خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰
سلام
خواهش میکنم راهنماییم کنید
از یه دختر خانوم خواستگاری خانوادگی کردم و اون خیلی به دلم نشسته ، توی تحقیق یکی از همکلاسی هاش گفتش که اون دوس پسر داشته ، منم تو زندکیم اصلا به هیچ دختری نگاه نکردم و اون اولیشه .
شما خودتونو بزارید جای من . چیکار میکردید؟ اگه دختره به دلتون نشسته باشه چی ؟ نمیدونم چیکار کنم از یه طرف ازش خوشم اومده از طرف دیگه از چشام افتاده .
تو رو خدا راهنماییم کنید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلاممن یه زن 20 ساله هستم سه ساله ازدواج کردم عاشقانه همسرمو ستایش میکردم .... ایشون هم منو خیلی دوست داشت با تمام اختلاف نظرها و بحثامون حاضر نبودیم از هم دور باشیم....

ابان سال گذشته خدا بهمون یه فززند پسر داد که الان شیش ماهشه.... از روزی که پسرم به دنیا اومد به خاطر توجهی که نیاز داشت مجبور شدم بهش بیشتر برسم به همسرمم میرسیدم ولی نه اونطوری که باید و شاید .
من مجبور بودم شب تا صبح بیدار بمونم و این برام خیلی سخت بود... زندگی روال خودشو طی میکرد ولی فاصله بین ما بیشتر میشد هر روز بیشتر از روز قبل ....
تا جایی که رابطه جنسیمون به هفته ای یک بار بعد ده روز یک بار و حالا دو هفته یکبار رسیده.... جای خوابمون کاملا جدا شده و تو دو تا اتاق جداگانه میخوابیم....
اصولا جدا از هم غذا میخوریم و بیشتر اوقات سر چیزای مسخره با هم قهریم و حتی گاهی میشه که هفته ها با هم حرف نمیزنیم......
در صورتی که روزی حتی طاقت نداشتیم یک ساعت دور از هم بمونیم حالا توجه هر دومون معطوف بچه شده ... وقتی خونست انقدر بهم بی محلی میکنیم که دعا میکنم خونه نیاد و پیش دوستاش بمونه.....
من زن مغروریم و کمی زود رنج ولی این شرایط برام غیر قابل تحمله و  از طرفی دلم میخواد زندگیمو نجات بدم .
خواهش میکنم شما کمکم کنید واقعا مستاصل شدم.... حس میکم دیگه همسرم هم بهم کششی نداره😕 چیکار باید بکنم ؟
ایشون هم 29 سالشه شرایط کاریه سختی دارن و وضع مالیه نسبتا خوب😕
خواهشا کمکم کنید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دوستان عزیز 2 تا سوال کاملاً بی ربط به هم دارم که میخوام هر کسی چه به حسب تجربه شخصی خودش چه به حسب شنیده هاش و ... بهش جواب بده:

1- زوجینی که چند سال از ازدواجشون میگذره و تازه در ماه های اولیه یا سال های اولیه ازدواج نیستن و خودشون هنوز نخواستن بچه دار بشن نه اینکه اقدام کرده باشن اما خدا نخواسته باشه و مثلاً یه سری مشکلات پزشکی مانع از بچه دار شدن شده باشه .

اونایی که خودشون نخواستن چه دلایلی میتونه داشته باشه که نخواستن بچه دار بشن اونم بعد چند سال؟ البته بجز دلیل اقتصادی و وضعیت مالی که یکی بگه وضعیت مالی من کفاف اداره بچه رو نمیده بغیر از اون دیگه چه دلایلی هست؟

2- تو این دوره زمونه که خیلی از مردم تو آپارتمانای 50 60 متری حداکثر زندگی میکنن که فوقش یه دونه اتاق داره چطور زوجین با هم رابطه برقرار میکنن که کسی نفهمه؟ مخصوصاً زمانی که بچه هم داشته باشن و بچه هم به سنی رسیده باشه که به قول معروف سر و گوشش بجنبه و تا حدودی این چیزا رو متوجه بشه.

وقتی تو روایت داریم حتی اگه طفل شیرخواره که هیچ چی نمیفهمه صدای نفس کشیدن زن و مرد رو حین رابطه بشنوه این اثرات تکوینی بدی روش ممکنه بذاره اون وقت اگه یه بچه 7 8 ساله یا حتی بالاتر تو خونه باشه چی کار میشه کرد که اون نفهمه ؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

حقیقتش الآن که دارم اینها رو مینویسم خیلی ناراحتم.. اونقدر که اگه دم دستم یه عالم قرص باشه حاضرم بخورمشون تا بمیرم ولی حیف که هر چه قرصه از جلو دستم برداشتن.

من دختری 27 ساله هستم. که هیچ خواستگاری ندارم و به خاطر یه سری مشکلات و بیماری هایی که دارم کمتر کسی حاضر میشه باهام ازدواج کنه.

من از چند ماه پیش وارد شبکه تلگرام شدم و تو اونجا یه پسری برام پیغام گذاشت و باهاش شروع به چت کردم. اوایل فقط حرفهای معمولی و روزمره میزدیم ولی کم کم خودش حرفهای س.ک.سی رو پیش کشید و از من خواست که عکس های بی حجاب از خودم و اون قسمتهای بدنم براش بفرستم.

من قبول نکردم ولی اون میگفت که دوست پسرمه و همه دخترا برای دوست پسراشون از اینکارا میکنن و من اگه براش عکس نفرستم خیلی امل و عقب مونده ام.

راستش منم با خودم گفتم من که قراره تا آخر عمرم مجرد و تنها بمونم و بهترین دوستامم همه عروسی کرده بودن و خیلی تنها بودم...

واقعا دلم میخواست که یه پسر هم منو ببینه و ازم خوشش بیاد. منه دیوونه احمق هم براش عکسهامو فرستادم. وقتی عکسهامو دید کلی ذوق کرد و بهم گفت که تو خیلی خوشگلی و دوست دارم از نزدیک ببینمت و بعد از اون هر شب که باهم حرف میزدیم کلی برام نقشه میکشید که باید هر طور شده همدیگه رو ببینیم و ازم عکس های بیشتری میخواست.منم بهش میدادم...

تا اینکه همین یک هفته پیش بعد از دیدن آخرین عکسهام نظرش عوض شد و گفت به نظرم هیکل خوبی نداری و تو جنـ... ای که عکسهاتو واسه من فرستادی.

و من از هیچ دختری تا حالا این خواسته رو نداشتم...و گفت بهتره تمومش کنیم و بلاکم کرد و بعد از اون هر چی اس ام اس براش زدم جواب نداد و فقط یه بار گفت که اس ام اس هامم بلاک کرده و حوصله شنیدن زر زرهای منو نداره....

اینها رو ننوشتم که تو سرم بکوبین و بگین حقته. شما هیچکدومتون از بدبختی هایی که من تو زندگیم کشیدم خبر ندارین. شاید شما هم اگه جای من بودین بدتر از من میشدین. فقط خواستم درس عبرتی باشه برای شماها و اگه میتونین فقط یه خرده دلداریم بدین. یه خرده که آروم بشم.

واقعا دیگه تحمل هیچیییی و ندارم. خیلی ناراحتم. اگه میشد ازش انتقام بگیرم تا دیگه با هیچ دختری این کارها رو نکنه خیلی خوب بود ولی میدونم کاری از دستم ساخته نیست...

میخواستم تلگراممو حذف کنم تا برای همیشه راحت بشم از این همه عذاب ولی میترسم بعدا علیه ام کاری بکنه و هیچ مدرکی از چت هایی که با هم کردیم نداشته باشم...
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰


سلام

امروز 29 روزه که پاک هستم .

از مزایای ترک  این گناه اینه که نسبت به گذشته خیلی کمتر احساس گناه می کنم  ، اراده ام برای مقاومت کردن در برابر گناهان جنسی خیلی زیاد شده ( خ.ا ، فیلم و عکس دیدن و چشم چرانی و ... ) ، امیدم به زندگی دنیا و آخرت خیلی بیشتر شده ( مثل قبل فکر نمی کنم که نه دنیا دارم نه آخرت) ،‌ امیدم به خدا بیشتر شده و راحت می تونم با خدا درد و دل کنم یا حرف بزنم!

اوایل ترک مثل این بود که به انجام این کار نیاز دارم و وقتی شرایط پاسخ دادن بهش راحت می شد دیگه نمی تونستم در برابر این نیاز مقاومت و سرکوبش کنم ولی الان که مدت تقریبا زیادی می گذره دیگه احساس کاذب نیاز به خ.ا ندارم و احساسم نسبت به نیاز جنسی خیلی  کمتر شده و حتی وقتی تو موقعیت انجامش هم قرار می گیرم وسوسه انجام دادنش سراغم نمیاد!

هر چند نیاز جنسی همچنان سرجاشه و اگه خودم رو سفت نگیرم ممکنه بازم تحریک بشم ولی نسبت به اون زمان الان حس می کنم اراده ی بیشتری روی کارهای خودم و بخصوص چشم هام که مرکز تحریک هست پیدا کردم و قدرت بیشتری دارم که به تصاویر تحریک کننده نگاه نکنم !

 از گنه دم به دمم آتش طوفنده شدم
هم شدم از توبه خجل هم ز تو شرمنده شدم
صاحب من ! خالق من ! داور من ! یاور من!
حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم


...............................................................

سلام

پسری هستم 25 ساله . 10 سالی می شه که دارم تلاش می کنم خ.ا را ترک کنم ولی موفق نمی شم . 10 سال دارم هر بار با خدا عهد می بندم که دیگه تکرارش نمی کنم ولی بازم عهدم را می شکنم .

بعضی موقع ها موفق شدم تا نزدیک دو هفته هم دووم بیارم ولی بازم گند می زنم و روز از نو روزی از نو . من اهل زیاده خواهی نیستم و بزرگترین آرزویی که داشتم این بود که بتونم تو دوران جوونیم پاک زندگی کنم که اونم از دست دادم .

بعضی موقع ها شیطان وسوسه می کنه که تو نمی تونی این گناه را ترک کنی پس بهتره باهاش کنار بیایی ولی نمی خوام با این گناه کثیف زندگی کنم . از طرفی هم ممکنه تا پنج سال دیگه یا حتی بیشتر نتونم ازدواج کنم نمی خوام چند ساله دیگه هم گرفتار این عمل کثیف باشم .
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری مجرد هستم که البته از نظر ظاهری زیبا نیستم. متاسفانه برخی از مطالبی که بعضی از آقایون درباره همسراشون میگن باعث شده من به شدت از ازدواج و مرد ها دلزده بشم و فکر می کنم برای آقایون مهمترین مساله ظاهر زنشونه . برای مثال این جملات:

1. زن من سبزست و من موقع ازدواج رنگشو دوس داشتم ولی الآن حس میکنم زن سفید بیشتر از نظر ج.ن.س.ی ارضام میکنه.

2. از قیافه زنم چندشم میشه و بعد از چند سال هنوز بهش علاقه ندارم با این که خیلی خوش اخلاق و مهربونه.

3. سینه های زنم خیلی کوچیکه و من با دیدن زن های دیگه حسرت میخورم.

4. زنم خیلی زشته. نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که گرفتار همچین موجودی شدم. چرا من نباید یه زن جذاب داشته باشم.

5. آلت همسرم زشته و من دوس ندارم باهاش رابطه داشته باشم.

همه این نظرات که توی اینترنت و سایت های همدردی (!) هست باعث شده که نسبت به همه مرد ها بی اعتماد باشم و البته به خاطر ظاهر نه چندان زیبام از ازدواج میترسم.

چون این نظرات نشون میده هر چقدر هم از نظر باطنی عالی باشی باز هم بعضی مرد ها هیکل و قیافه رو ارجح میدونن و از کجا معلوم که بعد از ازدواج همسرم شروع به ایراد گرفتن از قیافه و هیکلم نکنه؟

جالب اینجاست که همه هم میگن زنمون قبل از ازدواج مارو گول زد! یا مثلا بی لباس ندیده بودمش نمیدونستم اینطوریه! من به شخصه هم سبزم، هم دماغم بزرگه، هم لبام بی ریخته هم هیکلم داغونه! قیافم هم اصلا ظرافت دخترونه نداره!خواستگارم دارم!

حالا اگه من به طرف جواب مثبت بدم فردا نمیاد بگه تو آرایش داشتی منو گول زدی؟! یا مثلا فکر میکردم بعد از ازدواج بهت علاقه مند میشم اما نشدم؟ به خاطر رسم ازدواج سنتی هم که بین ما ایرانیا هست معمولا خواستگارا با عشق نمیان جلو که بگم چشماشو روی عیب هام میبنده. من باید چیکار کنم؟!
و البته از خانوما تقاضا دارم اگه جواب میدین از  جمله :" وا خدا شانس بده! من خیلی خوشگلم یدونه خواستگارم نداشتم!" شدیدا بپرهیزید که جفت پا میام تو صورتتون!

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
نمیخوام بگین دوستی قبل ازدواج خوبه یا نه؟ خانواده هامون درجریانن و تا تابستون عقد میکنیم .

سوال من اینه:

این آقا از آبان تا 11 فروردین از من بی خبر بود چون من لج کردم خطمو خاموش کردم ولی شماره خونمونو و شماره مامانمو داشت و میتونست زنگ بزنه اما نزد .

11 ام که sms داد تا چند روز دعوا داشتیم چون خیلی ناراحت بود از دستم که چرا یه بار ازش خبر نگرفتم .

قبل خاموش کردنم گفت بخاطر درست نمیخوام مزاحمت باشم هفته یا 2 هفته یکبار از هم خبر بگیریم منم لج کردم کلا چند ماه بی خبر موندیم؛ خلاصه بعد اینکه سر و کلش پیدا شد گفت تو این مدت هر شب تو این فکر بودم که چرا زدی زیر همه چی، چرا بیخیال شدی ؟

من فکر میکردم کلا بیخیال شده اما بخاطر مراسم فوت یکی از فامیلامون که به اون ربطی نداشت اومده بود منو ببینه ولی من سر به ندیدن زدم، یا تو همین عید توی عروسی همش منو زیر نظر داشت و نزدیکم مینشست در صورتی که اصلا نگاش نکردم، اینم مطمئنم با کسی غیر من نیست .

از 11 ام ما یه هفته اس دادیم بعد یه هفته دوباره گفت امتحاناتت شروع میشه نمیخوام بخاطر من از درسات بیفتی و خانوادت بهت حرفی بزنن منم گفتم باشه گفت سه ماه؟ دوریت برام سخته در ارتباط باشیم نمیتونی؟ دوباره گفت فکر کن من اون حرفو نزدم تو دوس داری باشیم تا امتحاناتت؟

منم گفتم برام فرقی نمیکنه. گف کنارت میمونم منم طبق معمول لج کردم گفتم نیازی به ترحم ندارم بمیری هم سر حرف اولت میمونم تا بعد امتحانام. اونم گف خواستم نظرتو بدونم باشه تا بعد...

حالا سوال من اینه؟ عاشق میتونه دوری از معشوق رو تحمل کنه؟ ویژگی های خوب زیاد داره این یکی آزارم میده

چون کلا کم رابطه داریم میترسم بعد عقد هم بی تفاوت باشه و سرد ، خواهشا کمکم کنید این فکر که دوستم نداره مثل خوره افتاده به جونم...
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام خدمت دوستان گرامی

خانمی هستم که یک ساله ازدواج کردم، سنم نزدیک به ۳۰ و سن همسرم نزدیک به ۳۲ هست. ما در دوران عقد و زندگی مشترک، دعواهای زیادی به خاطر دخالت های خانواده ایشون داشتیم. و خانوادشون به طور غیر مستقیم و مستقیم  آزار و اذیت های زیادی به من روا داشتن و همش هم میگن ما دلسوز شماییم و همه کارهامون از روی عشق  و محبت هست .

من دچار مشکلات روحی شدیدی شدم و مدام ذهنم درگیر اون خاطرات تلخی هست که خانواده همسرم باعثش شدن، و نه تنها هیچ کدوم از اشتباهاتشون رو قبول ندارن بلکه معتقدن خیلی هم به من محبت کردن. حالا این فکر و خیالا واقعا منو مریض کرده .

از طرفی خانواده همسرم هستن نمی تونم و نمی خوام که قطع ارتباط باشم چون همسرم اذیت میشه، از طرفی هر چقدر بد باشن پدر و مادرن .

میخوام راهنماییم کنید لطفا که چطور میتونم فراموش کنم گذشته رو؟  چون هر بار که محبت آمیز باهاشون صحبت میکنم یا کاری براشون انجام میدم یاد کارهاشون میفتم و از ته دل ازشون متنفر میشم .

طوری شده که حتی صحبت کردن باهاشون برام یک شکنجه ی بزرگ هست
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام به همه
خانمی بیست و چهار ساله هستم. تقریبا یکسال و نیم هستش که ازدواج کردم . همسرمو خیلی دوست دارم. اونم همینطور.. کاملا از عشق و علاقش به خودم مطمعنم چون ابراز میکنه و دلی شک ندارم ..
مشکلم اینه من ادم به شدت لمسی هستم. مثلا قبل تر ها هم حتما علاقه مو به پدرم مادرم و با بغل و ماچ و بوسه بیشتر بغل نشون میدم
یعنی عین یه چسب بهشون میچسبیدم الان که متاهل شدم همسرمم این خصلتم و دوست داره و میدونه از محبتمه ولی همشمم بهم میگفت وای خدا چقد چسبی:-) منم ناراحت نمیشدم.. ولی میگه جدیدا که من ظرفیت ندارم و چسبیدن های تو باعث سکس هر روزمون میشه و داره لذت سکس رو از من میگیره .
بهم میگه تو رو خدا محبتتو از من کم نکن ولی لمس و تماسو به شدت . بذار هفته ای دو سه بار.. حرفش منطقیه میدونم.. ولی نمیدونید چقدر غصه ام گرفت.. شاید باورتون نشه چون منو ندیدید و نمیشناسید.. من اگه نچسبم میمیرم:' ( باور کنید جدی میگم:'(
اصلا تخص میشم.. عبوس میشم.. اصلا انگار از محبتا فقط لمسیشو بلدم..
نمیدونم چه جوری خودمو اصلاح کنم چون میترسم محبت زیادم همسرمو زده کته.. میخوام خودمو اصلاح کنم.. دارم احساس میکنم دارم خودمو تحمیل میکنم.. چون ادم مغروریم هستم بهم برخورده.. اگه این سبکی محبت نکنم چه کار کنم؟
میگه مهربونیتو کم نکن .. تماس لمسیتو کم کن.. راستم میگها.. ولی من یا افراطم یا تفریط.. اصلا تعادل ندارم..
چجوری میتونم محبتمو غیر تماس بدنی و بغل های  مکرر به همسرم نشون بدم منی که کل عمرو اینجوری محبت کردم و دیدم.. چه جوری میتونم متعادل باشم عین همه و همسرو دلزدش نکنم؟ چجوری درست کنم خودمو عین یه چسب دو قلو اویزونش نباشم ولی از طرفی تخص هم نشم؟ چه جوری راضی کنم خودمو شب کنار همسرم دراز بکشم و تو بغلش نرم؟ چه جوری میشه چه جوری میتونم؟
روحم عذاب میکشه اینجوری محبت نبینم و اینجوری محبت نکنم:'(
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به همه ی خانواده برتری ها

من نه ماهه نامزدم .نامزدم هم بچه ی آخر خونواده شونه .که * تا خواهر و * تا برادرن . کلا همه شون هم *** خونه زندگی دارن. پدر شوهرم هم تازه فوت شدن. نامزدمم هم با مامانش میمونه...

ی مسئله ای برام پیش اومده. ما قرار بود که از اول تو حیاط مادر شوهرم خونه بسازیم به خاطر اینکه تنها نمونه و ...
حالا شوهرم میگه که دو تا راه دارم یا حیاط خودشون خونه میسازیم که اینجوری مادرشوهرم شب ها تو خونه خودش میخوابه یا اینکه یه کم دور میریم و شب ها شوهرم مادر شوهرمو میاره پیش خودمون ...
منم موندم کدومو قبول کنم؟

اگه قبول کنم تو خونه پدریش خونه درست کنه , خونه مامانم هم نزدیک هستیم راحت تر میشه برام ولی از یه طرف هم از حرف و حدیث و حرفای خاله زنکی پنج تا خواهرش میترسم که عید و تابستون میان . از یه طرف هم که تو ی حیاط با مادر شوهرم زندگی کنم و ...

اگه هم قبول کنم که مادر شوهرم شبا بیاد اینو هم دوس ندارم که هر شب مادر شوهرم بیاد خونه مون . من صبح ها میرم سر کار اون تا بیدار شه بره یا که بمونه...از ی طرف هم میترسم قبول کنم شبا بیاد اونم عادت کنه بگه کلا با شما میمونم ...

البته اینو هم بگم که سه ماه تابستون اکثرا خواهر شوهرام هستن زمستون ها هم اکثرا مادر شوهرم میره تهران. ولی خب بازم میترسم قبول کنم میگم شاید خوشش نیومد بره تهران یا خواهر شوهرام تابستونو نموندن ...

کلا هفت تا بچه ان نمیخوام مسئولیتش تنهایی بیفته گردن من و شوهرم. الان هم موندم بین دو راهی که بمونم حیاط پدریش با ساختمان مجزا و نزدیک مادر شوهرم یا یه کم دورتر بمونم و شبا مادر شوهرم بیاد پیشمون ...
ممنون میشم راهنمایی کنید
  • یه دوست