خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

۸۵۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلام

قبلا اینجا پست گذاشتم و پست من تو سایت های دیگه کپی شده

من ۲۲ سالمه و از ۱۴ سالگی تو گرداب خوش آب و رنگ خودارضایی افتادم و فی الحال ۹ سال خواسته و گاهی ناخواسته که امسال خود خواسته بوده و به طبع مشکلاتی برام پیش آورد که خدا رو شکر هموار شده .

مسئله من اینکه :

این اواخر دو بار خون بعد از خودارضایی دیدم موقعی که دستشویی رفتم و قبلش درد حس کردم حالا سوال اینجاست این خون چی بوده ؟

معذرت میخوام ببخشید چون اینجا فضای مجازی راحت میگم کمی زنانه شده و باد و حس می کنم با اینکه دو هفته ست این کار و انجام ندادم و ترک کردم به لطف خدا ان شاالله توبه شکن نشم و پیش خدا شرمنده نشم

دو تا سوال ذهنمو درگیر کرده :

۱: پسران و دخترانی که خودارضایی دارن تشخیص داده میشن ؟ یعنی از کنار همچین دختری رد شن متوجه میشن ؟

۲ : ممکن کسی خودارضایی می کنه هیکلش سکسی دخترونه شه ؟ نگاه های معنی دار پسرا چیه ؟ چرا یه جوری نگاه می کنند !!! مثلا ماتشون می بره .

Pr های دردناکی و تجربه می کنم و نوع هایمنم مشخص نیست دو سال پیش دکتر رفتم دکتر گفت شب عروسیت کارت به بیمارستان می کشه منظورشو نفهمیدم منظوزشون این بوده که باید هایمنکتومی انجام بدم ؟

تو خودارضایی هام خودکنترلی داشتم و مدخوله نیستم و اصلا دست نمی زدم . Pr هام نامرتبه و این ماه رد شد و خبری نیست . امکان دکتر رفتن ندارم .

از اینکه انقدر فکر مردم هستید و بی تفاوت نیستید کمال تشکر و دارم .

ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

آیا بعد از ازدواج ( منظورم رابطه هست) با توجه به اینکه یکی از راه های معاشقه لمس و مالش سینه هاست ( عذر میخوام ) بعد از مدتی سایز سینه ها تغییری پیدا میکنه؟ افتاده میشه؟ راهی برای برگردوندن هست ؟

در هنگام بارداری چی؟ تا چه سایزی تغییر میکنه ؟ بعد از زایمان سینه به خاطر شیر دادن شل و افتاده میشه ؟ این چیزی بود که برخی از کارای این سایت گفته بودن و مثل اینکه تجربه داشتن .

ممنون میشم اگر کمکم کنین

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من درباره مسائل جنسی مطلب زیاد خوندم در این وبلاگ هم با خوندن مطالب درباره موضوعات جنسی به بعضی سوالاتم رسیدم ولی یک چیز برام مبهم هست .

میل جنسی زیاد واقعا خوبه یا خوب نیست ؟ البته درباره میل جنسی زیاد در دوران متاهلی صحبت میکنم و از نوع زیاد .

واقعا عواقب گرم مزاجی زیاد شوهر تو زندگیتون چی بوده؟

این سوال فقط از روی کنجکاویی نیست. به خاطر موضوعی مهمه که بدونم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

میخوام ببینم دختری با شرایطی که میگم چه خواستگارهایی میتونه داشته باشه ( از دوستانم هستن )

25 ساله، دانشجوی سال اخر پزشکی، قد 160 و وزن متناسب. اندام معمولی . چهره ی معمولی رو به بالا ( البته بدون ارایش) ، خانواده پرجمعیت و نسبتا تحصیل کرده با وضع مالی معمولی رو به پایین.

و در نهایت این دختر ازدواج قبلی داشته که بعد از چند سال در دوران عقد به دلیل عدم تفاهم و کفویت از همسرشون توافقی جدا شدن.

از نظر اخلاقی هم با حیا و با اعتقادات مذهبی و چادری. اعتقادی به دوستی و روابط ازاد نداره ولی خشک هم نیس ( خب نباید هم باشه به علت اقتضای رشته و شغل اینده ش!) ولی بسیار مقید هستن ...

در ضمن بسیار احساساتی و حساس و صادق . مغرور و افاده ای هم نیست ولی شانش رو خوب میدونه.
لطفا اگر نظر مفیدی دارین اعلام کنین . ممنون:)
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰


سلام

مشکل من اینجاست که همه به من میگن اخلاقت کوچکتر از سنت هست و حرف هایی میزنن که باعث ناراحتی من میشه. یا مثلا به من میگن این کارها از تو بعیده یا چرا اینطوری با بنده خدا صحبت کردی و ...

البته خودم قبول دارم که رفتار و کارهام  کوچکتر از سنم هست و گاهی اوقات خودم هم متوجه میشم که کارهای به اصطلاح کودکانه ای انجام میدم و البته تو این قضیه پدر و مادرم رو هم مقصر میدونم چون منو مثل بچه بزرگ کردن و زیاد منو تو جامعه نبردند .

ولی اصلا دوست ندارم اینطوری باشم میخوام راهی رو بهم یاد بدید که رو خودم کار کنم که رفتار و کارهام به سنم بخوره . من 27 سالمه و الان داخل یه شرکتی کار میکنم که به رشته ام ارتباط نداره و بیشتر دارم سعی میکنم روابط اجتماعی خودمو بالا ببرم ولی با این وجود اینجا هم گاهی اوقات بخاطر کارهام غیرمستقیم مسخره ام میکنن.

ازتون خواهش میکنم یه راهی بهم معرفی کنید تا این مشکلاتم رو حل کنم چون نمیخوام اگر ازدواج کردم این کارها و رفتارهای من موجب رنج و ناراحتی زنم بشه.

خیلی ممنون دوستان
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
من یه دختر 19 ساله ام که داروسازی می خونم  دیگه از همه چی خسته شدم دلم می خواد با یه نفر حرف بزنم تا خالی شم هیچ کس تو خوانوادمون نیست که بتونم باهاش حرف بزنم . با دوستانم نمی تونم در این موارد حرف بزنم هیچ فامیلیم نداریم که بتونم صحبت کنم باهاشون 😳 دلم می خواد یکم درد دل کنم .

تازگیا خیلی به این فکر می کنم که چرا هیچ وقت تا به حال از من خوشش نیومده چرا چیزایی که تو زندگیه دخترا و پسرای دیگه این قدر راحت اتفاق می افته هیچ وقت تو زندگیه من اتفاق نیافتاده؟ مگه من چمه؟ فکر می کنم تا آخر عمرم همین طوری می مونم خیلی این احساس بده داره منو نابود می کنه . همش تو نظرات می نویسن من به فلانی علاقه مندم یا خواستگارم فلانه ... . فکر می کنم با همه فرق دارم فکر می کنم یه مشکلی دارم . دیگه خسته شدم
خواهرم امسال کنکور یه واسه همین مامانم اگه خواستگاریم داشته باشم به خاطر اون بدون اینکه بهم بگه رد می کنه . من چه طوری بهش بگم که حداقل به من بگه که خواستگار داشتم تا من این قدر به خودم سرکوفت نزنم .

من تا قبل کنکورم اصلا به این چیزا فکر نمی کردم نمی دونم چرا یه سالیه ذهنم مشغول اینا شده .

دوستان من ازتون می خوام بدون قضاوت بهم بگین که هنوزم قابل قبول و خوبم من فقط ازتون می خوام یکم بهم دلداری بدین بهم کاری که خجالت می کشم به مامانم بگم در این مورد واسم بکنه من اصلا از اینکه حرف ازدواج و خواستگار بشه خجالت می کشم .

این جا هیشکی منو نمی شناسه بچه ها فقط ازتون دلداری می خوام این مشکل نیست مشاوره هم نمی خوام فقط یکم منو امیدوار کنین افسردگی گرفتم .

به خدا خوشی نزده زیر دلم من خیلی زجرم کشیدم تا به این جا رسیدم راستش همه تو یه مواقعی از زندگی به یه کسی احتیاج دارن تا باهاشون صحبت کنه من اون کسو ندارم  یعنی مامانم هست ولی من خجالت می کشم که در این مورد بحرفم باهاش .

خیلی ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام خدمت شما

بنده دختر ۱۵ ساله ی چادری هستم که یه مشکلی دارم و ازتون خواهش می کنم جوابم رو بدین .

بنده چند وقتیه که با پدرم مشکل پیدا کردم . قبلا این طور نبود! نمی دونم چی شده ... از خدا کمک می خوام ... راستش به شدت بعضی وقتا احساس تنهایی می کنم . بعضی وقتا بحثم با پدرم به قدری بالا می کشه که اگه به خدا ایمان نداشتم ، خودکشی می کردم یا خدای ناکرده از خونه فرار می کردم ... البته در لحظه ی عصبانیت ، آدم با خودش فکرایی می کنه که بعدش کلی خندش می گیره 😊😂😂😂 اصلا جدی نبود 😂😂😂

البته من الحمدلله دختر کینه ای ای نیستم و روز بعدش ، دوباره با پدرم مثل قبل میگیم و می خندیم الحمدلله ... ولی مشکل از اونجایی شروع می شه که پدرم ( کارمند هستن و مذهبی و سخت گیر و حساس و در یک شرکت دولتی کار می کنن و ۴۰ ساله هستن ) از سرکار خسته و کوفته می رسن خونه و منم حسابی خسته هستم و کلافه .

اون موقع دیگه فقط باید خدا بخیر کنه ... بنده و پدرم اخلاقامون به شدت به هم شبیهه ... هر دو تند مزاج هستیم متاسفانه ولی مادرم خیلی روی تربیتم ، وقت گذاشتن و من خیلی بهترم الحمدلله ... خواهشا کمکم کنین .

بعضی وقتا خیلی عصبی و پرخاشگر  میشم که شاید به خاطر سنمه ... و اصلا نمی تونم با پدرم رابطه ی عاطفی برقرار کنم و بیشتر وقتا ازش فراری می شم ... البته منظورم اینه که می ترسم با هم بحث کنیم ... ولی بیشتر وقتا حق با منه ... جدی عرض کردم ... از روی خودخواهی نبود . بنده دختر منطقی ای هستم که می دونم چه وقتا ، حق با کیه ...

ولی من پدرمو خیلی دوست دارم و فقط بعضی وقتا بحثمون شدید می شه که ازتون می خوام کمکم کنید . خیلی وقتا احساس می کنم که کمی مشکل قلبی پیدا کردم و به خاطر حرص و جوشایی که می خورمه ... البته فکر می کنم ... شاید اصلا مشکل قلبی نداشته باشم و به خاطر بلوغه ...😂😂😂
ممنونم
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

با سلام  و تشکر از مدیر محترم سایت .

لطفا خانوم ها جواب بدن. کسی هست که عمل تنگ کردن واژن رو انجام داده باشه . یا متخصص در این زمینه باشه ؟

لطفا از مزایا و معایب عمل تنگ کردن واژن که خودتون انجام دادید بنویسید.

بینهایت سپاسگزارم .

عاشق کشورم و هموطنام هستم .

ممنوم عزیزان
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام به دوستای خوبم.

من النازم 24 سالمه یکی از کاربرای قدیمی وبلاگ . دو ساله ازدواج کردم. شوهرم خیلی خوبه. مهربونه . خییلی دوستم داره. اولویت اولش منم. یعنی شاید یکبار هم مجردی جایی نرفته مگر اینکه خیالش راحت بشه منم مجردی خوشم.

جلو خانوادش بهم احترام میذاره. تو سکس عالیه و ... خوبیاشو گفتم که دل خودمم اروم شه.

ولی به شدت سر یه چیزایی حساسه. کلا همه چیزو باید باهاش مشورت کنم. یعنی مثلا اگه بگه فلان کارو بکن حتی اگه کوچیک باشه یا بزرگ ، دوست داره بی معطلی انجام بدم.

ببینید کلا انتظار داره من یه زنی باشم که تو هر شرایطی بگم چشم. من تو خونه خودمون دختر مستقلی بودم ولی اینجا شوهرم تصمیم گیرنده هست همیشه.

البنه نامردیه بگم همیشه ها ولی ... بارها بهم گفته من زنی میخوام که رو حرفم حرف نزنه. فقط همین.. من  نمیتونم حرف گوش کن مطلق باشم .

اگه نمیتونی نمیخوامت..اینو دیشب بهم گفت. منم کلا دیشب گریه کردم الانم باهاش قهرم. بیست بار بهم زنگید هی باهام شوخی میکنه و.. تحویلش نمیگیرم اصلا... عذر خواهی کرد سر صبح ... دیشب همه خشمشو مشت زد تو کابینت ... کابینت رفت تو ... کلا یک ان عصبانی شد از دستم... میگه فقط بهم بگو چشم حرف گوش کن باش بگو چشم خرم کن بعد کار خودتو بکن.. من جونمم برات میدم.. دیشب خیلی حرفای بدی بهم زد بعدشم پشتشو کرد بهم خوابید...خیلی انحصار طلبه من امکان نداشت تو مجردی  بی ارایش برم بیرون ... ولی الان شدم عین قیر.. ضد افتابم نمیذاره بزنم.. وقتی بهم گفت دیشب نمیتونی باهام بمونی حاضر بودم همون موقع جمع کنم برم از غصه..

ادمیه که تو عصبانیت یچی میگه بعد پشیمون میشه.. امروز صبح به زور لقمه میذاشت دهنم حتی نگاش کردم..
ببخشید خیلی پرحرفی کردم خیلی دلم پر بود ... کلا ادم تو داریم.. بمیرمم حاضر نیستم مشکلاتمو با کسی در میون بذارم.. غریبه ها سو استفاده میکنند نزدیکا غصه میخورند فایده نداره
ممنون از این که حرفامو خوندید.
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰


سلام

دختری هستم 26 ساله که حدود 2 سال و نیمه با پسری 27 ساله در ارتباطم. خانواده هایمان هم حدودا 1 ساله که از رابطه ما اطلاع دارند. در دانشگاه با هم آشنا شدیم. هر دو ساکن یک استانیم اما در دو شهرستان متفاوت که حدود 2-3 ساعت با هم فاصله داریم.

تا قبل از عید نوروز درخواست های مکرر ایشان برای ازدواج رو رد میکردم چون هنوز درسش تموم نشده بود و کار هم نداشت.

اکنون در یک شرکتی مشغول به کار هستند و درسش هم رو به اتمامه. اما از عید به بعد رفتار ایشان بسیار تغییر کرده و بسیار سرد شدند. بطوری که دیگر کوچکترین صحبتی در مورد ازدواج نکردند و هیچ اقدام و اصراری برای خواستگاری آمدن و ازدواج ندارند و به ندرت زنگ میزنند یا پیام میدن و دیگر مثل قبل صحبت خاصی جز سلام و احوال پرسی و صحبتهای روزمره بین ما نیست و وقتی دلیلش را میپرسم میگوید من الان آمادگی ازدواج ندارم و از شرایط خودم خسته شدم.

از این دوری و رفت و آمد خسته شدم و کلا حس و حالم رو از دست دادم. و میترسم بعد از ازدواج از اینی که هستم بدتر بشم و روابطمون سردتر بشه. میگه نمیدونم چی میخوام، نمیتونم جدا شم ازت و نمیخوام ناراحتت کنم و نمیتونم به کسی جز تو فکر کنم.

تا اینکه چند هفته پیش به من گفتن که پدرشون 10 سال قبل زن دیگری را بدون اطلاع خانواده صیغه کردند و تا الان هم اون خانم رو طلاق ندادن ولی رابطه ای هم بین پدرش و اون خانم نیست.

حالا در حالی که ایشون میگه منو هنوز از ته دل دوست داره و نمیتونه ازم جدا بشه، میترسه که خدای نکرده ماجرای پدرش برای خودش هم اتفاق بیفته و در آینده به من خیانت کنه و منو از دست بده. البته کاملا موافقه که کار پدرش بسیار اشتباه بوده ولی این ترس توی وجودش هست.

چند روز پیش خواهرش به من پیام داد که ایشون دوستت داره و فقط به کمی زمان نیاز داره. اما من فکر میکنم ما در برزخی گیر افتادیم که زمان هر روز داره شرایط رو بدتر میکنه و ما رو از هم دورتر...
الان من از شما راهنمایی میخوام،

من با ایشون رابطمو ادامه بدم و ازدواج کنم باهاش یا تموم کنم رابطمونو؟ منم واقعا دوستش دارم و نمیتونم به جدایی فکر کنم. اما میترسم. نمیدونم دقیقا مشکل ایشون و سردیشون و ترسشون از ازدواج بخاطر چیه و چرا احساس بلاتکلیفی میکنند.
  • یه دوست