خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام
از خانومای سایت یه سوالی دارم. آقایون هم اگه دوست داشتن نظر بدن.

من از یه خانومی خوشم اومده و قرار گذاشتیم صحبت کنیم در مورد ازدواج . منتها یه چیزی منو نگران کرده.

من این خانومو همیشه از دور زیر نظر داشتم و به نظرم حجابشون کامل اومد ولی وقتی رو در رو با ایشون صحبت کردم متوجه شدم ایشون موهاشون مقداری کمی بیرونه، ساعد بند ندارن و مقدار خیلی کمی آرایش دارن. من الکی نمیخوام کاسه داغ تر از آش بشم ولی آیا همچین دختری راضی میشه همین یه مقدار رو درست کنه؟ یا من الکی دارم گیر میدم؟

دلیل گیر دادن من واسه اینه که از پیامبر سخنی بود که میگفتن دختر حتی یه تار موش نباید بیرون باشه.
لطفا خانوما در رابطه با واکنش احتمالی این دختر به تذکر من و بقیه ی دوستان اگه اطلاعات دینیشون بالاست در رابطه با احساس من راهنمایی بکنن.
من مطالب این سایت و سایت مرجع تقلیدم در مورد حجاب رو مطالعه کردم، ولی به جواب واضحی نرسیدم.

خیلی متشکر از پاسختون پیشاپیش.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختر ۱۶ ساله ای هستم که الان نزدیک به سه سال از دوران پریودم میگذره. تا الان دوره هام همیشه منظم بوده و رشد جنسیم هم نزدیک به چند وقتی هست که تموم شده ( منظورم جوش های صورت یا رشد سینه ست) اما دو سه ماهه اتفاقات عجیب غریبی افتاده.

اولیش اینکه دوره هام از ۲۶-۷ روز شده ۳۳-۴ روز. بعد اینکه قبلا ترشحاتم فقط مربوط میشد به چند روز مونده به شروع پریودم که اونم خیلی کم بود اما الان از یه روز بعد از پریودم شروع میشه تا یه روز قبل از پریودمم ادامه داره و به شدددت زیاد شده، طوری که مجبورم روزی چند بار لباس زیرمو عوض کنم و کارم شده بشور و بساب.

چون من با پدرم زندگی میکنم و قوم و خویشی هم نداریم (خانوم منظورمه) و نمیخوام پدرم متوجه بشه مجبورم تند تند بشورمشون. بعد از طرفی یکی از سینه هام یهو شروع کرد به سفت شدن و درد کردن در حدی که نوک انگشتم بهش میخورد و میخواستم لباسمو عوض کنم میمردم و زنده میشدم.

بعد یهویی (یعنی واقعا یهویی چون یه شب با همون درد خوابیدم فردا صبحش پا شدم دیدم...) دیدم که سینم دردش قطع شده و از اون حالت سفتی دراومده اما به طرز عجیبی سایزش بزرگ شده.

به حدی که در مقابل اون یکی سینه م کاملا قابل مقایسه ست و موقع پوشیدن لباس زیر دچار مشکل شدم، چون لباس زیرم هم اندازه هست و هم نیست! بعد الان دو سه روزیه که اون یکی سینه م هم شروع کرده به سفت و دردناک شدن درست مث همون قبلی...

در ضمن من نه با کسی ارتباط داشتم قبلا، نه اهل رمان یا فیلم خاصیم و نه قرص خاصی مصرف کردم ( آخه بعضی از بچه ها برای پریود نشدن تو ماه رمضون قرص میخورن منظورم اینه من مصرف نکردم که بگم عوارض اونه )...

سوالم اینه که آیا طبیعیه ؟ با توجه به اینکه رشدم تموم شده بود ؟ و اینکه اگه طبیعی نیست اما شما دلیلشو میدونین ( مثلا استرس زیادی یا مثلا بیماری خاصی یا ... ) ممکنه بگین چجوری میتونم درمانش کنم ؟

و اگه طبیعی نیست اما به نظر شما دلیل مشخصی نداره و باید حتما برم دکتر، اول اینکه چه دکتری باید برم ؟ دوم اینکه من درسته سال ها با پدرم زندگی میکنم و با هم صمیمی هستیم اما واقعا خجالت میکشم بشینم در مورد سایز و ترشحاتم باهاش حرف بزنم... لطفا راهنمایی کنین چجوری بهش بگم که ببرتم دکتر؟!

تو رو خدا کمکم کنین این دوره ی امتحانا اصلا تمرکز نداشتم رو درسم... شما هم به جای مامان من:( مرسی ازتون

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

تو نزدیکی بهتره که زوجین یه ملافه رو بدنشون بندازن یعنی حدیث در این مورد داریم حالا اگه اینکارو انجام بدن پس چه جوری میفهمن که چی شد ؟ کجا رفت؟ در مورد زفاف هم همینطور اگه ملافه رو بدنشون بکشن داماد از کجا میفهمه که آلتش رو کجا فرو کرده پس تکلیف چیه؟

ما ۲ ماهه ازدواج کردیم ولی همیشه سر این مسئله با شوهرم بحثم میشه البته اینم بگم که تمکین میکنما. دوست دارم فضای اتاق تاریک باشه و حداکثر یه شمع روشن باشه . دوس ندارم که عریان بشم حداقل تو معاشقه .

ولی شوهرم برعکس منه دوس داره اتاق روشن باشه و هر دومون کاملا عریان باشیم ولی من دوس ندارم .

مسئله اصلا خجالت نیس

ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
دختری 26 ساله هستم، یکسال قبل با همکارم نامزد شدم، کمتر از دو سال اختلاف سنی داریم، شرایط مالی خوبی داره و از طرف خانوادش حمایت می شه، حدود ماهی 4 تومن درامدشه که با توجه به سنش خیلی خوبه.
تو کارش کاملا ادم سخت کوش و با اخلاقیه و برخلاف سایر همکاران اصلا دنبال در رفتن از زیر مسئولیت نبوده و نیست، ظاهرش هم مقبوله، تو ارتباط با منم هیچ بد خلقی و بی مسئولیتی نداره.
یه مسئله که حتی قبل از زمانی که بهم پیشنهاد ازدواج بده ازارم می داد خجالتی بودنشه، اصلا ارتباط برقرار کردن بلد نیست، شوخی هاش بی مزه و از سر خجالته و همه متوجه میشن که تو جمع تحت فشاره، اصلا نمی تونه چشم تو چشم ارتباط برقرار کنه و سرش و تو ارتباط با همه می اندازه پایین، اصلا  نمی خوام سخت گیری کنم و الکی روش عیب بذارم.
این چیزی نیست که فقط من متوجهش باشم، نظر همه همینه که برخورد نامزدم غیر عادی و پر از شرم بی دلیله، گاهی اوقات موقع حرف زدن تو جمع به قدری تحت فشار قرار می گیره که باعت خجالت من پیش بقیه می شه، با اینکه بار علمی زیادی داره ولی این حالتش باعت شده کسی به حرفاش و شوخی هاش توجه نکنه، من دلم می خواد شوهرم پر اعتماد به نفس و قوی باشه و بهش افتخار کنم،.
 چند بار بهش گفتم برو پیش مشاور ولی خودش اصلا زیر بار نمی ره که حالتش طبیعی نیست، ما هنوز عقد نکردیم، گاهی اوقات تصمیم می گیرم نامزدی رو بهم بزنم ولی دلم براش می سوزه، امیدی هست که یه ادم خجالتی و معذب تبدیل بشه به یه ادم پراعتماد به نفش و قوی؟
اگر نه دلیلی برای ادامه دادن ندارم، راستش وابستگی و علاقه ای هم بهش ندارم و اگه تا الان کنارش موندم فقط و فقط از سر ترحم بوده.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به همگی

میخواستم راجع به سوالی مشورت بخوام از دوستان. دختری هستم که به تازگی خواستگاری برام اومده. فقط یک جلسه صحبت شده. یکی از دغدغه هایی که همیشه با منه عدم وفاداری زوج هایی هست که اطرافم زیاد دیدم...

مشکل من این هستش که دوست ندارم فقط بطور کلی گفته شه که یکی از اصل های من در زندگی وفاداریه!! ترجیح میدم که جزئی تر صحبت شه .

مثلا میتونم بگم که هر وقت مشکل لاینحلی پیش اومد (لاینحل) من جدایی رو ترجیح میدم تا اینکه بخوان رو بیارن به چیزهای غیر....

در هر مکان و زمانی که باشه چون تو این مورد اصلا بخشش ندارم و حس میکنم که کلا نابود میشم یا مثلا به این شکل عنوان کنم که هر عملی عکس العملی هم داره..؟؟..

قبل از اینکه پاسخ بدید دقت کنید که این حرفها واقعا اعتقاداتمه دوست ندارم که حتی تو سوال پرسیدنم محتاط و کلی گرا باشم...

و اینکه من واقعا برای زندگی آینده ام مطمئنم که 100% تلاشمو میکنم که خوب باشه و واقعا میترسم از بدی بعضی آدما...

میشه بهترین شکل پرسش ها در این زمینه رو بگید ؟

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰
سلام
دخترى 26 ساله هستم با شوهرم همسنم و تازه عقد کردم , دختر خاله اى دارم که 16 سالشه همزمان با من با پسر 30 ساله  عقد کرده, دختر خاله ام از من خوشگل تره, کلا خیلى خیلى خوشگله, شوهرش از شوهر من خیلى بى قیافه تره.
مامانم اینا گیر دادن با خانواده ى خاله اینا بریم سفر , من تازه عقد کردم مى ترسم شوهرم ببینه پسر 30 ساله با دختر 16 ساله که از زن خودش خوشگل ترم هست ازدواج کرده حس کنه ضرر کرده و فکرش خراب بشه.
از وقتى تو این وبلاگ کامنت ها رو مى خونم و مى بینم پسرا چقدر به ظاهر و تر و تازگى و این حرفها اهمیت مىدن دچار وسواس شدید شدم, به خدا دارم دیووونه مى شم, من و شوهرم هر دو فوق لیسانش داریم, من و از سه سال قبل دوست داشته, ولى وقتى حرفهاى ظاهر بینانه پسراى دیگه رو مى خونم مى ترسم واقعا, مى ترسم مقایسمون کنه, من دنبال امنیتم.
نمى خوام شوهرم و از دست بدم , نمى خوام فکر کنه  ضرر کرده که با دختر 12 ساله ازدواج نکرده, به قدرى این جور مطالب تو این سایت زیاد مطرح شده که گاهى فکر مى کنم اى کاش با مرد 40 ساله کور و کچل ازدواج مى کردم و احساس خطر نمى کردم.
دارم از وسواس داغون مى شم کمکم کنین. چطورى زندگى ام رو از خطر حفظ کنم؟ چطورى واسه شوهرم جذابتر از همه باشم؟ وقتى پسرى 35 ساله دنبال ازدواج با دختر 23 سالس, وقتى پسر 30 ساله با دختر 16 ساله ازدواج کرده, وقتى خانوم 35 ساله مىگه شوهرم به من مى گه دیگه جوان نیستى, مى ترسم خب, نگران مى شم,استرس مى گیرم.
شوهرم یه بار مى گفت قبل از اینکه با من اشنا بشه خانوادش دوست داشتن با دختر عمه اش که الان 18 سالشه ازدواج کنه, منظور خاصى نداشت, ولى فکر من و خراب کرد, چى کار کنم؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به اعضای خوب خانواده برتر
دوستان متاهل بگین با همسرتون چند سال تفاوت سنی دارین و آیا از این تفاوت سنی راضی هستین یا خیر و دلایلش رو هم عنوان کنید.

مثلا اگه تفاوت سنی 10 سال دارید بگید از این تفاوت سنی راضی هستید یا خیر و مزایا و معایبش رو بگید یا مثلا اگه همسن هستید به همین ترتیب جواب بدید. در مورد روحیات خودتون و همسرتون هم اگه یکم توضیح بدید خیلی خوبه .

هدف این پست اینه که مجردا بتونن بهتر برای ازدواج و انتخاب همسر تصمیم بگیرن . پیشاپیش از همه دوستانی که نظر میدن ممنونم .
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به خواهران و برادران دلسوزم

من و همسرم حدود 7 ماهی میشه که نامزدیم . یعنی عقد کردیم، شغل همسرم طوری هست که مجبوره برای مدت طولانی حدود یک یا دو ماه بره شهر دیگه یا حتی خارج ، مثلا این کاری که الآن داره در ماه پنج روز مرخصی داره و میتونه بیاد شهر خودمون،این مدت دوری ازش واقعا برام غیرقابل تحمل شده، نمیدونم بعد عروسی چطور میخوام تحمل کنم؟

البته بگم فعلا امکان کار در شهر خودمون براش وجود نداره و امکان اینکه من برم پیشش هم وجود نداره، شهرمون امکانات خیلی کمی داره تا امثال من بتونن با تفریح و کلاس های آموزشی سرشونو گرم کنند .

شاید این پست من بیشتر جنبه ی درد دل داشته باشه نمیدونم، به نظر شما چطور با این موضوع کنار بیام؟ وقتی به بعد عروسیمون فکر میکنم حس آن چنان خوبی پیدا نمیکنم .

وقتی قراره بازم اینقدر از هم دور باشیم،خیلی همدیگه رو دوست داریم، این سری آخر که میرفت هردومون شدیدا ناراحت بودیم ولی من مجبور بودم زیاد بروز ندم تا دلتنگی اون هم شدیدتر نشه.

ببخشید طولانی شد ولی دلم خیلی پره .

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من سر یه دو راهی تو زندگی اینده ام هستم . راستش من الان دانشجوی یه رشته ایی هستم که ماهیت تحقیقاتی داره و به رشته ام علاقه دارم و این رشته تا دکترا ادامه داره . مساله اینه که شرایط من طوری هستش که به نظرم باید حداقل تا  دکترا بی خیال ازدواج بشم . بیشترش از نظر مالی و شرایط شغل و اینا .

از طرفی من این توانایی را دارم که از ترم دیگه بتونم تغییر رشته بدم و یه رشته ایی را بخونم که زود تر بشه وارد بازار کار شد در ضمن تو شهر خودم هم باشم  و میتونم همزمان با درس کار هم انجام بدم ( یا حداقل تابستونا )  و بلافاصله بعد از تموم شدن درسم هم میتونم انشاء الله برم سر کار .

حالا  ایا باید بی خیال ازدواج بشم و وارد حال و هوای تحقیق و درس و مطالعه بشم و از این ظریق برای کشورم مفید باشم . یا رشته ای را شروع کنم که خیلی خاص نیست و یه زندگی معمولی و کار و ازدواج و ... .

از نظر علاقه من رشته خودم را دوست دارم  و از  خیلی از درس هاش لذت میبرم  اگر چه امیدی به درامد ندارم یا اگر هم  هست بعد از تموم شدن دکترا ان شاءالله ... خلاصه راه علم و دانش  هست
اون رشته کاربردی  از نظر علاقه تو اولویت دومم هست ولی خب عوضش میتونم سریع تر ازدواج کنم
 اینو را هم بگم که موقعیت هایی بوده که خیییلی خیییلی احساس میکردم که نیاز دارم که ازدواج کنم .
 ممنون میشم راهنمایی ام کنید
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

به نام خدا

سلام

من یه خانم زیر 30 سال هستم و مذهبی ، ما دو ساله که عروسی کردیم ، از همان اوایل ازدواج خانواده ی همسرم در رابطه با مسایل جنسی صحبت می کنند .

من خیلی خجالت می کشم و اصلا دوست ندارم در مورد روابط زناشوییم به کسی بگم حتی با مادر و خواهر خودم اصلا این مسایل رو مطرح نمی کنم .

اما خانواده ی همسرم هر وقت من رو میبینن  یا تماس تلفنی داریم از من سوال میپرسند ، مثلا شب ها تماس میگیرن . میگن شب حواست به شوهرت باشه نیازش برآورده کن ، یا میگن زود اقدام کن بچه بیارین ، یا میگن اوه شما  خونه اید  پس با هم رابطه دارید و ... .

یک نمونش  هم امروز که پدر شوهرم به همسرم گفت و بعدش به من که روز تعطیل و اینکه پس پسرم  رو نمیذاری  کارهاش  رو بکنه و ...

حتی مادر بزرگ همسرم هم دخالت میکنه . روابط من با شوهرم خیلی خوبه اما واکنش اون در مقابل حرف خانواده اش فقط لبخنده و اصلا جوری  نشون نمیده که ناراحت شده ، من واقعا خیلی ناراحت میشم .

اصلا دوست ندارم در مورد این مسائل صحبت بشه تو جمع حتی جلو دامادشون . بارها به شوهرم گفتم اما انگار اون هر دفعه که از این صحبت ها میشه یادش میره  و انگار خودش هم خوشش  میاد .

میشه راه حلی بدید ؟

آیا درسته من خودم به خانواده شوهرم تذکر بدم ؟

چجوری ؟
  • یه دوست