خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

مسائل زناشویی,مسائل دوران عقد,راهایی تحریک مردان,انتخاب همسر

خانواده بهتر

حضرت علی علیه السلام :
هر گاه به مشورت نیازمند شدی ، نخست ، از مشورت با "جوانان" شروع کن ،‌زیرا ذهن آن ها تیزتر و حدس آنان ،‌سریع تر است .
پس مسئله را به میانسالان و پیرمردان ، واگذار تا در آن نقادی کرده ، بهترین را برگزینند ؛ چرا که تجربه آنان بیشتر است .

  • ۰
  • ۰

سلام

میخوام بدونم در دوران بارداری چه جوری ناز و عشوه کنم و چه حرفایی به شوهرم بگم که بخاطر چاقی در بارداری و ورم کردن از چشم شوهرم نیفتم و از محبتش نسبت بهم کاسته نشه ؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

حدود 3 سال پیش به اصرار خانوادم با پسری که هیچ علاقه ای بهش نداشتم عقد کردم. متأسفانه بعد از عقد احساسم به تنفر تبدیل شد و کلیه‌ی روابطمو باهاش قطع کردم.

حتی تلفنشو بلاک کردم. من باکره هستم. اونم مشکلی در پرداخت مهریه نداره. از طرفی حاضره تا آخر عمر وضعیت همین جوری بمونه و طلاقم نمیده.
از نظر حقوقی هیچ راهی وجود نداره که بتونم ازش جدا شم؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

من یک دختر پشت کنکوری هستم که محجبه و چادر ای ام. تقریبا دو سال هست که با یک پسر پشت کنکوری مکالمات تلفنی کاملا درسی و ضروری داشتم البته با اطلاع خانواده. این پسر ابتدا خیلی رسمی قد و خشک با من پشت تلفن حرف میزد من هم همینطور اما بعد چند ماه لازم شد که ضبط صدای یک استاد رو بهمراه جزوه به ایشون بدم.

و بعد از یکسال ما همدیگر رو با اطلاع و حضور یکی از اعضای خانواده چند دقیقه در حد رد و بدل جزوه و توضیحاتی راجع به درس ملاقات کردیم. بعد از اون ملاقات این پسر رفتارش با من عوض شده و کمی از حالت خشک و رسمی خارج شد ولی هنوز همون مکالمات کاملا درسی ادامه داشت تا اینکه چند بار سر جزوات و مسائل درسی بحث شد و من با ایشون قطع ارتباط کردم و آخرین بار هم سه چهار ماه این قطع ارتباط ادامه داشت .

تا اینکه ایشون با یک بهانه ! درسی دوباره با من ارتباط درسی رو شروع کرد در حالیکه درس این پسر از من بهتره و اصلا نیازی به توضیحات درسی من نداره. در نهایت این بار آخر که ارتباط شکل گرفت به مدت حدودا یک هفته ارتباط خیلی خارج از درس شد ( گفت و گو ها داخل چهارچوب بوده و بسیار پیش پا افتاده) ناخود آگاه متوجه شدیم خیلی به هم شباهت داریم از لحاط اخلاقی و دینی و روحی وفرهنگی و ...

این مدت اخیر ایشون چندین بار غیر مستقیم به من پیشنهاد ازدواج دادن و من اول حتی متوجه منطور ایشون نمیشدم من احتمال میدم ایشون میدونن من چندین خواستگار دارم اما هنوز هیچ مسئله ای راجع به هیچ کسی جدی نشده .

یکبار هم گفتند که روز اولی که منو دیدن نطرشون راجع به من خیلی عوض شده و قبلا تصور دیگه ای داشتن و خیلی از حرف های دیگه و اینکه ایشون درس های منو پیگیری میکردن و یک دو بار هم گفتند اهداف و آینده ای دارند که خیلی مهم هست و من با درس خوندن و ... انگار روی آینده ی من حساب زیادی باز کردن.

  • ۰
  • ۰

سلام
من یه دختر هستم که خدا رو شکر از بچگى مشکل مالى نداشتم و همیشه همه چى در اختیارم بوده.خلاصه بگم سرم از بچگى تو درس و کتاب بوده و با کسى نبودم... بیشتر زندگیم واسه درس زحمت کشیدم . نمیدونم چى شد عاشق شدم . عاشق یکى دقیقا بر عکس خودم .

معتاده ، درس نخونده ، پول نداره ، خانواده با فرهنگى نداره و ... . نمیدونم چى شد ازش خوشم اومد حتى اینم نمیدونم از چی این ادم خوشم اومده ؟

اونم خیلى دوستم داره و رفته واسه ترک مواد .  نمیتونم از فکرش در بیام اون نمیدونه که منم دوسش دارم (باهاش حرف زدم ولى فکر میکنه آویزونه نمیدونه منم عاشقش شدم)

از طرفى هم چون پدرم تو شرکت کار میکنه همکاراش براى پسر یا اشناهاشون منو از بابام خواستگارى میکنن.انصافا شرایط همشون خوبه .

(البته هیچکدومشون منو بخاطر خودم نمیخوان مطمئنم بیشتر بخاطر موقعیت پدرمه) ولى من دلم پیش یکى دیگست که مطمئنم با اون بودن فقط تو خواب امکان داره

کمکم کنید. من کسى رو ندارم باهاش درد دل کنم .

راه درست چیه؟ چیکار کنم؟ دیگه حوصله درس و دانشگاه رو هم ندارم واقعا گیجم . (اگه بخوام ازدواج هم بکنم 2 تا مسئله هست یکى اینکه عاشق یکى دیگه هستم و نمیتونم کس دیگه اى رو تحمل کنم دوم اینکه اون خواستگارایى که گفتم منو بخاطر خود خودم نمیخوان)
ممنون

پسری شدم که هیچ سنخیتی باهاش ندارم

سلام
من یه دختر هستم که خدا رو شکر از بچگى مشکل مالى نداشتم و همیشه همه چى در اختیارم بوده.خلاصه بگم سرم از بچگى تو درس و کتاب بوده و با کسى نبودم... بیشتر زندگیم واسه درس زحمت کشیدم . نمیدونم چى شد عاشق شدم . عاشق یکى دقیقا بر عکس خودم .

معتاده ، درس نخونده ، پول نداره ، خانواده با فرهنگى نداره و ... . نمیدونم چى شد ازش خوشم اومد حتى اینم نمیدونم از چی این ادم خوشم اومده ؟

اونم خیلى دوستم داره و رفته واسه ترک مواد .  نمیتونم از فکرش در بیام اون نمیدونه که منم دوسش دارم (باهاش حرف زدم ولى فکر میکنه آویزونه نمیدونه منم عاشقش شدم)

از طرفى هم چون پدرم تو شرکت کار میکنه همکاراش براى پسر یا اشناهاشون منو از بابام خواستگارى میکنن.انصافا شرایط همشون خوبه .

(البته هیچکدومشون منو بخاطر خودم نمیخوان مطمئنم بیشتر بخاطر موقعیت پدرمه) ولى من دلم پیش یکى دیگست که مطمئنم با اون بودن فقط تو خواب امکان داره

کمکم کنید. من کسى رو ندارم باهاش درد دل کنم .

راه درست چیه؟ چیکار کنم؟ دیگه حوصله درس و دانشگاه رو هم ندارم واقعا گیجم . (اگه بخوام ازدواج هم بکنم 2 تا مسئله هست یکى اینکه عاشق یکى دیگه هستم و نمیتونم کس دیگه اى رو تحمل کنم دوم اینکه اون خواستگارایى که گفتم منو بخاطر خود خودم نمیخوان)
ممنون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

دختری هستم زیر 25 سال که 15 ساله عینک میزنم. هم به طور ارثی چشمای ضعیف داشتیم و داریم هم اینکه زیاد سرم تو کتاب و کامپیوتره.

من هیچوقت از عینک بدم نمیومد و نمیاد اما تا حالا خیلی شده بخاطر عینکم متلک بشنوم یا مسخره بشم. خودمم که تو خیابون میرم میبینم اکثرا عینکی نیستند. خیلی ها بهم میگن عینک بهت میاد و اصلا بدون عینک انگار یکی دیگه ای. اما خب این بخاطر اینه که چون همیشه منو با عینک دیدند این تصویر توی ذهنشون ثبت شده. وضعیت چشمامم جوری نیست که عینک نزنم و شماره اش بالای 3 هست.

خیلی برام پیش اومده وقتی دارم با یه آقا صحبت میکنم برای آشنایی، بهم میگه میشه عینکتو  برداری؟؟؟ دلم میگیره و دیگه اصلا نه میتونم به حرفاش گوش بدم نه تمرکزی رو حرفای خودم دارم. کلا اعتماد به نفسمو از دست میدم.
چهره معمولی دارم و زیباترین عضوهای صورتمم چشم و ابرومن . اما با عینک همونم ازم گرفته میشه. عینکای زیادی رو هم تست کردم و بهترینشو انتخاب کردم که بهم بیاد.
الان دنبال راه حل دیگه نیستم که برم عمل لیزیک بکنم یا لنز استفاده کنم. خودم محاسن و معایب اینا رو میدونم.
الان فقط یه سوال دارم از آقایون. آیا از عینکی بودن کسی که میرید خواستگاریش بدتون میاد؟ علتش چیه؟؟
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
عذاب وجدان شدیدی دارم. دوران کارشناسی یه پسری از هم کلاسیام خیلی منو دوس داشت و هرجا میرفتم دنبالم میومد و بچه های دانشکده هم می دونستن این آقا پسر از ترم 1 تا ترم 7 بی وقفه دنبالم بود اما من هیچ محلی بهش نمیذاشتم. چون فک میکردم قصدش دوستیه منم تقریبا مذهبی و بسته بودم و این روابطو نمیپذیرفتم. علت این مسئله اینه که یه بار شنیدم داشتن با هم پچ پچ میکردن و میگفتن دختره چرا محل نمیده شاید باکسی دوسته و پسره گفت خوب چه اشکالی داره با کسی  دوست باشه با منم باشه!!!!!

اما ترم 7 مسئله خیلی عوض شد نمیدونم چی شد این آقا به فکر ازدواج افتاده بود. مدام  خانوم دوستشو که هم کلاسیمون بود یواشکی میفرستاد زیر زبونم بره از ازدواج و ... میپرسید و نمیدونم چرا فک میکرد اگه بیاد بام حرف بزنه دعواش میکنم چون خانومه بهم گفت اگه کسی بخواد بیاد بات حرف بزنه باش دعوا میکنی!!!

تا اینکه یه روز بعد پایان کلاس که البته هنوز بچه ها و استاد سر کلاس بودن اومد سمتم و من توجهی نکردم . نمیدونم چطور نگام میکرد که همه بچه ها متوجه شدن و دلشون براش سوخت و من فقط سرم پایین بود و نگاش نمیکردم اما همه بچه ها و استاد داشتن مارو نگا میکردن .

بعد دوستاش اومدن دورشو گرفتن و گفتن بیا بریم نمیخواد بات صحبت کنه. پسره میگفت نه میخوام باش حرف بزنم . چرا نمیخواد بام حرف بزنه؟ صداش و برخوردش جوری بود که احساس کردم دلشو شکوندم .

بعد استاد بام صحبت کرد که ایشون قصدشون ازدواجه اگه میخوایی من باش صحبت میکنم . منم از خجالت گفتم نه نمیخوام . اما ته دلم بغض کردم  استاد گفت مطمئن باش در آینده پشیمون میشی و همیشه به این فک میکنی که چی میخواسته بگه.

 الآن حدود 4 سال از این اتفاق میگذره اما عذاب وجدان ولم نمیکنه همش فک میکنم آهش دنبالمه بغض دارم و جالبه که الآن متوجه عمق عشقش میشم بعضی رفتاراشو دلیل بر سبک سری و نادونیش میذاشتم اما حالا که بهش فک میکنم میبینم قلبا دوسم داشته و من متوجه نبودم .

راستش ته دلم الآن عاشقشم نمیدونم درسته یا دلیلش عذاب وجدانه ولی خیلی دارم عذاب میکشم احساس میکنم غرورشو له کردم اما کاملا ناخواسته .

خواهش میکنم راهنماییم کنین چیکار کنم بهتره دوسش دارم اما امیدی به برگشتش ندارم . شما آقایون بگید ایشون چه حسی داشتن آیا غرورش رو شکوندم و چیکار کنم که منو ببخشه و یا شاید برگرده .

خیلی ممنونم برای پاسخگوییتون
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام

سوالی داشتم که شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی جوابش برای من خیلی مهمه . روی صحبتم با آقایونه ولی خانما هم اگر نظر خاصی داشتم خوشحال میشم که مطرح کنند ..

میخوام بدونم شما مرد ها ، زمانی که یک دختر عاشقتون میشه واقعا عاشق نه الکی ! یه جوری که حاضر باشه برای رسیدن به شما خیلی کارها بکنه ، شما فارغ از شرایطش که آیا دختر خوبیه و به دردتون میخوره یا نه بهش برچسب میزنید که آویزونه و اله و بله ؟!

مثلا اگه شرایطش خیلی خوب باشه از خداتونه که باهاش باشین و اگه شرایطش خیلی چنگی به دل نزنه اصلا براتون مهم نیست و سعی می کنید هر جه سریع تر از سر خودتون بازش کنید ؟ یا کلا حتی اگر دختر شاهزاده هم که باشه صرف اینکه اومده سمتتون دلتون رو میزنه ؟!

خواهش می کنم صادقانه به این سوال جواب بدین جون جوابش برام خیلی مهمه چون وضعیت مشابهی دارم ...

من یک دخترم حدودا 22 ساله که البته به گفته ی اطرافیان چه از نظر ظاهر و جه سطح فکر چند سالی بزرگ تر از سنم میزنم و البته خیلی احساسیم .

دانشجوی یکی از رشته های دکتری حرفه ای هستم و خدا رو شکر تو زندگیم به جز یه دوره رکودی که داشتم که فکر می کنم برای همه ممکنه پیش بیاد دختر موفقی بودم . خدا رو شکر توی یک خانواده ی خوب بزرگ شدم . پدر و مادرم تحصیل کرده اند و نسبتا وضع مالی خوبی هم داریم و مذهبی نمیتونم بگم ولی به اخلاقیات پایبندیم .

من دختریم که از بچگی طرز فکر خاص خودم رو داشتم و کمی با بقیه متفاوت بودم و این رو هم از خیلی از دوستام و خانوادم شنیدم که تو با بقیه متفاوتی ! و فکر میکنم بین دوستام دختر قابل اعتماد و دوست داشتنی ای باشم ! میخوام بدونم با شرایطی که من دارم جواب شما به سوال من چیه ؟؟

من شاید تو زندگیم هیچی کم نداشته باشم البته به خاطر طرز فکرم همیشه ذهنم درگیر یک سری مسائله که الان نمی خوام وارد اون حیطه بشم .. ولی از نظر پرستیژ و شان اجتماعی و وضعیت مالی ، فکری ، فرهنگی ، ظاهری (میتونم به خودم از 10 ، 9 بدم !) و هر چیزی که فکرش رو بکنید هیچ مشکلی ندارم !
شما اگر جای این آقایی بودین که من بهشون علاقه دارم ( یه آقای حدودا 30 ساله ) و از علاقه ی من مطلع بودین و یکی مثل من در تلاش بود ( در حد مرگ !!) که به شما برسه ، به همچین دختری به چه دیدی نگاه می کردین ؟ فارغ ازینکه ازش خوشتون میود یا نه ، حس می کردین یه دختر مسخره بهتون آویرون شده ؟! جواب این سوال برای من خیلی مهمه !

اینم فکر کردم شاید گفتنش مهم باشه که من دختر بد ححابی نیستم البته حجابم کامل نیست ولی میدونم از نظر پوشش ایشون منو میپسندن . زیاد آرایش نمی کنم و خیلی هم با شخصیتم جوری که خیلی ها که تازه باهام آشنا میشن فکر میکنن متاهلم ! و اینکه رفتار معقولی دارم البته در مورد ایشون شاید یه وقتایی بیشتر از حد معمول صمیمانه رفتار کردم  البته نه صمیمانه تر از رفتاری که ایشون با من داشتن !ا ما رفتار زننده ای نداشتم !

لطفا کمکم کنید

واقعا عاشق تون باشه بهش برچسب آویزون بودن میزنید

سلام

سوالی داشتم که شاید بنظرتون مسخره بیاد ولی جوابش برای من خیلی مهمه . روی صحبتم با آقایونه ولی خانما هم اگر نظر خاصی داشتم خوشحال میشم که مطرح کنند ..

میخوام بدونم شما مرد ها ، زمانی که یک دختر عاشقتون میشه واقعا عاشق نه الکی ! یه جوری که حاضر باشه برای رسیدن به شما خیلی کارها بکنه ، شما فارغ از شرایطش که آیا دختر خوبیه و به دردتون میخوره یا نه بهش برچسب میزنید که آویزونه و اله و بله ؟!

مثلا اگه شرایطش خیلی خوب باشه از خداتونه که باهاش باشین و اگه شرایطش خیلی چنگی به دل نزنه اصلا براتون مهم نیست و سعی می کنید هر جه سریع تر از سر خودتون بازش کنید ؟ یا کلا حتی اگر دختر شاهزاده هم که باشه صرف اینکه اومده سمتتون دلتون رو میزنه ؟!

خواهش می کنم صادقانه به این سوال جواب بدین جون جوابش برام خیلی مهمه چون وضعیت مشابهی دارم ...

من یک دخترم حدودا 22 ساله که البته به گفته ی اطرافیان چه از نظر ظاهر و جه سطح فکر چند سالی بزرگ تر از سنم میزنم و البته خیلی احساسیم .

دانشجوی یکی از رشته های دکتری حرفه ای هستم و خدا رو شکر تو زندگیم به جز یه دوره رکودی که داشتم که فکر می کنم برای همه ممکنه پیش بیاد دختر موفقی بودم . خدا رو شکر توی یک خانواده ی خوب بزرگ شدم . پدر و مادرم تحصیل کرده اند و نسبتا وضع مالی خوبی هم داریم و مذهبی نمیتونم بگم ولی به اخلاقیات پایبندیم .

من دختریم که از بچگی طرز فکر خاص خودم رو داشتم و کمی با بقیه متفاوت بودم و این رو هم از خیلی از دوستام و خانوادم شنیدم که تو با بقیه متفاوتی ! و فکر میکنم بین دوستام دختر قابل اعتماد و دوست داشتنی ای باشم ! میخوام بدونم با شرایطی که من دارم جواب شما به سوال من چیه ؟؟

من شاید تو زندگیم هیچی کم نداشته باشم البته به خاطر طرز فکرم همیشه ذهنم درگیر یک سری مسائله که الان نمی خوام وارد اون حیطه بشم .. ولی از نظر پرستیژ و شان اجتماعی و وضعیت مالی ، فکری ، فرهنگی ، ظاهری (میتونم به خودم از 10 ، 9 بدم !) و هر چیزی که فکرش رو بکنید هیچ مشکلی ندارم !
شما اگر جای این آقایی بودین که من بهشون علاقه دارم ( یه آقای حدودا 30 ساله ) و از علاقه ی من مطلع بودین و یکی مثل من در تلاش بود ( در حد مرگ !!) که به شما برسه ، به همچین دختری به چه دیدی نگاه می کردین ؟ فارغ ازینکه ازش خوشتون میود یا نه ، حس می کردین یه دختر مسخره بهتون آویرون شده ؟! جواب این سوال برای من خیلی مهمه !

اینم فکر کردم شاید گفتنش مهم باشه که من دختر بد ححابی نیستم البته حجابم کامل نیست ولی میدونم از نظر پوشش ایشون منو میپسندن . زیاد آرایش نمی کنم و خیلی هم با شخصیتم جوری که خیلی ها که تازه باهام آشنا میشن فکر میکنن متاهلم ! و اینکه رفتار معقولی دارم البته در مورد ایشون شاید یه وقتایی بیشتر از حد معمول صمیمانه رفتار کردم  البته نه صمیمانه تر از رفتاری که ایشون با من داشتن !ا ما رفتار زننده ای نداشتم !

لطفا کمکم کنید

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام
متاسفانه دو ساله عقد کردم و متاسفانه من هیچ علاقه ای به همسرم ندارم و در عمل انجام شده قرار گرفتم و اصرار های بیش از حد خودش و خانواده اش برای ازدواج باعث شد اشتباه کنم و به امید اینکه شاید بهش علاقه مند شم باهاش ازدواج کردم.

به دلیل این عشق یکطرفه و بی علاقه گی شدید از سمت من برای ازدواج و زیر یه سقف رفتن بهانه های مختلف میارم و هر روز به طلاق فکر میکنم در حالی که همسرم که خیلی هم دلم براش میسوزه عاشقه و دوستم داره . میخوام واقعا طلاق بگیرم ولی از یک طرف نگران همسرم هستم . خواهشا راهنمایی کنین با طلاق از من چی به سر همسرم میاد ؟ ایا منو میبخشه؟ ایا در اینده همون دستی که دادم پس میگیرم؟ اینده خودم چی میشه؟ ایا بعد از من میتونه یه زندگی دیگه تشکیل بده وموفق باشه؟

  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

من حماقت کردم، چرا

سلام

من دختری 23 ساله هستم وبرای اولین بار دوستی با جنس مخالفا تجربه کردم و البته از دوران راهنمایی و دبیرستانم امکانش بود ولی چون دختر مثبت و مذهبی بودم سراغ اینکارا نمیرفتم و سال آخر دانشگاه زد به سرم ببینم چجوریه و قصدم فقط تجربه بود و پیش خودم میگفتم یکی دو ماه که بگذره همه چیزا تموم میکنم و چیزی پیش نمیاد .

اما تو این رابطه به طرف علاقه مند شدم و حرف از ازدواج میزد و منم به خاطرش چند تا خواستگار رد کردم نگو نامرد بهم دروغ میگف و عاشق کسی شده بود که اگرم میرف واسه دختره بهش نمیدادن و فهمیدم هدفش این بود تا 27 الی 28 سالگی با هم باشیم آخه هم سن بودیم و بعد که شرایطش جور شد بره واسه دختره و من چون کار و آینده داشتم همش میگفت صبر کن و زوده ازدواج کنی.

علاقه ای که بهش داشتم و الان دارم به تنفر تبدیلش میکنم به کنار، مشکل الان من حسرت گذشتم و خراب کردن پلای پشت سرمه، دارم دیوونه میشم و به سرم زده اول برم این پسره را بکشم بعد خودمو اصلا پسره رم نشد بکشم میخوام خودما بکشم، چرا من حماقت کردم چرا؟

کمکم کنید بخدا از خدا هم کمک خواستم و نمازمم شروع کردم ولی واقعا آشوبم ...
  • یه دوست
  • ۰
  • ۰

سلام و خسته نباشید

فقط برداشت بد نکنید از سوال و اینکه کمک کنید تا مشکل رو حل کنم . پسری هستم 26 ساله . از 10 سالگی به خودارضایی اعتیاد داشتم . زیاد هم انجام میدادم شاید بعضی وقتا حدود 5 الی 8 بار در روز انجام میدادم .

به عوارض اون هم توجهی نداشتم چون تو خودم ندیدم الان تقریبا 1 سالی هست عوارضش اون اعم از افسردگی، بی حالی ، خستگی و سستی و پرخاشگری و خیلی چیزای دیگه و حتی بعد از انزال منی مثل آب رقیق هست  .

همین علت باعث شده دیگه به زندگی امیدوارم نباشم و میخواستم ازدواج کنم ترسیدم که نکنه تو زندگی تاثیر بذاره و به جدایی ختم بشه .

الان 2 هفته ای هست کلا ترک کردم . میخواستم بدونم ایا امکانش هست عوارض از بین بره و دوباره سالم بشم ؟ تو زندگی زناشویی به مشکل نمیخورم ؟ برا بچه دار شدن مشکلی پیش نمیاد ؟ میگن ادم بچه دار نمیشه ؟

کمک کنید ممنون میشم
  • یه دوست