی انگار نه انگار نتیجه ای نداشت تا اینکه خودم دست بکار شدم و خجالت رو کنار گذاشتم و گفتم کامل ارضا نمیشم و نیازام خیلی بیشتر شده ولی اونم اثری نداشت هر موقع خودش نیاز پیدا می کرد پیشم میومد اصلاحش نمی کرد شاید منم نیازی داشته باشم منم راحت بگم وقتی تامین نمیشدم با خود ارضایی خودم رو اروم می کردم.

اما به تازگی به مشکل جدیدتری برخورد کردم که اونم این هست قبلا شوهرم توجه میکرد به همون یکم حس ارضا شدنم ولی الان نه خودش ارضا میشه و دیگه کات . تمام انرِژیش تموم میشه در صورتی که من تازه برانگیخته میشم و رهام می کنه حرف زدن هم فایده ای نداشت منم باز مجبورم برا سرکوب نیازم خود ارضایی کنم .

جالب اینجاست که امید داشتم عروسی کنم درست میشه ولی با این  رفتارهاش نا امید شدم شوهر دارم ولی تنهام ، سخته بعد از 27 سال پاک زندگی کردن الان مجبور بشم اینطور برخورد کنم کاش حداقل بیسواد بود میگفتم مال اینکه اگاهی نداره ولی بدشانسیم اینجاست که هم شوهرم و هم خودم تحصیل کرده های این جامعه هستیم از همه چی خبر داریم و این طور داریم زندگیمون رو خراب می کنیم .
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

یه سوال داشتم در مورد شکل نوک سینه ها . اونطوری که من اکثرا دیدم ، شکل نوک سینه ها به صورت گرده ، مشکلی که من دارم اینه که نوک سینه هام گرد نیست ، مثل این میمونه که با قیچی نوک سینه رو به سه قسمت بریده باشن ، تا جائی که یادم میاد از اول این شکلی بوده الان خیلی نگرانم این فرم سینه مشکل داره ؟
میتونه مربوط به سرطان باشه ؟ مشکل سازه ؟ هر چی تو اینترنت سرچ کردم نوک سینه این مدلی پیدا نکردم ( ضمن اینکه مجرد و 21 ساله هستم )
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری 25 ساله هستم که به مدت سه سال با پسری دوست بودم و ارتباط ما فقط در حد حرف زدن درباره علایقمون ، کار ، مسائل زندگی و اینده بوده  و در حال حاضر به خواستگاریم اومدن ، در این مدت که با هم بودیم ثابت کردن که عاشق من هستن و منو همه جوره قبول دارن ، ادم رو راست و پاکیه خلاصه بگم به غیر از من کسی دیگه رو نمیبینه اینو خودم چندین بار بدون اینکه متوجه بشه دیدم که با خانومای دیگه خیلی سنگین برخورد میکنه شاید اصلا جوابشونم نده منم همیشه ارزوم بود که همچین همسری داشته باشم که به غیر از من به خانوم دیگه فک نکنه ، منم دوسش  خیلی زیاد دارم ولی ...

عاشقش نیستم ...

راستش من وقتی ویژگی یه آدم عاشق رو می خونم میبینم این ویژگی هارو شاید 20 % داشته باشم اون عاشق منه ولی من دوسش دارم ، اطرافیان نظرشون اینه که اگه تو هم مثه اون عاشق نباشی بعد یه مدت زده میشی ، راستش می ترسم ، از یه طرف همیشه دوست داشتم همسرم این ویژگی داشته باشه از یه طرفم نگرانم ، اینم بگم که طرف پولدار نیست بگین حتما پولداره نه پولدارم نیست در حد یه زندگی معمولی ساده و آرام ، سوالم اینه کسی تجربه مشابه اینو داشته ؟

یعنی پسر عاشق باشه ولی دختر خیلی دوسش نداشته باشه ؟ اصلا این طرز فکر درسته ؟ ویژگی مثبتی داره ؟ 
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری هستم ۱۸ ساله ، عاشق نشدم تو عمرم و فکر میکنم هم هیچوقت عاشق نخواهم شد... حالا میگم چرا . بله میگفتم..یکم از اخلاقیاتم رو بگم شاید بدرد بخوره...

کلا دو شخصیت متفاوتم؛ یک شخصیت ظاهری:

انسانی منطقی. شدیدا عقل گرا که همه ازش مشورت میگیرن. عاشق درس و شیفته تنهایی... بیزار از ابراز علاقه و بیزار از ارتباط با پسر... خشک و جدی و سرد و مغرور

شخصیت واقعیم که اگه کسی از سد اول عبور کنه میبینتش:

مهربون، احساساتی، فداکار و با گذشت و شوخ و طل کوچیک ...

  • ۰
  • ۰

سلام

من پسری حدود 30 ساله هستم که اخیرا با دختری به اجبار خانواده ام عقد کردم . موقعیت مالی خانواده من و شخص خودم بسیار مطلوبه و خودم هم از یکی از دانشگاه های دولتی تهران، در مهندسی برق، دکتری گرفتم .

مشکلی که دارم اینه متاسفانه از نظر جنسی نه به نامزدم (خانمم) و نه هیچ دختر دیگه ای هیچ حسی ندارم . خانم من چند بار شده که موقعیت رو مناسب دیده و با لباس باز و عطر و آرایش خواسته تحریکی از من ببینه و به گفته خودش خیلی هاته ولی من پاسخی به آن ندادم.

حتی بدن برهنه هم تحریکم نمی کنه . به پزشک متخصص و روانپزشک به تنهایی مراجعه کردم و هر دوی آنها گفتند مشکلی ندارم و تمام آزمایش های پزشکی ام خوب آمده. حالا توی یک دو راهی گیر کردم . از یک طرف تاریخ عروسی ام داره به سرعت نزدیک می شه و از طرف دیگه گمان می کنم در آینده دچار مشکلات جدی بشوم و خب دوست ندارم دختر مردم که با هزار امید و آرزو به خانه من میاد به خاطر من بدبخت بشه .

خانمم را از نظر عاطفی (و فقط عاطفی) خیلی دوست دارم و گمان می کنم خانمم هم من رو دوست داره ، اما هیچ حسی ندارم .

این رو هم بگم من قبلا یک دختر خانم رو می خواستم که خانوادم سخت مخالف بودند و متاسفانه ایشان 4 سال پیش فوت شدند . موندم از همین الان که عقدیم طلاقش بدم که خانمم فرصت مناسبی شاید در آینده براش گیر بیاد .

یا به امید این که یک تکونی شرایطم بخوره عروسی کنیم؟  نمی دانم اگر کسی راهکاری به نظرش برسه بگه و امیدوارم نشه شرایطی که روز قیامت شرمنده فرد دیگه ای باشم

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من پسری دانشجو و ورودی 94 هستم. واقعیت این هست که تا قبل از اینکه برم دانشگاه اعتقادم بر این بود که از اونجایی من به هیچ عنوان شرایط ازدواج رو ندارم...و با دوستی های قبل از ازدواج هم مخالف بودم و هستم...تمام انرژی خودمو بذارم روی درس و به هیچ عنوان درگیر مسایل دوستی با جنس مخالف هم نشم...

ولی از وقتی که وارد دانشگاه شدم...همه چیز طوری دیگه شد . چون با این تفکر وارد شده بودم... شاید دو سه هفته ای رو... مث بچه آدم سرمو مینداختم پایین و میرفتم و میومدم...بعد از این مدت میدیدم بچه های دیگه که حالا توی واتساپ گروه تشکیل داده بودن...به شکل کاملا رازگونه از اتفاقایی که توی گروه یا واقعیت میوفته با هم صحبت میکنن طوری که انگار من نامحرمم...همین خیلی منو عصبی میکرد . چون من حداقل یکی دو سال از همشون بزرگتر بودم ( ی سال دیر رفتم ) .

عصبی از اینکه چرا من که از اینا بزرگترم باید از این مسایل و ارتباط بین دختر و پسر دور باشم ولی اونها نه... به خاطر همین تحت فشار بودن ها ...توی واقعیت سعی می کنم خودم رو به بقیه دخترا عرضه کنم... یعنی اونا الان خیلی برای من مهم شدن . تا حدی که زمان حمام رفتنم رو با دانشگاه رفتن تنظیم میکنم .

اینکه الان که صورتم بلند شده کدوم لباسو بپوشم ؟ ، توی دانشگاه همش سعی میکنم یه جوری جذب کننده باشم .

با اینکه میدونم چقدر انجام این کارها گناهه ( آراستن خود برای جذب جنس مخالف) ولی بازم خودمو توجیه میکنم . الان که دارم بهش فک میکنم از خودم متنفر شدم... از اینکه با دست پس میزنم و با پا پیش میکشم ، از اینکه دل کسی رو بلرزونم .

میدونم...میدونم لرزوندن دل بقیه چه گناه بزرگیه و چه عواقبی میتونه برای سرنوشت من داشته باشه... خدا میبخشه؟ چیکار کنم که دیگه اینکارا رو نکنم؟ چیکار کنم که بقیه برام مهم نباشن؟

خیلی ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

میخواستم بدونم بعضی از دوستان بر چه دلیل و اساسی موافق این جملات هستند؟

1. زن و شوهری که اختلاف تحصیلی دارند نمیتونند همدیگرو درک کنند.

2.پسر سیکل یا دیپلمه نباید بره خواستگاری دختر تحصیل کرده.

3.چون خودم تحصیل کرده هستم حتما باید خواستگارم تحصیل کرده باشه.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری 25 ساله هستم و در مرحله دفاع پایان نامه فوق لیسانس. دو سال پیش با آقایی آشنا شدم که حدود 2 سال از من کوچکتر و دانشجو بود.

با توجه به اینکه مذهبی هستم خیلی مجال بهش نمیدادم اما به مرور زمان بهش علاقه مند شدم با توجه به اینکه خیلی ابراز علاقه میکرد و درخواستش آشنایی برای ازدواج بود منم با در جریان گذاشتن مادرم قبول کردم تقریبا ماهی یکی دو بار همدیگرو میدیدیم و منم حس میکردم رفتار خیلی پخته ای داره و واقعا به من علاقه منده چون خیلی منطقی و عاقلانه حرف میزد و رفتار میکرد.

بعد حدود یک سال و نیم سراغ پدرم اومد و به هر حال با وجود مخالفت های فراوان جلوی خانوادم پدرم و برادرام ایستادم و با هم نامزد شدیم در دوره نامزدی هم خیلی همدیگرو نمیدیدیم چون من خوابگاه بودم تا اینکه از شهرستان اومدم و بالاخره با هم عقد کردیم.

ناگفته نمونه که ایشون درسشو رها کرد و دنبال کار رفت و الان دانشجوی انصرافی هست بعد عقد همش با همیم اما متاسفانه بعد از حدود 1 سال و خرده ای آشنایی، 9 ماه نامزدی و 1 ماه و نیم عقد دعوا و بگو مگوهای شدیدی داریم طوری که واقعا از زندگی سیر شدم و میترسم که مجبور بشم به جدایی فکر کنم...

اما حالا خودم رو در بن بستی میبینم که نه راه پیش دارم و نه راه پس چون همه مخالف بودن و میگفتن ازدواج با فرد کوچکتر که سطح تحصیلات و خانوادش هم پایین تره اشتباهه اما من بر اساس شناختی که طی مدت اشنایی به دست آورده بودم و البته ابراز علاقه های فراوون و رفتار فوق العاده محبت آمیزی که داشت پافشاری کردم...

حالا دیگه نه از اون عشق و علاقه خبری هست نه از اون رفتار محبت آمیز... مدام گوشی منو چک میکنه، اجازه نمیده تنها جایی برم و...واقعا خسته و کلافه ام... ضمن اینکه من برخلاف چیزی که فکر میکردم حتی از معاشقه با همسرم کوچکترین لذتی نمیبرم و مدام ازش فرار میکنم...

خواهش میکنم راهنماییم کنید چون این حرفا رو به هیچ یک از اطرافیانم نمیتونم بگم...

ممنون

  • یه دوست