خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

من مشکل بزرگی دارم که جدیدا داره برام خطر افرین میشه. بارها ازخدا کمک خواستم که نجاتم بده از شر این افکار الوده.

بخدا قسم دست خودم نیست. من یه دختر بیست سالم. پشت کنکوریم. میخوام پزشکی قبول شم. دختر خیلی اروم و مهربونیم و همیشه با جون و دلم به همه محبت میکنم.

چهرم هم نسبتا خوبه. راستش بخدا اصلا از دوست پسر بازی خوشم نمیاد ولی کشش عجیبی به پسرا دارم.

من پسرا رو دوس دارم. همه پسرا رو دوس دارم. دوست پسر ندارم ولی پسرا رو دوست دارم. احساس میکنم واقعا به یه پسر نیاز دارم که بهش محبت کنم.

نوازشش کنم و باهاش حرف بزنم . دارم دیوونه میشم بخدا. هر جا پسرای مختلفو میبینم این افکار الوده میاد سراغم.

هر وقت با پیشنهادای دوستی پسرا مواجه میشم اصلا حتی جوابشونم نمیدم اهلش نیستم ولی واقعا نیاز دارم. بخدا خسته شدم.

صدای مردونه دیوونم میکنه. عاشق بودن در کنار یک پسرم. گر چه از خجالت میمیرم ولی واقعا یک پسر میخوام. شما یک راه حل بدید.

تو خیابون همه دخترا پسرا رو دست در دست هم میبینم دیوونه میشم. چون دیگه واقعا الوده این نگاهای هوسی شدم. شرایط ازدواجم به هیچ وجه ندارم چون خیلی کوچیکم هنوز .

با این میل و نیاز چه کنم؟ بخدا منظور بدی از طرح این سوال نداشتم.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام

من 23 ساله هستم 2 فروردین تاریخ آخرین پریودیم بود.

با همسرم در 27 فروردین رابطه کامل بدون جلوگیری داشتم . کاملا وارد واژن شده من بعد از 5 ساعت قرص اورژانسی 0/75 خوردم و قرص بعد را 13 ساعت بعد. با این منوال 14 روز از خوردن قرص گذشته ولی پریود نشدم. البته یه هفته ای هست کمر درد فوق العاده شدید دارم به خصوص در شب .

درد کمرم مثل اینه که مهره های کمرم میخواد کش بیاد اینقدی درد دارم که شبا بیدار میشم.البته اینو هم بگم که من پریودی فوق العاده نا منطمی دارم و حتی سابقه کیست و اختلال هورمون هم داشتم که با دارو برطرف شد. و اما سوال آیا امکانش هست باردار باشم؟

اگر نه پس چرا پریود نمیشم؟ اخه از همه شنیدم اورژانسی خون میندازه پس چرا رو من اثر نکرده؟ آیا ازمایش بدم  یا باید هنوز صبر کنم ؟ اخه بعضی جاه ها نوشته بعد خوردن قرص 5 تا 10 روز باید پریود شی.

بعضی جاها 2 هفته و یه جا گفته شده 3 هفته آیا این یه هفته هم صبر کنم؟ این درد کمر امونمو بریده من تو پریودی کمر درد اینجوری نداشتم البته اینم بگم بعد از عروسیم مشکل کمر پیدا کرده بودم که دکتر گفته بود کمر خیلی خیلی ضعیفی داری و تو بارداری احتمال مشکل داری اگه اشتباه نکنم گفته بود نخاعت ضعیفه.

ممنون میشم هرچه سریع تر پاسخ بدید

سپاسگذارم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام به همگی
لطفا دخترهای سایت کمکم کنن لطفا
من پسری 25 ساله ام که در برخورد با مسائل زندگی مخصوصا ازدواج بسیار منطقی عمل میکنم .  بنده به یکی از دخترهای فامیل علاقه مند شده بودم که در نهایت علاقمو ابراز کردم و چون واقعا قصدم ازدواج بود بعد مدتی به مادرش هم قضیه رو گفتم و از طرف خونواده خودم هم تنها مادر و خواهرم در جریان این موضوع بودن البته مادرم ندونسته که ابراز علاقه کردم ولی خواهرمو در جریان گذاشتم.
من فردی پایبند به اخلاق و شرعیات هستم و این قضیه رو به دختر فامیل گفتم مثلا طرف مقابلم حتما باید اهل نماز روزه حجاب و ... باشه .
خب دختر فامیل شروع کرد به نماز خوندن البته قبلا هم میخوند ولی به گفته خودش نه واسه همیشه . یه کم حجابشو بهتر کرد .تو مجالس عروسی کمتر میرقصید و ...
اما امان از دوست بد متاسفانه یه سری دوستایی داشت که به اصطلاح به روز بودن هر چقدر بهش گفتم اونا به دردتو نمیخورن ولی کو گوش شنوا ؟
ما کلا یک سال با هم بودیم از همه چی زندگی با هم صحبت کردیم از نماز حجاب نوع مجلس عروسی روابط زناشویی و.... بهش گفته بودم که اجباری به چادر نیست هر چند که خیلی دوس دارم اما مخالف پوشش تنگ و کوتاه و چسبون و... هستم بهش گفتم که مشکلی با مراسم عروسی ندارم ولی بزن و بکوب نه .

خلاصه قانع نشد و بهم گفت نمیتونم اُمل باشم میخوام به روز باشم من هم بهش گفتم اعتقاداتم از هر چی واسم مهمتره و خداحافظی کردم و مهرشو هر چند سخت بود ولی از دلم بیرون کردم چون میدونستم که در صورت کوتاه اومدن بعد از به هم رسیدن و فروکش کردن هیجانات اختلافات عقیده ای گل میکنه و ارامشو از زندگیم میگیره .
بعد از دو سه ماه قطع رابطه اس داد که ببخشید و تقصیر من بود ولی دیگه کار از کار گذشته بود و من تصمیمم رو دربارش گرفته بودم .
حالا سوالم اینه که ان شاء الله تا یه چند وقت دیگه میرم خواستگاری به دختری که به خواستگاریش میرم اینارو بگم یا نه؟
اخه متاسفانه چند وقت پیش شنیدم که مادر دختره توی مهمونی گفته بود که حمید اومده خواستگاری دخترم اما ما جواب رد دادیم اگه ازدواج کردم و به گوش همسرم رسوندش چی؟ بخدا من خواستگاری نرفتم یه ابراز علاقه بوده که بعدا فهمیدیم به درد هم نمیخوریم .
یه موضوع دیگه هم اینه که به دلیل ابراز علاقه و دوست داشتن، احساساتم دست خورده و از این بابت خیلی ناراحتم حس میکنم در حق همسر آیندم ظلم کردم اون همه احساس و عشق حق همسر ایندم بودش نه اون دختر .
هر چند که تو آینده هیچی از نظر محبت فداکاری عشق و.... براش از جونم مایه میذارم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

سه سال از ازدواج من میگذره و به دلایلی که در ادامه میگم فکر میکنم اصلا من چرا با این اقا ازدواج کردم؟ پدر من چند سال قبل از ازدواجم فوت کردن... فکر میکنم مادرم میترسید یه دختر جوون تو خونه داشته باشه منو به سمت ازدواج هل داد!!!

هر خواستگاری تو این مدت برام اومد .مادرم با استناد به معرفی کننده میگفت این ها ادم های خوبی هستند!!! که خوشبختانه چند مورد اول رفتن و نیامدن دیگه. اگر هم میامدن من جوابم منفی بود اصلا دلم نمیخواست ازدواج کنم...

تا اینکه یکی از اشنایان که خیلی دوست داشت منو ، و دلش میخواست زودتر هم ازدواج کنم و دو سه تا خواستگار معرفی کرده بود ،خانواده ای رو معرفی کرد که عیبی نمیشد روشون گذاشت تا مادرمو از اصرار هاش برای جواب مثبت منع کرد.

ولی اون موقع یه مشاور بهم گفت شما شهری هستی... بین اخلاق و رفتار و طرز پوشش این خانواده چطوره!؟ روستایی ان؟ یا نه !! منم گفتم با لهجه که حرف نمیزدن و لباس مرتبی هم پوشیده بودن! در ضمن مادر من سعی نکرده بود از این موارد سر در بیاره از نظر ایشون همین که یه شخص مطمئن! این خانواده رو به ما معرفی کرده بس بود...

مثلا خانواده شوهرم یه وقتایی در سال نذری میدن ... خب مادرم میبایست بهشون میگفت ما چند ماهی وقت میخوایم... تو این مدت میامد با خواهرم میرفت تو مراسماشون شرکت میکرد ببینه اخلاق و رفتارشون چجوریه؟

اما این کارو برای من نکرد. من هم طی صحبتایی که با اون اقا داشتم متوجه شدم شخصیت مستقلی داره وابسته پدرش نیست و بچه ننه هم نبود...

  • ۰
  • ۰

سلام

من یه دختر ۲۶ ساله هستم و سه ماه دیگه ازدواج میکنم. نامزدم پسر خوبیه، همه چی بینمون خوبه، براش احترام قائلم، دوسش دارم آدم زحمت کش و پاکیه. برخلاف خودم. من مشکلی که دارم اینه که وقتی ۲۲ سالم بود و دانشجو یه شهر دیگه بودم عاشق پسری از دانشگاه که همشهری خودم بود شدم، من تو یه شهر کوچیک زندگی میکنم که اصالت حرف اول رو میزنه اینجا.

من دختر یکی از خانواده های اصیل این شهر و قومیت خودم هستم که برای همه خاندان من محترمن، اما اون پسر از خانواده ی بود که نقطه مقابل من بود، من اهمیت نمیدادم اونقد دچار عشقش شده بودم که متوجه ضعف های شخصیتی و اخلاقی خودش و خانوادش نبودم، بگذریم که چه مسائل ناجور و سختی رو پشت سرگذاشتم و براش حتی از طرف خانواده های خودم تهدید به مرگ هم شدم و دست نکشیدم و اون با بزرگترین ظلمی که بهم کرد جواب تمام علاقه و عشقمو داد.

تجربه ی بزرگی بود که بهای سنگینی براش دادم، حدود سه سال افسرده بودم، اما نذاشتم کسی متوجه بشه خانوادم قدغن کرده بودن حتی بخوام کوچکترین ناراحتی براش داشته باشم. من حتی به خاطرش طرد شدم و دوباره قبولم کردن اما مادرم تا چهار سال بعدش ازم متنفر بود و باهام حرف نمیزد.

خیلی سخت او سال ها رو پشت سر گذاشتم، هیچ خواستگاری رو قبول نکردم.عاشق کسی نشدم، هیچ حسی تو‌ وجودم نبود.کسی به چشمم نمیومد،ظلمی که در حقم کرده بود اونقد برام سنگینه که الانم یادش میفتم گریم میگیره، خیلی بی لیاقت بود.

امروز من نامزد خوبی دارم، مهربونه، منو تو محبت غرق میکنه اما من این همه احساس ندارم ، کم دلتنگش میشم. زیاد بهش فکر نمیکنم، خانواده خودم میگن تو حتی خودتم دوست نداری. من بعد از اون جریان عوض شدم، تنوع طلب و پسرباز، من ظاهر زیبا و جذابی دارم جذب کردن جنس مخالف برام کار راحتیه، یه چیزی در درونم از بین رفته ،شرم و حیا و اعتقاد به عشق و تعهد در وجودم نیست، میترسم نتونم فردا تو زندگی مشترکم متعهد بمونم.

احساس میکنم هیچکس ارزش وفاداری رو نداره.الان نامزدم اما با پسر داییم هم دوستم. من اینجوری نبودم، نمیدونم باید چیکار کنم که خودمو کنترل کنم،اینم بگم من رابطه جنسی با کسی برقرار نمیکنم چون تمایل جنسی ندارم و چون کسی برام ارزششو نداره البته به جز نامزدم که حس احترام زیادی براش دارم،اونقد بد بودم که بدونم نامزدم واقعا پاکه برای همین ازتون میخام کمکم کنید و بهم بگید چطور خودمو کنترل کنم؟ این حقه نامزدم نیست.

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری 11 ساله دارم که به تازگی درباره مسائل جنسی بهش اطلاعات دادم خیلی کم . از وقتی بهش گفتم دخترا بکارت دارن و برای چیه بیرون نمیاد ! فقط با من میاد ! تو خونه از برادرش میترسه .از همه پسرا میترسه ....

بیرون رفتنی و تو جمعی که پسرا هستن یک دستشو میده به من و دست دیگه شو میذاره رو التش !!!

باعث خجالت شده... همه میگن چرا اینکارو میکنی ....میگه میترسم ...مامان این جور گفته ... اومدم بهش گفتم دیگه این جوری هاهم نیست .... ولی به حرفم گوش نمیده همیشه یه دستش رو التشه !!!! چه رفتاری بکنم تا این کارشو ترک کنه !!
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام خدمت دوستان عزیز

آیا شما به عاشق شدن با یه نگاه اعتقاد دارین؟ من تا قبل از این ماجرایی که برام پیش اومد به این حرف اعتقاد نداشتم و اصلا بر این باور بودم که ازدواج جلوی پیشرفت ادمو میگیره و چرا آدم باید با ازدواج یکسری مسئولیت های جدید رو بر عهده بگیره و مشکلات زندگیشو بیشتر کنه؟ همین طوریشم با افزایش سن آدم مشکلات و دل مشغولی هاش بیشتر میشه  و خیلی از کارهایی که میخواد انجام بده رو نمیتونه انجام بده و بعدا که پیر شد اون میمونه و کلی حسرت کارهایی که میخواسته تو جونی انجام بده و نداده! ولی.....

ماجرای من از روزی شروع میشه که تو دانشگاه تو یک نگاه به یه دختر علاقمند شدم همیشه صحنه ی اولین نگاهم رو بهش یادمه و من تقریبا هر هفته دو سه بار میدیدمش!

اصلا باورم نمیشه که عاشق شده باشم! حالا میخوام بدونم این حسم واقعا عشقه ؟ اینم بگم یه اون دختر هم رشته ایم نیست و تا حالا مستقیم هم باهاش حرف نزدم و این که تو راه دانشگاه می دیدمش فقط صبح و عصرا و چهره ی خیلی زیبا و ..... نداره معمولیه ،برای همین کمتر احتمال میدم حس شهوت داشته باشم بهش چون کلا من به دخترا نگاه نمیکنم .

حتی اگه چهره یه دختری رو ببینم ، بصورت اتفاقی هست و امکان نداره که دفعه بعد ببینمش بشناسمش  چون عادت ندارم رو چهره و اندام دخترا متمرکز بشم . اما از اون وقتی که دیدمش اون دختر رو احساس میکنم یه کمبودی تو زندگی دارم که با اون جبران میشه ،یه حس جدیده ، حالا دیدم به زندگی تغییر کرده .اینم بگم یه حالا اعتقاد دارم عشق با یه نگاه شروع میشه ولی باید با  عقل پیش بره ! و این که گاهی که میخوام کار اشتباهی یا گناهی انجام بده چهره اون میاد تو ذهنم و من اون کار رو انجام نمیدم!

حالا بعد از سه سال از اون ماجرا هنوز ذهنم درگیره ، واقعا این چه حسیه ؟ هر هفته به خودم میگم امروز ازش میرم خواستگاری میکنم ولی نمیدونم چرا نمیشه ! من از دانشگاه  به تازگی فارق التحصیل شدم ولی اون هنوز نه،  دورا دور تونستم رشته ای که میخونه رو بفهمم حتی یک روز رفتم دانشگاه و کلاسی که تو اون روز میره رو پیدا کردم ولی یه ترسی همیشه باهامه که نکنه این عشق یک طرفه باشه یا این که نامزد داشته باشه و... امکان داره این ترم اخری باشه که تو این دانشگاهه و من دیگه اونو نبینم و این که چجوری بهش پیشنهاد بدم و نکنه دیدگاه های ماباهم متفاوت باشه

آیا میتونم بهش پیشنهاد آشنایی بدم و دیدگاه هاشو بفهمم وچند جلسه باهاش صحبت کنم وبعد اگر مناسب بود خانواده رو در جریان قراربدم

و حالا موقعیت مناسبی هست با توجه به نزدیکی امتحانات دانشگاهش ؟میترسم به امتحاناش لطمه بخوره!

چیکار کنم ؟

ببخشید که طولانی شده پیشا پیش تشکر میکنم از دوستانی که نظر میدن!

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من زنی هستم 36 ساله و استاد دانشگاه . مدتی است به یکی از دانشجویان خودم علاقه مند شده ام که حدود 25 سال سن دارند . حدود دو سه سالی که در ترم های مختلف ایشان با من درس داشتند شناخت بنده از ایشان بیشتر شده .

من حدود پنج سالی است که از شوهر قبلیم جدا شدم و تنها زندگی میکنم . میخواهم صادق باشم هم احساس تنهایی شدید و هم نیاز شدید جنسی خیلی مرا ازار میدهد .

اما باور کنید اینها تنها دلایل من برای ازدواج نیستند نه . عرض کردم من 36 ساله هستم و بچه نیستم که چشم بسته وارد یک زندگی جدید شوم با توجه به انکه یک بار تجربه داشته ام .

از جهات مختلف و شخصیت ایشان مناسب بنده هستند . اما حال نمیدانم چه طور این مسئله را به ایشان مطرح کنم . این را هم عرض کنم طی بعضی صحنه ها که خود شاهد بوده یا از سایر دانشجویان دخترم شنیدم ایشان ازدواج با خانومی بزرگتر از خود را اشکالی در ان نمی ببینند و خودشان گفته اند که مادرشان چند سالی از پدرشان بزرگتر بوده . از این جهت خیالم راحت است . لطفا خواهران گرامی کمکم کنند . چه طور علاقه خودم را به ایشان ابراز کنم .

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
اول از همه عذرخواهی میکنم بخاطر متن طولانیم دوم از تمام کاربرای این سایت خواهش میکنم شده 5 دقیقه وقت بذارن و نوشته امو مطالعه کنن اگر راهنماییم کنین بشدت ممنونتونم نخواستین هم حداقل از تجربه ی من درس بگیرین خواهش میکنم حتما مطالعه بفرمایید .

من دخترم 18 ساله. سوم راهنمایی بودم یه پسر از فامیل بهم ابراز علاقه کرد با تلفن عمومی باهم حرف میزدیم قهر کردیم من اون موقع خیلی بچه بودم حرفایی هم که بهش میگفتم همونایی بود که به دوستام که همجنسم هستن میگفتم بچه بودم .

بعد از اون یکی از پسرای فامیل بشدت ابراز علاقه میکرد بهم من اصلا توجهی بهش نداشتم تا اینکه با تموم کردن حرف زدنم با اون پسر اولی حس نخواستن کردم همش گریه میکردم که من چمه چرا گفت نمیخوامت و...

اون فقط حرف میزد من فقط ساکت بودم و به اون پسر اولی که اون موقع فکر میکردم عاشقشم فکر میکردم کم کم از فکرش در اومدم و سعی کردم شکستمو پنهون کنم و به پسر دومی روی خوش نشون دادم خانواده اش در جریان بودن که منو میخواد و با خانواده ام صحبت کردن و بابام موافقت نکرد منم ولش کردم.

یادمه از سوم راهنمایی تا دوم دبیرستان فقط گریه میکردم همش خودمو سرزنش میکردم که چرا خطا کردم چرا اونم نه یه پسر دوتا پسر من تو فامیل به دختر محجوب و خوب و سر سنگین معروفم و اصلا بعد از اون خطایی که سوم راهنمایی کردم که خودمو خدام و چن تایی از ادمای اطرافم بخاطر دهن لقیو بچه بودنم از فهمیدن سعی کردم مث یه دختر عاقل و بزرگ شده برخورد کنم و دیگه بشدت اخمو شدم این ناخوداگاه دیواری شد که هر کسی اجازه ورود نداشته باشه.

بخدا من بچه بودم دقیقا همون برخورد و حرفایی که با دوستام داشتم با اونام داشتم انگار دوسته همجنسم بودن نه چیزه دیگه ای فقط به اون پسر اولی علاقه هم داشتم

  • ۰
  • ۰

سلام

من 18 سالمه از سن کم خود ارضایی میکردم اما الان ترک کردم . خوش حالم ترک کردم اما چند تا چیز اذیتم میکنه :

1_من پوست صورتم خیلی بد شده اعضای صورتم خوبه ولی پوستم انقدر بد شده مثل ( گودی و پف بیش از حد ، جوش های خیلی زیاد ف کدر بودن صورتم و.....) اینا باعث میشه فک کنم همون دختر کثیف و گناه کار قبلم و خیلیییی دیوونم میکنه چون من خودم باعث اون کار بودم و هر روز خودمو لعنت میکنم که این کارو کردم

2_با این که نماز و دعا زیاد میخونم اما احساس میکنم هنوز خدا منو نبخشیده اخه همه چیز مثل قبله و حتی گاهی بدتر ، مگه نمیگن بهترین زمان توبه نوجوانی است و خدا توبه کنندگان و دوس داره پس چرا من هیچ چیزی حس نمیکنم ؟

حس میکنم منو نمیبینه با این که زیاد باهاش حرف میزنم اما احساس میکنم دوستم نداره و هنوز منو نبخشیده من الان دو هفته ترک کردم و خیلی تو این دو هفته دعا و نماز خوندم دوس دارم یه امیدی بهم داده شه دلسرد نشم :( اینم بگم من تو سال هایی که این گناه کبیره رو انجام میدادم رنج زیادی کشیدم یعنی همون جزای کارمم دیدم یعنی نمیخواد تموم شه؟
  • یه دوست